عنوان: پیچیدگی ساختاری و الگوهای نوین جنگ هژمونیک
مولف: امید آسیابان
پدیدآورنده: اندیشکدۀ روابط بینالملل
نوبت چاپ: اول/ 1401
تلفن مرکز پخش: 09125645463
قیمت: 200 هزار تومان
قطع: وزیری
تعداد صفحات: 204
اندیشکده روابط بین الملل: رابرت گیلپین در چارچوب سنت پژوهشی واقعگرایی تعریفی جامع از جنگهای هژمونیک ارائه داده است. 1) این نوع از جنگها شامل یک رقابت مستقیم میان دولت ابرقدرت، قدرتها و چالشگران و همچنین مشارکت تمامی قدرتهای بزرگ و بیشتر دولتهای کمقدرت در سیستم بینالملل میشود. 2) مسئلۀ اساسی در اینجا ماهیت و حکمرانی سیستم بینالملل است. بنابراین جنگهای هژمونیک دارای اهداف و پیامدهای گستردۀ سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک هستند. 3) جنگهای هژمونیک در ابعاد و اهداف خود نامحدود هستند و این جنگها به گونهای گسترش مییابند که تمامی سیستم بینالملل را دربرمیگیرند. از نظر گیلپین علت اصلی شکلگیری جنگهای هژمونیک، عدم تعادل میان نظم هژمونیک مستقر با توزیع قدرت جاری و واقعی سیستم بینالملل است که خود این عدم تعادل ناشی از کارکرد توسعۀ ناموزون است. دولت هژمون در دورۀ زوال به این نتیجه میرسد که تعهداتش بیش از توان گسترش یافته است و هزینههای زیاد رهبری سیستم را نمیتواند با منابع رو به تحلیل ادامه دهد. گیلپین استدلال میکند که دولت هژمون تلاش میکند اما در نهایت قادر نیست تعهدات گسترده و منابع محدود را برای حفظ موقعیت خود در سیستم به کار ببرد. با وجود این مسئله همچنان تلاش میکند که موقعیت خود را حفظ کند و حتی ممکن است جنگی ممانعتی علیه چالشگر رو به رشد آغاز کند.
مفهوم هژمونی در روابط بینالملل از دیدگاه اندیشمندان معانی مختلفی دارد. بسیاری از اندیشمندان معتقدند که این واژه به قدرت و برتری در حوزۀ نظامی و سیاسی اشاره دارد و سایرین از نقطهنظر قدرت اقتصادی به این مفهوم مینگرند. اما در یک نگاه کلی میتوان گفت که هژمونی در روابط بینالملل شامل تمامی ابعاد قدرت میشود. علاوه بر این برخی از اندیشمندان از این مفهوم برای اشاره به تلاشهای ناموفق یک دولت در جهت کسب برتری نظامی در داخل یک سیستم بینالملل شامل سایر قدرتهای بزرگ استفاده میکنند. در حالیکه بسیاری دیگر معتقدند که منظور از هژمونی پیروزی یک کشور پس از شکست یک قدرت رو به زوال در جنگ است. بنابراین زمانی که از جنگهای هژمونیک در روابط بینالملل بحث میشود منظور برخورد مستقیم میان قدرت هژمون رو به زوال و قدرت چالشگر برای ایجاد یک نظم نوین بینالمللی در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک است.
برای درک بهتر باید دریافت که جنگهای هژمونیک در تاریخ روابط بینالملل چه نقشی ایفا کردهاند. در واقع اولین جنگ هژمونیک به گفتۀ توسیدید میان آتن و اسپارت رخ داد. اسپارت به عنوان ابرقدرت و هژمون از نظر اقتصادی، سیاسی و استراتژیک سیستم بینالملل را سازماندهی میکرد. آتن به عنوان دولتشهر رقیب و چالشگر رو به رشد نظم بینالمللی مورد تایید اسپارت را به چالش کشید. سیستم بینالملل نوین از نتیجۀ درگیری غیرقابل اجتناب میان دو دولتشهر آتن و اسپارت شکل گرفت. این جنگها که تحت عنوان جنگهای پلوپونزی هستند، در سالهای 1767- 1613 پیش از میلاد به وقوع پیوستهاند. رابرت گیلپین هم معتقد است در عصر مدرن جنگهای هژمونیک نقش قابل توجهی در سیستم بینالملل ایفا کرده است. در این دوره پنج جنگ هژمونیک اتفاق افتاده است:
1- جنگهای سی سالۀ مذهبی (1648- 1619)؛
2- جنگهای لوئی چهاردهم (1713- 1667)؛
3- جنگهای انقلاب فرانسه و ناپلئون (1815- 1792)؛
4- جنگ جهانی اول (1918- 1914)؛
5- جنگ جهانی دوم (1945- 1939).
نکته قابل توجه در دورۀ مدن و قبل از آن این است که تمامی این جنگها میان قدرتهای اروپایی و ایالات متحدۀ آمریکا در نیمکرۀ غربی رخ داده است. تمامی این جنگها در دورۀ مدرن قادر به ایجاد یک دولت مسلط بر سیستم بینالملل نبودهاند و میتوان گفت که جنگهای هژمونیک در قرن نوزدهم و بیستم منجر به ایجاد دو دولت هژمون انگلستان و ایالات متحدۀ آمریکا در سیستم بینالملل شدهاند. ارگانسکی نیز همانند گیلپین معتقد است که جنگهایی در سیستم بینالملل به وقوع پیوستهاند که میتوان از این جنگها به عنوان جنگ هژمونیک یاد کرد. از نظر وی جنگهای پروس- فرانکو، ژاپن- روسیه، جنگهای ناپلئونی و جنگهای جهانی اول و دوم از جمله جنگهایی بودهاند که در طول تاریخ سیاست بینالملل رخ دادهاند. اگر چه در مورد جنگهای هژمونیک در میان اندیشمندان و محققان روابط بینالملل تا حدودی اختلاف نظر وجود دارد اما تمامی این اندیشمندان از زوایای مختلف به این جنگها توجه میکنند.
از زمان پایان جنگ جهانی دوم تاکنون تمامی اندیشمندان روابط بینالملل معتقدند که جنگ هژمونیکی در سیستم بینالملل رخ نداده است. با شروع رقابتهای ایالات متحدۀ آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در سیستم دوقطبی منعطف جنگهایی در سیستم بینالملل به دلیل رقابتهای این دو ابر قدرت شکل گرفت. تضاد منافع میان دو ابرقدرت در ویتنام، کره و منطقۀ آسیای غربی منجر به شکلگیری جنگهای نیابتی شد. در دورۀ دوقطبی سیستم بینالملل جنگ و برخورد میان ایالات متحدۀ آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به دلیل بازدارندگی هستهای هیچگاه به صورت مستقیم نبود بلکه این رقابتها در سایر نقاط سیستم بینالملل به وسیلۀ جنگهای نیابتی دنبال میشد. دو ابرقدرت از طریق به رسمیت شناختن حوزههای نفوذ ژئوپولیتیک یکدیگر سعی میکردند که وارد یک جنگ فراگیر با تسلیحات هستهای نشوند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1989 میلادی ساختار سیستم بینالملل در میان بسیاری از محافل آکادمیک و اندیشمندان روابط بینالملل به عنوان یک ساختار تک قطبی مورد بررسی قرار گرفت. اتحاد جماهیر شوروی بدون هیچ جنگ مستقیمی توسط ایالات متحدۀ آمریکا فروپاشید و نظر بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب کرد. در دهۀ 1990 میلادی سلسله جنگهایی در یوگسلاوی سابق رخ داد که در نهایت منجر به تجزیۀ این کشور شد. در این جنگها ایالات متحدۀ آمریکا و ناتو مداخلاتی را تحت عنوان مداخلات بشر دوستانه در کوزوو انجام دادند. بسیاری از محققان روابط بینالملل معتقدند که سلسله جنگهای یوگسلاوی نمونههایی از جنگهای جدید در دورۀ پس از جنگ سرد محسوب میشوند. قارۀ آفریقا نیز همانند بخشهایی از اروپا در دهۀ 1990 میلادی دچار تعارض و جنگ شده بود. علاوه بر تعارض و جنگ در رواندا و کنگو در منطقۀ غرب آفریقا کشورهای لیبریا و سیرالئون نیز دچار مناقشات داخلی و بی نظمیهای سیاسی شده بودند. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تسلط نسبی ایالات متحدۀ آمریکا بر سیستم بینالملل در دهۀ 1990 میلادی دورهای از جنگها و تعارضها شکل گرفت. جنگها و درگیریهای داخلی در کروواسی، روسیه (چچن)، ایران، عراق، اسرائیل، ترکیه، افغانستان، بنگلادش، کامبوج، هند، اندونزی، میانمار، فیلیپین، سریلانکا، الجزایر، آنگولا، لیبریا، سیرالئون، سومالی، سودان، کلمبیا، گواتمالا و پرو ایجاد شد. پس از حملات یازده سپتامبر در سال 2001 میلادی ایالات متحدۀ آمریکا تهدیدات استراتژیک جدیدی را برای خود و سیستم بینالملل مطرح کرد. این تهدیدات شامل اشاعۀ تسلیحات کشتار جمعی، گسترش تروریسم و افراطگرایی میشد که در نهایت منجر به شکلگیری وضعیت عدم تقارن و پیچیدگی در سیستم بینالملل شد. حملۀ نظامی به افغانستان و عراق نوعی واکنش از سوی ایالات متحدۀ آمریکا به وضعیت نوین سیستم بینالملل محسوب میشود. مطابق اسناد امنیت ملی این کشور تهدیدات سیستم بینالملل برخلاف گذشته تغییر یافتهاند و این امر نشان دهندۀ تغییر وضعیت سیستم بینالملل کلاسیک است. سیستم بینالملل در وضعیت پیچیدگی ساختاری بستری برای جنگهای نامتقارن، ترکیبی و سایر اشکال جنگ شده است. در سال 2014 میلادی روسیه و ناتو جنگهای ترکیبی را برای کنترل منطقۀ ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک دریای سیاه و اوکراین آغاز کردند. هرچند که در نهایت کریمه به روسیه ضمیمه شد اما این جنگها و تعارضات همچنان در سیستم بینالملل نوین رخ میدهند. جنگ جهانی دوم به عنوان آخرین جنگ هژمونیک در سیاست بینالملل تا دورۀ کنونی شناخته میشود و مسئلۀ اصلی این پژوهش این است که جنگهای هژمونیک در عصر حاضر دارای چه ویژگیهای هستند و این جنگها برخلاف جنگهای کلاسیک فراگیر چگونه رخ میدهند و آیا جنگهای دورۀ معاصر بخشی از جنگها و چالشگریهای هژمونیک محسوب میشوند؟ بنابراین برای بررسی الگوهای نوین جنگ هژمونیک نیازمند یک چارچوب و مدل نظری نوین به منظور تبیین این پدیدۀ طبیعی و دیرینۀ سیاست بینالملل هستیم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.