عنوان: دیپلماسی امنیتی چین در خاورمیانه در دورۀ پساجنگ سرد
مولف: بهامین عظیمیان
پدیدآورنده: اندیشکدۀ روابط بینالملل با اندیشکده صنایع نرم
نوبت چاپ: اول/ 1400
تلفن مرکز پخش: 09125645463
قیمت: 140 هزار تومان
قطع: رقعی
تعداد صفحات: 140
اندیشکده روابط بین الملل: چین بهعنوان قدرت اقتصادی نوظهور در جهان، نقش فعالی در خاورمیانه داشته است و تلاش کرده نفوذ اقتصادی خود را از طریق اعمال دیپلماسی امنیتی تثبیت کند. مسئلۀ کتاب حاضر تبیین استراتژی امنیتی چین در خاورمیانه است. در این کتاب براساس کنشهای چین در خاورمیانه و استراتژی نظامی آن بعد از انقلاب کمونیستی، دیپلماسی امنیتی چین در خاورمیانه در دورۀ پساجنگ سرد با استفاده از چارچوب نظری مجموعۀ امنیتی منطقهای بررسی خواهد شد. چین با وارد شدن به ساختار امنیتی خاورمیانه از طریق بحرانهای مختلف مانند بحران دارفور، سودان جنوبی و افغانستان و همچنین نقشآفرینی از طریق سازمان ملل در بحرانهایی مانند جنگ اول خلیجفارس و بحران سوریه، گسترش تجارت اسلحه با دولتهای منطقه و تأمین امنیت صادرات انرژی، باعث تحولاتی در مجموعۀ امنیتی خاورمیانه شده است. میتوان گفت چین بهدنبال تغییر مناسبات امنیتی در خاورمیانه است و سعی میکند بهصورت تدریجی بازیگری قدرتهای بزرگ را کمرنگ و نقشآفرینی فعالتری در منطقه داشته باشد.
رشد اقتصادی چین در چند دهۀ اخیر و بهطور گستردهتر بعد از جنگ سرد، ایجاد فضای بیشتر در حوزۀ آسیای مرکزی و خاورمیانه را برای این کشور در پی داشته است. چین بهعنوان یک کشور درحالتوسعه و در حال تبدیل شدن به یک قدرت اقتصادی در جهان است، به همین دلیل فهم سیاست خارجی این کشور بیشازپیش اهمیت یافته است. موقعیت استراتژیک چین در سالهای اخیر متأثر از رشد اقتصادی است که سیاست خارجی و دیپلماسی این کشور را در حوزههای مختلف دچار تحول ساخته است. با توجه به این مسئله، خاورمیانه یکی از مناطقی است که در سیاست خارجی و دیپلماسی این کشور حائز اهمیت است، بهنحویکه در آن منافع استراتژیکی در حوزههای مختلف مانند اقتصاد و امنیت را دنبال میکند. خاورمیانه بهعنوان یکی از مناطق دارای منابع انرژی فسیلی در جهان، منطقهای بدون قدرت بومی و تحت نفوذ قدرتهای فرامنطقهای و همیشه در حال تنش است که این بازخورد را به چین میدهد تا دیپلماسی امنیتی خاصی در قبال این منطقه و حتی تکتک کشورهایی که در این منطقه هستند، داشته باشد. همچنین بتواند در این منطقه نقشآفرینی کند و نیز بر این منطقه تأثیرگذار باشد تا در موازنۀ قدرت در خاورمیانه نقش مهمی ایفا کند.
امکان گسترش حوزههای نفوذ یکی از فرصتهای مهم پیشِروی چین به شمار میآید؛ فرصتی که چین با توسل به ابزارهای مختلف که یکی از این ابزارها دیپلماسی امنیتی این کشور در قبال خاورمیانه است، در پی تحقق آن است. خاورمیانه منطقهای مستعد تنش و جنگ است که در طول سالیان متعدد، جنگ و درگیری بین کشورها و بروز درگیری در داخل کشورها وجود داشته و همچنان ادامه دارد. بنابراین، چین بهعنوان یک قدرت فرامنطقهای سعی میکند از طریق دیپلماسی امنیتی حوزۀ نفوذ خود را در این منطقۀ پرتنش افزایش دهد. موازنۀ قوا در خاورمیانه بین چند کشور بهصورت همیشگی و دائمی بوده است. در این میان ایران و عربستان دو بازیگر همیشگی این موازنۀ قوا بودهاند. بااینحال، حضور و حمایت ایالات متحده از عربستان موازنۀ را بین این دو بازیگر افزایش داده و بر آن تأثیرگذار بوده است. چین بهعنوان یک بازیگر غیرمنطقهای در خاورمیانه نقشآفرینی میکند. درواقع، دیپلماسی امنیتی این کشور در قبال کشورهای منطقه حائز اهمیت است، بهطوریکه دیپلماسی امنیتی چین در قبال ایران و عربستان و همینطور گفتمان امنیتی این کشور در قبال رژیم صهیونیستی (از مهمترین کشورهایی که از سوی ایالات متحده حمایت میشود) بسیار حائز اهمیت است. در چند دهۀ اخیر نقشآفرینی و واکنش چین در مقابل بحرانهای منطقۀ خاورمیانه و همینطور تأثیر آن بر موازنۀ تسلیحاتی، جنگهای قومی و قبیلهای و گروههای تروریستی ظهور کرده است. بااینکه این کشور از قلب بحرانهای جهان به دور است، تحولات بین و داخل کشورهای این منطقه برای این کشور بیاهمیت و همینطور بدون تأثیر نیست.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تغییر ساختار نظام دوقطبی به جهان تک-چندقطبی در نظام بینالملل تغییراتی در دیپلماسی امنیتی این کشور در قبال خاورمیانه به وجود آمده است. البته، چین بهدنبال روابط نزدیک با کشورهای حوزۀ خلیجفارس است و علیرغم مخالفت برخی از کشورها، با رژیم صهیونیستی نیز روابط و همکاریهای نزدیکی برقرار کرده است. بهطورکلی، دیپلماسی این کشور بهگونهای است که با وجود موازنۀ قوا در این منطقه سعی میکند با استفاده از آن و گفتمان امنیتی خود بیشترین نفع را برای خود به وجود بیاورد و تا حدی موازنۀ قوا در خاورمیانه را بهنفع خود تغییر دهد و نفوذ خود را در این منطقه بیشتر کند. با مطرح شدن چین بهعنوان یک قدرت در حال ظهور و همینطور نقشآفرینی این کشور در مجامع بینالمللی و تأثیرگذاری آن بر روندهای سیاسی بین کشورها، میتوان اینطور نتیجهگیری کرد که اهمیت این کشور در جهان و منطقۀ خاورمیانه روزافزون است. این کشور دیپلماسی خاصی در قبال مناطق مختلف اتخاذ کرده است که یکی از این مناطق خاورمیانه است. این بخش قابلتوجه نقش این کشور در خاورمیانه و دیپلماسی امنیتی است. نکتۀ مهم دیگر این است که دیپلماسی امنیتی چین در خاورمیانه و ایران چندان شناختهشده نیست و مطالعه و ارزیابی نشده است و همین ضعف در شناخت این دیپلماسی میتواند برای منافع ملی ایران مشکلزا باشد.
در این کتاب سعی بر این است که با شناخت دیپلماسی امنیتی چین در خاورمیانه آن را مفهومبندی کنیم و شناختی نسبتاً جامع از آن ارائه دهیم که میتواند باعث درک بخش مهمی از دیپلماسی امنیتی چین در منطقۀ خاورمیانه شود. حضور تدریجی چین در خاورمیانه بعد از جنگ سرد و گسترش حوزۀ نفوذ این کشور در منطقه، میتواند حتی باعث بازتعریف نظم امنیتی از طرف این کشور در خاورمیانه شود. این بازتعریف از طریق دیپلماسی امنیتی این کشور میتواند فرایندهای امنیتی را بهسود چین تغییر دهد و همینطور باعث افزایش گسترۀ نفوذ این کشور در خاورمیانه شود. از همین رو، شناخت دیپلماسی امنیتی چین در قبال خاورمیانه بیشازپیش ضرورت دارد و مهم تلقی میشود. حضور پررنگ ایران در منطقه و نقشآفرینی آن در مسائل منطقهای و همکاری اقتصادی با این کشور در بازتعریف نظم امنیتی چین میتواند اهمیت فراوانی داشته باشد. دغدغۀ این کتاب واکاوی دیپلماسی امنیتی چین در خاورمیانه در دورۀ پس از جنگ سرد است تا بتواند نمایی کلی از دیپلماسی این کشور در منطقه را نشان دهد و متغیرهای تأثیرگذار بر دیپلماسی امنیتی این کشور در خاورمیانه را بیان کند و شناخت کاملتری از این دیپلماسی ارائه دهد.
در این کتاب، چارچوب نظری مجموعۀ امنیتی منطقهای RSC[1] استفاده میشود. مجموعۀ امنیتی منطقهای، مجموعهای از کشورها را شامل میشود که دارای وابستگی امنیتی فراوانی به یکدیگر هستند و در یک منطقۀ جغرافیایی مشخص و معین قرار دارند. باری بوزان یک مجموعۀ امنیتی منطقهای را بهصورت یک دسته از کشورها با شبکهای از روابط امنیتی متمایز و مهم توصیف میکند که تضمین میکند اعضا دارای سطح بالایی از وابستگی متقابل امنیتی هستند؛ یک گروه از کشورها که نگرانیهای امنیتی اولیه و اصلی آنها بهاندازهای به هم وابسته است که درواقع تصور امنیت ملی آنها بهصورت متمایز از یکدیگر ممکن نیست[2](regions and power) و همینطور ازلحاظ فرهنگی، اقتصادی و مذهبی نزدیک و شبیه یکدیگر هستند.
باری بوزان RSC را نوع خاصی از منطقۀ جغرافیایی میداند که بهوسیلۀ الگوی خاصی از روابط امنیتی محدود میشود (regions and power). برای تعریف و تعیین اعضای مجموعه امنیتی منطقهای ما باید حضور پایدار و فعال نیروهای نظامی، تعهدات امنیتی اساسی، درگیریهای امنیتی عمیق در یک مقطع زمانی طولانی را بهعنوان مکمل معیار جغرافیایی به کار گیریم (ای. لیک، ۱۳۹۵: ۵۵). اما این تنها شاخص برای تعیین اعضای یک مجموعۀ امنیتی نیست. روابط امنیتی در فضا و مکان اتفاق میافتند، یک کشور برای نقشآفرینی در یک منطقه، الزامی نیست که در محیط جغرافیایی آن منطقه قرار داشته باشد، بلکه تأثیرگذاری یک کشور بر یک منطقه را میتوان یکی از دلایل عضویت یک کشور در یک منطقه برشمرد، مانند ایالات متحده که میتوان آن را عضو مجموعۀ امنیتی خاورمیانه دانست، ولی این کشور را نمیتوان جزو مجموعۀ امنیتی جنوب شرق آسیا به حساب آورد. البته، علت تأثیرگذاری و عدم تأثیرگذاری ایالات متحده در این دو مجموعۀ امنیتی جای بحث نیز دارد.
در یک مجموعۀ امنیتی الگوهای دوستی و دشمنی میان دولتها وجود دارد؛ به این منظور که دوستی طیف گستردهای از حمایت تا حفاظت یکدیگر را شامل میشود. از طرف دیگر دشمنی سوءظن کشورها به یکدیگر و ترس مشترک آنها برای به خطر افتادن امنیت کشورشان بهدست کشور دیگر است. مناقشۀ منطقهای مناقشهای تعریف میشود که در داخل یک مجموعۀ امنیتی منطقهای صورت گرفته است و اعضا گمان میکنند ارتباط قابلملاحظهای با امنیت و روابط امنیتی آنها دارد، بهگونهای که دارای یک عامل خارجی اساسی و مهم است (ای. لیک، ۱۳۹۵: ۵۶). تأثیر قدرتهای بزرگ بعد از جنگ سرد بر مجموعههای امنیتی که در جهان وجود دارد، متفاوت است و همین باعث شکلگیری نظمهای جدید منطقهای میشود. در اینجا برای مفهومبندی بهتر این نظمها و همینطور برای درک علت قرارگیری خاورمیانه در مجموعۀ امنیتی منطقهای به بررسی آنها میپردازیم.
تأثیرگذاری قدرتهای بزرگ در منطقههای امنیتی خاص به پنج شکل مناطق را نظمبندی میکند:
- استیلا: نظم ایجادشده مبتنی بر استیلا بهگونهای است که یک قدرت بزرگ بهتنهایی نقش ایفا میکند و منطقه را مدیریت میکند. استیلا را میتوان به سه شیوه تقسیمبندی کرد: 1. قدرت بزرگ شیوۀ موازنهگر را اتخاذ کند که در تلاش برای حفظ ثبات یا تعادل نظام از طریق متبادر و متناوب کردن حمایتهای خود بین طرفهای مختلف در یک مناقشۀ منطقهای است. موازنهگر بدون پیوندهای واقعی و انضمامی و تنها وقتی که مناسب میبیند و شاید با ایفای نقش یک میانجی صادق درگیر میشود (ای. لیک، ۱۳۹۵: ۱۹۱)؛ 2. نظم دیگری که قدرت بزرگ ایجاد میکند، از طریق اتحاد با قدرتهای کوچکتر در منطقه است که از این طریق میتواند منطقه را مدیریت کند؛ 3. درنهایت قدرت بزرگ از طریق قدرت نظامی میتواند استیلا را در منطقه ایجاد کند که به آن نظریۀ ثبات مبتنی بر استیلا گفته میشود. یک قدرت بزرگ بهدلیل دخیل بودن در روابط اقتصادی، ایدئولوژیکی یا قومی با منطقه و کشورها پیوند دارد، به همین دلیل قدرت بزرگ انگیزۀ لازم برای حمایت از منطقه و درگیری در مناقشات منطقهای را دارد و همینطور بهعلت این پیوند ایجادشده از بسیج منابع و کشورها نیز برخوردار است.
- موازنۀ قوا: موازنۀ قوای منطقهای، حداقل دو قدرت بزرگ در یک منطقه را شامل میشود که از طریق موازنۀ قوا منطقه را متوازن و متعادل میکنند. قدرتهای موازنهگر در یک منطقه میتوانند باعث ایجاد مناقشۀ جدی بین کشورهای آن منطقه نیز شوند و همینطور برعکس آن باعث ایجاد ثبات و توازن در منطقه نیز بشوند. البته، ذکر این نکته لازم است که هرچه نهادهای سیاسی داخلی محدودکنندهتر باشند، احتمال بیشتری میرود که رقابت به مناقشه منجر شود (ای. لیک، ۱۳۹۵: ۱۹۴).
- کنسرت: در مجموعۀ امنیتی مبتنی بر کنسرت، دو یا چند کشور تصمیم میگیرند نظم را در یک منطقه براساس همکاری و هماهنگی ایجاد کنند و تداوم دهند. زمانی یک کنسرت بهدست قدرتهای بزرگ در یک منطقه به وجود میآید که اهداف قدرتهای بزرگ به یکدیگر گره خورده باشد و بهنوعی مکمل یکدیگر باشند. البته گفتنی است عوامل دیگر نیز در ایجاد یک کنسرت در یک مجموعۀ امنیتی وجود دارند، مثل نگرانیهای حقوق بشری که استحکام این اتحادها و همکاریها ضعیفتر است و میتواند بعد از بین رفتن نگرانیها کنسرت نیز در این منطقه بیاهمیت شود.
- امنیت دستهجمعی: در امنیت دستهجمعی دیگر تنها قدرتهای بزرگ تأمینکنندۀ امنیت نیستند، بلکه یک توافق دستهجمعی بین قدرتهای بزرگ و کوچک باعث ایجاد امنیت و توازن در منطقه میشود و همینطور خیر مشترک باعث نظم و امنیت است. دلایل مختلفی نیز باعث مستحکم شدن اینگونه پیوندها میشود، مثل روابط اقتصادی درهمتنیده یا روابط ایدئولوژیکی و قومی که بین کشورها برقرار است. زمانی میتواند این امنیت دستهجمعی بحرانزا باشد که قدرت بزرگ در تفکر هژمون شدن باعث ایجاد اتحادهای منطقهای باشد که نفوذ و تأثیرگذاری خود را افزایش دهد.
- جامعۀ امنیتی تکثرگرا:PSC[3] یا جامعۀ امنیتی تکثرگرا ترتیبات امنیتی رسمی ندارد و هیچکدام از آنان ضروری نیست. کشورها بهگونهای با یکدیگر رفتار میکنند که برای رفع هرگونه مشکل به جنگ و منازعه متوسل نمیشوند. یک منطقه برای تبدیل شدن به جامعۀ امنیتی تکثرگرا باید دارای شروطی باشد، مانند اینکه ارزشهای سیاسی اصلی و اولیۀ دولتها باید با یکدیگر مشابه باشد و شبکههای ارتباط سیاسی و مانند آن با یکدیگر درهمتنیده باشند. در این جامعه کشورها ارزشهای مشترک دارند و احساس هویت مشترکی میکنند.
فرایندهای امنیتی منطقهای میتواند تأثیر نظام جهانی را بهصورتی متفاوت منعکس کند. حضور قدرتهای بزرگ در خاورمیانه و نقشآفرینی آنها باعث شده است که کنشها و تغییراتی در مجموعۀ امنیتی موجود اتفاق بیفتد. در این میان چین بهعنوان یک قدرت در حال ظهور سعی میکند با بسط نفوذ خود در خاورمیانه از طریق دیپلماسی امنیتی، منافع خود را در این مجموعۀ امنیتی دنبال کند و از این افزایش نفوذ در این منطقه، الگوی همکاری خود با کشورهای خاورمیانه و بازیگران اصلی این منطقه ازجمله ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و ایران را ایجاد کند. در حالت کلی، مجموعۀ امنیتی منطقهای بین کشورهای یک منطقۀ خاص است که میتواند متأثر از قدرتهای بزرگ خارج از این مجموعه باشد به همین دلیل بوزان استدلال میکند که منطقۀ امنیتی در یک فضا و مکان قرار دارد و قدرتهای بزرگ در این فضا که فضای بینالملل است، نقشآفرینی میکنند و دراینباره تأثیرات ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بر مجموعۀ امنیتی اروپای قبل از پایان جنگ سرد را میتوان مثال زد.
نگاهی به تاریخ چین
جمهوری خلق چین بعد از انقلاب کمونیستی در این کشور فرازوفرودهای متنوعی را از سر گذرانده است بهگونهای که در دوران آغاز انقلاب درگیری این کشور با تایوان و همینطور جنگ کره، باعث به وجود آمدن تنش جدی با دیگر کشورها شده است. با شروع انقلاب فرهنگی میتوان گفت مرحلۀ پایانی انزواگرایی در این کشور شروع شد و در این دوران از همۀ دوران تاریخی خود کشوری منزوی و مخالف روندهای بینالمللی بود، ولی با شروع روابط این کشور با ایالات متحده در سال 1971 و همینطور آغاز اصلاحات اقتصادی، روند صعودی خود را آغاز کرد. به این دلیل که تازه چین کنشگری در جامعۀ بینالملل را بهعنوان یکی از بازیگران آغاز کرده بود و سعی بر به هم زدن آن نداشت. ورود این کشور به جامعۀ بینالملل بعد از پذیرش این قوانین بسیار سریع اتفاق افتاد و توانست دوباره جایگاه خود را در شورای امنیت پس بگیرد.
چینیها براساس تعهد تاریخی خود به فرهنگ و تمدن گذشتۀ کشورشان سعی کردند دوباره یک چین قدرتمند این بار با فرهنگ و تمدنی جهانی بسازند. در دورههای تاریخی چین، بهعلت وسیع بودن این سرزمین و همینطور دارا بودن منابع مختلف، این کشور خود را بهعنوان تنها تمدن لایق حکومت میدانست که با ورود انگلیسیها و شروع درگیریهای نظامی با کشورهای غربی علیالخصوص بریتانیا و مواجه شدن با فناوریهای بهروز و پیشرفتۀ غربی بدون میل باطنی مجبور به سر خم کردن به خواستههای دیگر کشورها شد و این باعث شد که تمدن و روح برتریطلبی چینی زیر سؤال برود و این کشور وسیع در مقابل بزرگان و امپراتوران خود سرافکنده شود. تمام این موضوعات در کنار آگاه نبودن کامل از نظمهای جدید و روندهای تازۀ بینالمللی باعث شد این کشور از قافلۀ توسعه عقب بماند و به کشوری توسعهنیافته و عقبمانده تبدیل شود که بر تفکر سنتی خود پافشاری میکند.
با شروع فعالیت حزب کمونیسم در این کشور بهدست رفقای بنیانگذار چین کمونیست، یعنی مائو، چوئن لای و شیائوپینگ، این کشور به فکر توسعۀ خود از این راه افتاد. به این صورت که با پیروزی این حزب در چین به یکی از کشورهای کمونیستی بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل شد و این اولین کنش جدی این کشور در دوران جدید بود، ولی با آغاز حکومت کمونیسمی و دخالت این کشور در جاهای مختلف جهان بهنام گسترش حوزۀ نفوذ کمونیسم باعث شد به انزوا کشیده شود و همینطور آغاز انقلاب فرهنگی در این کشور و تصفیههای سازمانی دوباره باعث رنجش و سرافکندگی چینیها شد.
مائو نیز با تفکر ایجاد اصلاحات و رونق اقتصادی و با عنوان انقلاب دهقانان حزب خود را گسترش داد. ولی در پایان راه خود زمانی که با شوروی وارد تنش جدی شد و غرب نیز این کشور را بهعنوان برهمزننده و توسعهدهندۀ کمونیسم در جهان میشناخت، دستآویزی جز رقیب دشمن خود یعنی ایالات متحده پیدا نکرد و میتوان به این ضربالمثل تاریخی نیز اشاره کرد که دشمنِ دشمن من، دوست من است. این کشور با نزدیک شدن به ایالات متحده سعی کرد وارد جامعۀ جهانی شود و از گزند شوروی نیز در امان بماند. ولی چگونه میشد شخصی که تمام عمر خود را بر سر مبارزه با غرب گذاشته بود، به غرب دست دوستی بدهد و این واکنش مائو را میتوان بزرگترین چرخش تاریخی دانست و رهبر انقلاب کمونیستی جهان استارت مذاکرات با ایالات متحده را زد که در دورههای بعدی قوت بیشتری گرفت.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.