اندیشکده روابط بین الملل: رشد هژموني ايران در منطقه غرب آسيا و خصوصا حدفاصل مرزهاي غربي ايران تا درياي مديترانه يكي از رخدادهاي بسيار پراهميت جهان در قرن بيست و يكم بوده كه عوامل متعددي چون دريافت و قبول پارادايم فكري جمهوري اسلامي از سوي نيروهاي شيعه و بعضا سني مذهب در كشورهاي لبنان و عراق، قدرتگيري نظامي، تغيير نيروهاي پدافندي به نيروهاي بالقوه آفندي و به موازات آن بالا رفتن وزن ديپلماتيك ايران در تحقق اين مهم نقش داشتند. اما يكي از مهمترين عوامل بيروني قدرتگيري جمهوري اسلامي ايران در منطقه مربوط است به تغيير تئوريك در رويكرد ايالات متحده به منطقه غرب آسيا. اين كشور در دوره رياستجمهوري باراك اوباما با هدف مهار اوجگيري قدرت اقتصادي چين با تغيير ژئوپولتيك كوچ به شرق آسيا را به عنوان اولويت سياسي خود برگزيد و به تبع آن سياست خارجي معطوف به غرب آسياي خود را نيز از تئوري واقعگرايي تهاجمي كه محصول روساي جمهور حزب جمهوريخواه بود به تئوري واقعگرايي تدافعي تغيير داد.
اما دو عامل سبب شكست كوچ حداكثري اين كشور به آسياي شرقي شد: الف – باراك اوباما با تغيير سياستي كه نيكسون مبني بر ايجاد توازن بر پايه تعامل در شرق آسيا بنا نهاده بود به سياست محدود كردن رشد اقتصادي، سياسي و نظامي چين روي آورد. برنامههاي اوباما در اين مورد مبتني بودند بر نزديكي به ژاپن، كره جنوبي و هند و در مقابل اعطاي امتيازاتي خاص به چين در جهت جلوگيري از شكلگيري ائتلاف چين و روسيه در زمينههاي اقتصادي و نظامي. دونالد ترامپ اما اين سياست را مجددا دچار تغيير كرده و درصدد اعمال فشار بر چين و جلوگيري از ائتلاف چين و روسيه اينبار از طريق نزديكي به روسيه است. اما نزديكي ترامپ به مسكو آن هم در شرايطي كه ايالات متحده مبناي سياستهاي خود را بر واقعگرايي بنا نهاده و در مقابل مسكو از نوعي آرمانگرايي مليگرايانه بهره ميبرد،
هدفي دور از دسترس مينمايد زيرا تضاد بنيادين در تئوري مورد تبعيت در سياست بينالملل دو كشور به عدم درك متقابل واشنگتن و مسكو در طولانيمدت خواهد انجاميد. از اين جهت ايالات متحده چارهاي جز بازگشت به آسياي غربي و بازي متقابل با روسيه در جهت ايجاد رابطه مستقيم در تبادل امتياز با هدف همراهي كردن مسكو با سياست خود در قبال چين ندارد كه دو محور تقابل مستقيم رو در روي دو كشور نيز اوكراين و سوريه هستند. ب – تغيير ژئوپولتيك ايالات متحده همزمان با بحرانهاي سياسي، اجتماعي و نهايتا نظامي كشورهاي عربي غرب آسيا و شمال آفريقا سبب ورود همپيمانان اين كشور به بحرانهاي فوق شد. بعد از بينالمللي شدن بحرانهاي منطقهاي ورود به اين مناقشات نيازمند پتانسيلهاي بينالمللي و فراتر از منطقه است كه در اين ميان عربستان، مصر و تركيه به دليل عدم برخورداري از پتانسيلهاي لازم براي ورود به مناقشات بينالمللي دچار ضعف دروني شده و موضعگيريهاي آنها به واقع سبب كشيده شدن بحرانهاي منطقهاي به داخل كشورهايشان شد. رژيم اسراييل نيز با آگاهي از مساله فوق و با واقعبيني در قبال پتانسيلهاي موجود خود از ورود مستقيم به اين مناقشات خودداري كرد.
در اين شرايط ايالات متحده عملا فاقد همپيمان قدرتمند در جهت استيلاي هژموني خود در غرب آسيا و ادامه سياستهاي منطقهاي خود است و تنها راه بازيابي جايگاه سابق و ادامه پيادهسازي برنامههاي از پيش تدوين شده خود در غرب آسيا را در بازگشت خود به اين منطقه ميديد. اين تغيير ژئوپولتيك و بازگشت مجدد ايالات متحده به غرب آسيا در دوره دونالد ترامپ داراي تاثيرات متعدد در اوضاع منطقه خصوصا در سياستهاي منطقهاي بازيگران همسو با واشنگتن است. هرگونه تغيير در تئوري سياست منطقهاي ايالات متحده باعث تغيير در سياست منطقهاي همپيمانان آن در جهت تطابق صحيح سياستهاي آنها با اين ابرقدرت بينالمللي در جهت حفظ منافعشان خواهد شد. از ديگر تبعات ورود مجدد ايالات متحده به غرب آسيا همسو شدن سياستهاي بازيگران طيف مقابل ايران يعني عربستان، رژيم اسراييل، كشورهاي حاشيه خليج فارس و حتي مصر خواهد بود.
با توجه به مسائل ذكر شده در باب ايالات متحده، طبيعي است كه يكي از پارامترهاي قدرتگيري جمهوري اسلامي ايران در سالهاي اخير در منطقه غرب آسيا، يعني عدم حضور حداكثري ايالات متحده در منطقه، تاحدودي از ميان برداشته شده و اين مساله نيز طبيعتا به كاهش قدرت ايران نسبت به قبل منجر خواهد شد. ايران نيز در اين راستا چند راهكار ديپلماتيك پيش روي خود دارد: الف – نزديك كردن سياستهاي غرب آسيايي مسكو و تهران با بهرهگيري از پتانسيلهاي ژئواكونوميك و ژئوپولتيك. ب – نزديك شدن ديپلماتيك به اروپا با بهرهگيري از ابزار اقتصاد. ج – بهرهگيري از خامانديشي شاهزادگان سعودي و شيخنشين امارات متحده عربي در جهت نزديكي حداكثري به كشورهاي حوزه خليج فارس مانند عمان و قطر. د – و نهايتا ايجاد بلوكبنديهاي نوين با بهرهگيري از پارامترهاي نوين موجود در غرب آسيا در كنار حفظ بلوك محور مقاومت. اين مورد همان رخدادي است كه اتاقهاي فكر غربي در باب وقوع آن و شكلگيري غرب آسياي نوين بر پايه منافع ايران، هشدار دادهاند.