منا پایانی
اندیشکده روابط بین الملل: پیشتر به دلیل تقسیم کار محدود، شمار کشورهایی با اقتصاد چندمحصولی فراوان بود. بهعنوان مثال، انگلستان دارای کارخانههای متعدد پارچهبافی و نساجی بود و همچنین در تولید گندم و محصولات دامی نیز حرفی برای گفتن داشت. اقتصاد پرتغال بر محور فعالیتهای شیلات، ماهیگیری و تولید چوبپنبه و مشروبات الکلی بود و کشورهای آفریقایی به تولید سنگهای معدنی و محصولات کشاورزی میپرداخت اما با وقوع انقلابهای کشاورزی و صنعتی و پیشرفت فناوری و ابداع روشهای تولید انبوه و کمکگرفتن از صرفههای ناشی از مقیاس، دامنۀ کشورهایی که قادر به تولید بهصرفۀ کالاها و خدمات هستند گسترده شده است؛ گویا اقتصاد یک دهکدۀ جهانی است که هر کشوری به عنوان یکی از واحدهای تشکیلدهندۀ آن، گوشهای از کار را گرفته و به سهم خود، چرخهای اقتصاد را به گردش درمیآورد. در این میان، با جابهجایی عوامل تولید کار و سرمایه و کارفرمایی، دانش فنی نیز منتقل شده و کشورها در جریان این بدهبستانها، که در چارچوب روابط و مناسبات بینالمللی رخ میدهد، از دانش و تجربیات یکدیگر نیز استفاده میکنند.
از این رو جا دارد امروزه کشورها در طراحی سیاستهای خارجی و تنظیم روابط سیاسی و اقتصادی و تجاری خود با کشورهای دیگر با نکتهسنجی و باریکبینی پیش بروند و در این حین منافع جمعی و ملی را اولویت نخست خود قرار دهند. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و باید به جای پرداختن به مسائل حاشیهای و غرور و تعصبات بیجا، شعارهای بیاساس و اقدامات شتابزده که نتیجهای جز گرفتارشدن در دور باطل و تلفکردن زمان و منابع کشور ندارد، در اندیشۀ ترسیم چشمانداز دقیق تعامل با همۀ کشورها و دستیابی به هدف نهایی یعنی رفاه و بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران باشند.
نکتۀ شایان ذکر آن است که حجم مبادلات تجاری و اندازۀ اقتصاد یک کشور مهمترین عنصر تعیینکننده و تقویتکنندۀ قدرت چانهزنی بینالمللی است. هماکنون ارزش مبادلات تجاری اتحادیۀ اروپا با آمریکا بالغ بر یک تریلیون و چهارصد میلیون دلار است. آمریکا 278 پایگاه نظامی در آلمان دارد. بهطور میانگین در هر شبانهروز 7000 آمریکایی به آلمان در رفتوآمد هستند. همچنین تنها در هر شبانهروز، ارزش حجم تجارت بین کانادا و آمریکا معادل 2 میلیارد دلار است. حال پرسش اینجاست که با این تنیدگی گستردۀ اقتصادی طرفین، چطور ممکن است ایران که بهویژه پس از اشغال سفارت آمریکا تاکنون، درگیر انواع شدیدترین تحریمهای بینالمللی از جمله تحریمهای تجارت بینالملل، صنعت نفت و گاز، تحریمهای بانکی، کشتیرانی و هواپیمایی است و متاسفانه طبق گفتۀ اخیر مارک پومپئو، وزیر خارجۀ پیشین آمریکا، بیش از 96 درصد ذخایر ارزی خود را از دست داده و داراییهای بلوکهشدۀ بسیاری در چین و ژاپن و کرۀ جنوبی دارد، از اتحادیۀ اروپا که خود تحریمگر اصلی ایران است بخواهد با ایران همکاری بیشتر کرده و روابط تجاری و بانکی گستردۀ خود را با آمریکا قطع کند؟ آیا ایران میتواند از دولت کانادا که جزء تنها سه کشور جهان است که تحریمهای دولتی یکطرفه بر علیه ایران وضع کرده بخواهد سفارتش را در ایران باز کند؟ درست است که اقتصاد شرکای آسیایی و برخی کشورهای اروپایی مانند آلمان نیز با برداشتهشدن تحریمها نفسی تازه میکند اما آیا ایران که منبع اصلی درآمد خود یعنی فروش نفت و گاز را تقریبا از دست داده و جواز خرید غذا، دارو و کالا و خدمت آن دست وزارت خزانهداری آمریکاست چنان قدرتی دارد که به بازیگران ابرقدرت و بزرگ دنیا خواستههای خود را دیکته کند؟
دستگاه دیپلماسی ایران باید نگاهی بروننگر در پیش بگیرد و مانند گذشته دست به فرصتسوزی نزند. نزدیک به دو دهه است که مذاکرات هستهای ادامه دارد و در این مدت عوامل خرد و کلان اقتصادی مستقیما تحت تاثیر اثرات و عواقب تصمیمات دولتمردان و نتیجۀ مذاکرات بودهاند. خوب است نظام سیاسی ایران بیندیشد که چه چیز را فدای چه چیزی میکند و میخواهد فناوری هستهای را به چه قیمتی به دست آورد؟ آیا به بهای گروگان گرفتن اقتصاد و تعطیلی یکیپس از دیگری واحدهای تولیدی و بیکاری و فقر گسترده و از هم گسیختگی نظام اجتماعی ایران؟ به هزینۀ اعمال شدیدترین تحریمهایی که در طول تاریخ نظام سیاسی بر ضد کشوری بیسابقه بوده است؟ آیا به هزینۀ انزوای اقتصاد کشور بزرگی که نقش تعیینکنندهای در معادلات منطقهای دارد؟ درست است که تنوعبخشی به منابع تامین انرژی جزء نیازهای اساسی هر کشور است اما باید ملاحظات اقتصادی و توجیه عقلی و منطقی این کار را نیز در نظر داشت.
در بازۀ سالهای1990-1945 جهان دوقطبی بود؛ یک قطب آمریکا و قطب دیگر را شوروی تشکیل میداد. در بازۀ 2000-1990 جهان تکقطبی و آمریکا ابرقدرت دنیا بود. اما از سال 2000 به بعد جهان سهقطبی شده است؛ چین، روسیه و آمریکا. پیشبینی میشود درگیری موجود در مثلث چین- روسیه – آمریکا دستکم به مدت یک تا دو دهۀ آینده ادامه داشته باشد پس زمینۀ مورد نیاز برای کشورهایی که به دنبال فضاسازی در حاکمیت ملی و تنوعسازی در اقتصاد ملی و روابط بینالملل هستند فراهم است. در این زمینه، کشور اندونزی نمونۀ بسیار موفقی به شمار میرود؛ اندونزی با 260 میلیون نفر جمعیت، اکنون به ثبات سیاسی رسیده و با تمام کشورهای دنیا رابطه دارد. سیاست خارجی اندونزی توازنی بین روسیه، چین، ژاپن، استرالیا، آمریکا و اتحادیۀ اروپا برقرار کرده و با همۀ کشورها پروژۀ مشترک دارد. این کشور آن قدر دقیق و متمرکز کار کرده است که هیچ کشور خارجی نتواند بیش از 20 درصد سرمایهگذاری خارجی کند. تجربۀ اندونزی نشان میدهد با تمرکز حاکمیت کارهای بزرگی میتوان انجام داد.
شیوۀ درست حکمرانی بر پایۀ خرد، کار گروهی، انضباط و فعالیت در قالب کمیسیونهای تخصصی و بررسیهای دقیق است. در کشور ما مسئولین از طریق تریبون با یکدیگر صحبت میکنند و همدیگر را خطاب قرار میدهند. این رویه به هیچ وجه در کشورهای توسعهیافته دیده نمیشود. انسجام حاکمیت برای کشورهای در حال توسعه به مراتب از دموکراسی مهمتر است چون سنگبنای نظام سیاسی کشور انسجام فکری، رویهای، سیاستگذاری و از همه مهمتر، فهم جهان است. در ایران هر دوره با به روی کارآمدن دولت جدید، در سیاستهای اقتصاد بینالملل و روابط سیاسی تجدید نظر میشود و هیچ برنامهریزی بلندمدتی که دولتها بدان پایبند باشند و بتوان از مجرای آن به هدفی مطلوب دست یافت وجود ندارد. نهادهای اقتصادی راهبردی همچون بانک مرکزی و سازمان بورس اوراق بهادار از دولت مستقل نیستند و دوره به دوره با روی کار آمدن دولتی جدید رئسا و مدیران آنها نیز تغییر میکند تا منویات و دستورات دولت را ا جرا کنند و این به معنای تفکر کوتاهمدت و داشتن دید مقطعی به مسائل کشور است.
سیاست خارجی ایران با سیاستهای اقتصادی آن سازگاری ندارد؛ اکنون شرایط بهگونهای است که بخشی از حاکمیت داخلی جهان را قبول ندارد و به مخالفت آشکار با برخی کشورها پرداخته و دشمنتراشی میکند و بخش دیگر آن خواهان همکاری با دنیای خارج، برخورداری از انرژی هستهای، تنوعبخشی به منابع انرژی و جذب سرمایه است و این بهمعنای عدم انسجام فکری است. پیام اصلی غرب نیز به ایران پرداختن به یکی از این دو هدف است چون برداشت جهان آن است که ایرانِ با توانمندی هستهای که خواهان نابودی کامل یکی از کشورهای جهان است بعدها تبدیل به تهدیدی بر ضد امنیت بینالملل خواهد شد. مادامی که این عدم انسجام برقرار باشد، سیاست مشترک از آن قابل استخراج نیست.
بینالمللیشدن باید در همۀ ابعاد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، آموزشی و سیاسی خود را نشان دهد. یکی از راههای کاهش فساد، بینالمللی شدن سیستم بانکی است. ارتباط بیشترسیستم بانکی با دنیای خارج و جهانیشدن سیستم بانکی موجب شفافیت نقلوانتقال پول میگردد و کمکم زمینۀ برداشتهشدن تحریمهای بانکی نیز فراهم میگردد. اگر روزی فرا برسد که چند ده بانک خاومیانهای در ایران آغاز به کار کند آنگاه میتوان به آیندۀ نظام بانکی کشور و شفافیت مبادلات ارزی و پویایی آن امیدوار بود. جذب سرمایههای داخلی و خارجی بهویژه در شرایط کمبود منابع مالی و کسری بودجۀ شدید دولت، عامل موثر در افزایش تولید و اشتغال است که پای ثابت شعارهای همگی دولتهاست. با گشایش بانکهای خارجی در ایران، زمینۀ فعالیت شرکتهای خارجی نیز فراهم میشود و این گونه بسیاری از صنایع از جمله هواپیمایی، کشتیرانی، نفت و گاز و … جانی دوباره میگیرند.
آیندۀ ایران در گروی هر چه زودتر بینالمللی شدن آن است، هرچه زودتر اندیشۀ مردان سیاست آن بینالمللی شود. حکمرانی جمعی برای تصمیمگیری صحیح لازم است. هرچه تصمیمگیری در یک کشور نهادیتر باشد کمتر دچار خطا و اشتباه میشود؛ در مقابل، هر چه تصمیمات به صورت انفرادی یا گروهی باشد درصد بروز خطا بیشتر است. حکومت کارآمد و واقعی حکومتی است که 50 سال از مردمش جلوتر باشد.