منصور باقدم: پژوهشگر روابط بین الملل
چكيده
سياست خارجي را مي توان به راهبرد يا برنامهاي از فعاليتهایی تعريف کرد كه تصمیمگیران يك كشور برای رسیدن به اهداف ملی خود در برابر نهادهاي بينالمللي و كشورهاي ديگر اتخاذ میکنند. عوامل مختلفی بر سیاست خارجی تأثیرگذار است؛ سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه بنابر متغیرهای مختلف در طول زمان تغییر کرده است. در سالهای اخیرگروههای تروریستی با گسترش عرصهی فعالیت خود در نقاطی از خاورمیانه فعالیت میکنند که آمریکا دارای منافع است و در آنجا حضور دارد. هدف این مقاله پاسخ به سوال مطرح شده می باشد که گروههای تروریستی چگونه با اقدامات خود سیاست خاورمیانهای آمریکا را تحت تأثیر قرار میدهند؟ در این پژوهش با استفاده از روش همبستگی کیفی دو متغیری بر مبنای نظریه «باری بوزان» به سؤالها پاسخ داده خواهد شد و مشخص میکند که القاعده از طریق ترویج افکار تند و افراطی و گسترش خشونت در چارچوب عملگرایی و اقدامات مسلحانه و به مخاطره انداختن امنیت دولتهای حاکم در خاورمیانه که منافع آن ها با آمریکا پیوند خورده است سیاست خاورمیانه ای آمریکا را تحت تاثیر قرار می دهند. در این پژوهش دادهها به صورت کتابخانهای گردآوری شدهاند و با روش توصیفی-تحلیلی مورد بررسی قرار گرفتهاند.
واژگان کلیدی: تروریسم، القاعده، سیاست خارجی، خاورمیانه، آمریکا
- مقدمه
سیاست خارجی ایالات متحده نیز مانند دیگر کشورهای جهان از سیاست داخلی، و عوامل بیرونی این کشور نشأت میگیرد که بستگی به میزان قدرت کشور و همچنین تأثیرات مهم داخلی و خارجی آمریکا، در طول دورههای مختلف تاریخی متفاوت میباشد. سیاست خارجه آمریکا در آغاز تأسیس تا قبل از جنگ جهانی اول بر مبنای دکترین انزواگرایی بیان شده است. آمریکا با حضور در جنگ جهانی اول و دوم، و تأثیراتی که در جنگ¬ها داشت توان بالای نظامی و اقتصادی خود را نشان داد. پس از پایان جنگ جهانی دوم به سبب تضعیف قدرتهای سنتی اروپا و ظهور شوروی به عنوان تهدیدی جدی برای غرب، آمریکا با چرخش در سیاست خارجی خود انزواگرایی را کنار گذاشت و با دو قطبی شدن جهان و شروع جنگ سرد رهبری بلوک غرب در مقابله با شوروی را بر عهده گرفت. در دوره جنگ سرد و به مقتضای رقابت چند بعدی میان دو بلوک قدرت، اروپا به مهمترین کانون مورد نظرسیاست خارجی و دیپلماسی عمومی آمریکا تبدیل شده بود (کیوان حسینی و اردکانیان،1395: 52).
پس ازجنگ سرد نیز خاورمیانه به دلیل داشتن ذخایر نفت و گاز و وجود اسرائیل به عنوان شریک راهبردی آمریکا به محور اصلی سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. گروه های بنیاد گرای اسلامی نیز نقش پر رنگی در منطقه خاورمیانه دارند سازمان القاعده به کمک آمریکا و با هدف مقابله با شوروی در افغانستان شکل گرفت. پس از شکست شوروی، القاعده نوک پیکان خود را به سمت غرب و کشورهای منطقه نشانه گرفت. عملیاتهاى القاعده یا منتسب به این سازمان، از نیمه دوم دههی 1990 تا 11 سپتامبر ۲۰۰۱ در 24 کشور صورت گرفت که نشان دهنده توان القاعده در تشکیل نیروى تروریستى بینالمللى در پنج قاره جهان بود (توکلی،1393: 153). با حملات تروریستی یازدهم سپتامبر 2001، در ایالات متحده دوره جدیدی از سیاست خارجی این کشور را در پی داشت. رئیس جمهور آمریکا پس از این حملات، تروریسم را مهمترین مسأله مهم جهانی دانست و با اعلام راهبرد جدید این کشور مبنی بر مبارزه با تروریسم، همه کشورهای جهان را تهدید کرد که یا باید با آمریکا همکاری کنند یا در صف تروریستها قرار بگیرند (مشیرزاده و رجائی،1398: 1156).
بدین ترتیب در شرایط جدید، خاورمیانه، جایگزین اروپا، و به یکی از مهمترین مناطق در راهبرد کلان سیاست خارجی دولت آمریکا به ویژه از بعد گسترش ارزش¬های لیبرالی و مردم سالارانه مبدل شد (کیوان حسینی و اردکانیان،1395: 52). شبکهی القاعده تشکیلاتی چند ملیتی است که هویت خود را مدیون اعضایش میداند که متشکل از گروه های اسلامی در کشورهای مختلف هستند. رمز موفقیت و تداوم کاری القاعده در انجام دادن عملیات گوناگون، داشتن ارتباط غیرمتمرکز با گروه¬های سلفیِ تکفیری یا تحت تأثیر اندیشه تکفیری کشورهای مختلف است (اسلام تایمز، 1393).
مقاله حاظر به دنبال پاسخ گویی به سوال اصلی است که گروههای تروریستی القاعده چگونه با اقدامات خود سیاست خاورمیانهای آمریکا را تحت تأثیر قرار میدهند؟ برای پاسخ به سوال اصلی، مقاله حاظر با استفاده از روش همبستگی دو متغیری کیفی برای بررسی توضیح و چگونگی تأثیرگذاری القاعده بر سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده و بر مبنای چارچوب نظری «باری بوزان » از مکتب «کپنهاگ » استفاده میشود. در این پژوهش دادهها به صورت کتابخانهای گردآوری شدهاند و با روش توصیفی-تحلیلی مورد بررسی قرار گرفتهاند.
- پیشینه پژوهش
در مورد سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده و گروه تروریستی القاعده پژوهش های مختلفی صورت گرفته است که به صورت خلاصه به برخی از آن ها اشاره می شود؛ کتاب «سیاست خارجی آمریکا، واقعگرایی لیبرال » تألیف حسین دهشیار می باشد. نویسنده در اين کتاب چالشهاي مهم سياست خارجي آمریکا بهويژه چالشهاي اخلاقي كه اين كشور در سالهاي اخير با آن روبرو شده است مورد تجزيه و تحليل، سياسي و اخلاقي قرار گرفته است. نخست مباني ارزشي و ليبراليستي سياست حاكم بر نظام آمریکا و روحيه محافظهکاري حاكم بر سياست در اين كشور را مورد بحث و بررسي قرار داده و سپس چالشهاي اين كشور را با توجه به نظام سياسي- اجتماعي مورد قبول خود آن¬ها، در عرصههاي بينالمللي شرح داده است. از نظر نويسنده جمعهای ليبرالي در آمریکا كه تأكيد فراواني بر توازن در صحنه بينالملل دارد با چالش داخلي زيادي مواجه شد و آمریکا واقعگرايي مبتني بر ارزيابي معطوف به ظرفيت نظامي ديگر بازيگران را، با مؤلفههاي ارزشي همگام ساخت.
کتاب «حقوق بشر در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا» تألیف فاطمه محمدی که انتشارات پژواک آن را منتشر کرده؛ در پنج فصل نوشتهشده است که ابتدا به دیدگاه نظری و مقوله حقوق بشر و روند گسترش گفتمان حقوق بشر بینالمللی می پردازد و سپس اهمیت حقوق بشر در جهان معاصر را بررسی می کند. در ادامه به تأمل میان حقوق بشر و امنیت در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا پرداخته است. و در نهایت تعامل میان حقوق بشر و امنیت در سیاست خارجی آمریکا از دیدگاه کارگزاران ایرانی و تعامل میان حقوق بشر و امنیت در سیاست خارجی آمریکا از دیدگاه کارگزاران آمریکایی را مورد بحث قرار می دهد. هانتر(2008)، در مقاله ای تحت عنوان «یک استراتژی جدید خاورمیانه آمریکا؟»، به بررسی سیاست خارجی اوباما در افغانستان و عراق می پردازد و توضیح میدهد که جنگ در عراق و افغانستان، وهمچنین مشکلات پیشِ روی او از جمله ایران و اسرائیل را در منطقهی خاورمیانه بررسی میکند.
هافمن (2013)، در مقاله ای تحت عنوان «آینده نامعلوم القاعده، مطالعات درمورد نزاع و تروریسم» وضعیت فعلی جنبش تروریستی القاعده و مسیر احتمالی آینده آن را در نظر میگیرد. این فرضیههای اصلی موجود در مورد القاعده را بررسی میکند. نویسنده در این مقاله استدلال میکند که القاعده اخیرا به عنوان یک نام تجاری جذاب باقی¬ مانده است و بهویژه به گروه¬های افراطی در شمال و غرب آفریقا متمایل شده است. این مقاله با بررسی اقدامات اکنون القاعده اقدامات آینده آن را توضیح میدهد که این فهم گروه تروریستی القاعده را آسانتر میکند.
- چارچوب نظری
نظریه مکتب کپنهاگ
3-1. مکتب کپنهاگ: مکتب کپنهاگ چارچوبی است که «بیلمک سوئینی » بر آثار و دیدگاههای باری بوزان، اولی ویور و دوویلد و دیگران به کار برده است. این مکتب با توجه به این که کاملا بر مطالعات امنیتی استوار گشته، جزو اولین رهیافتهایی است که در راستای پایهگذاری جایگاهی مستقل برای مطالعات امنیتی می¬باشد (صادقی و نادری،1395: 170). اين مكتب با توجه به اين كه كاملا بر مطالعات امنيتى استوار گشته، جزء اولين رهيافتهايى است كه در راستاى پايهگذارى جايگاهى مستقل براى مطالعات امنیتی میباشد. به عبارتی مكتب ياد شده، مطالعات امنيتی را كه از ويژگیهاى دوران جنگ سرد مى¬باشد از دايره تنگ نظامى خارج ساخته و به آن ابعاد مختلف بخشيده است. نظريهپردازان اين مكتب به ويژه بارى بوزان دركتاب «مردم ،دولت ها و هراس» كه به عنوان جامع ترين تحليل نظرى در مورد مفهوم امنيت در روابط بينالملل شناخته مىشود، به بررسى علمى موضوع امنيت توجه زيادى كردهاند (احمدی مقدم، 1389: 137).
3- 2. تهدید
اصطلاح تهديد جامعه ¬ را اولين بار بوزان درسال 1983 و در كتاب «مردم دولتهـا و هراس»، به كار برد (نصری،1390 :107). در کتاب «امنیّت، چارچوب جدیدی برای برای تحلیل» دیدگاه سنتی که امنیت را از مسیر نظامیگری دنبال میکند نفی میشود. در این کتاب تهدید را از تعریف نظامی آن خارج کرده است و آن را در پنج محور نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست¬محیطی قرار میدهد. (خاکی،1399). بنابراین اگر رابطه دو لبه بین امنیت فرد و دولت، به عنوان یک وضعیت عادی انسانی تلقی شود، آن گاه شناخت ماهیت این مسئله با جزئیات بیشتر مفید خواهد بود. (بوزان، 1390: 61). تهدید در سه حالت عمل می¬کند: وضعیتی که تهدید وجود دارد ابزار مقابله با آن در دست نیست که از این وضعیت به «ناامنی » یاد می¬کنیم؛ دوم تهدید وجود دارد و ابزار مقابله با آن هم هست، در این جا «امنیت» حاکم است نه ناامنی؛ حالت سوم که توصیه امنیتی مکتب کپنهاگ را هم دربرمی¬گیرد. بدین ترتیب باید تلاش شود به هر شیوه ممکن، موضوعات از حالت «امنیتی بودن» خارج شوند و به حوزه¬های دیگر انتقال یابند ( بوزان، 1379).
3- 3. مفهوم امنیت در کپنهاگ: دیدگاه کلاسیک به امنیت تا حدود زیادی بحث امنیت را به مرزهای سرزمینی یک کشور گره می¬زند تا جایی که تفسیر از مفهوم امنیت تا حدود زیادی تحت تأثیر مرزهای سیاسی و تهدیدهای عینی قرار میگیرد به همین خاطر با قرار دادن معاهده وستفالیا در سال 1648، به عنوان نقطه عطفی در پیدایش دولت-ملت، در تعریف مفهوم امنیت؛ به امنیت دولتها توجه می¬کردند (سلطانی نژاد و همکاران،1395: 13). تمركز صرف بر تهديدات خارجى باعث شده بود كه در اين ديدگاه تأمین امنيت مردم در درون كشورها كمرنگ شود. تحولات بين المللي پايان جنگ سرد نشان دهنده آن بود كه مطالعات امنيتي در اين دوران بيش از حد تقليلگرا بوده است و با از بين رفتن جنگ سرد، برداشت سنتي از امنيت، مفهوم خود را از دست داد و ما شاهد تفسيرهای وسیعی از امنيت هستيم كه حوزههاي اجتماعي اقتصادي و فرهنگي را نيز دربرمي¬گيرد (وثوقی و بازوند،1394: 141). مفهوم امنیت در مکتب کپنهاگ تحلیل علمی نگرشی سازه انگارانه مسائل نوینی همچون مسائل هویتی، فرهنگی و مهاجرت و نقش آنان در رابطه با امنیت میپردازد (4 :2008(chena, بنابراین امنیت مفهومی بر ساخته جامعه است و در جامعه ساخته و پرداخته می¬شود. بنابراین وقتی از آن سخن می¬گوییم درباره یک فهم سخن می¬گوییم؛ هر جامعهای فهم خاص خود را دارد و بنابراین گستره تهدیدات و برنامه امنیتیاش از بازیگران دیگر متفاوت است. (بوزان،1390: 52). بنابراین امنیت اجتماعی بشری به پنج مقوله تقسیم می¬شود؛ امنیت نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی (نصری،1390 :107).
امنیتی شدن و مفهوم امنیت در مکتب کپنهاگ : نکته اساسی در درک از تهدیدها، نقش عوامل ذهنی، هویت، فرهنگ و تاریخ است. بر این اساس، درچارچوب نظریه سازهانگاری می¬توان به نقش مسائل هویتی فرهنگی، زبانی، تاریخی و حتی نژادی در تعیین امنیت اشاره کرد. براین اساس، امنیت فقط در چارچوبهای عینی و جدا از ذهن و افکار افراد درک نمی¬شود و ارتباطات انسانی و هنجارها مهم و تأثیرگذاراند و درنتیجه، مسألهی «هنجاری » منجر به ارتباط دوسویهی امنیت و هویت میشود؛ بنابراین امنیت مفهومی بینِ ذهنی است. در بعضی مواقع، نقش هویت، بسیار با اهمیتتر از تکنولوژی و ابعاد عینی بحرانها است (طباطبایی و فتحی، 1393: 34). چرا که تحلیلگران این مکتب عقیده دارند که موضوع امنیت، گفتمانی است که از طریق نوعی کنش کلامی صورت میگیرد (404 :2011, Bilgin). پس هنگامی که موضوعی تبدیل به یک مسأله امنیتی می¬شود، علت این نیست که آن موضوع تهدیدي عینی براي کشور محسوب می¬شود؛ بلکه در واقع به این سبب است که یک بازیگر سیاسی چیزي را بهعنوان یک تهدید وجودي تعریف کرده است؛ بنابراین تنها هنگامی یک موضوع تبدیل به موضوعی امنیتی می¬شود که به آن شکل برچسب زده شود. (اسماعیلزاده و احمدی فشارکی، 1395: 126-127).
چنان چه بازیگر امنیتی ساز پدیدهای را امنیتی نماید و مخاطب وی نیز آن را بپذیرد، آن پدیده امنیتی شده است. از سوی دیگر با بیان واژه امنیت از سوی بازیگر امنیتیساز، وضعیت تغییر می¬کند و یک پدیده از حوزه عمومی یا سیاسی وارد حوزه امنیتی می¬شود و یا حداقل زمینه به واسطه اقدام گفتاری امنیتی تغییر مییابد. (دهشیری و همکاران، 1396: 69). نکته قابل تأمل دیگر اینکه اندیشمندان مکتب فوق بر این باورند که یک سیستم امنیتی یکسان را نمیتوان برای همه کشورها تجویز کرد. چه بسا کشورهایی تهدیدهای نظامی را در اولویت قرار دهند و کشورهایی دیگر تهدیدهای سیاسی و اقتصادی را مورد نظر قرار می¬دهند (آذر شب و همکاران،1396: 126).
3-4. مجموعه های امنیتی: در اندیشه بوزان شکلگیری مجموعههای امنیتی بر فرآیندهای سیاسی متشکل از مسائل امنیتی تأکید دارند. بنابراین با توزیع الگوهای قدرت در مجموعههای امنیتی، دوستی و خصومت به عنوان متغیرهای مهم امنیتی ویژگی روابط امنیتی را تحت تأثیر قرار میدهد و مشخص می¬کند که فرآیندهای امنیتی اساساً تحت تأثیر انبوهی از عوامل قرار می¬گیرد (Buzan, B., and Waever, O.2003: 4) بنابراین در مجموعه های امنیتی یک حوزه، امنیت یک¬پارچه وجود دارد که مسائل جدا از هم نیستند و مرتبط باهم عمل می¬کنند. بنابراین مسائل مختلف به هم گره میخورند و مناطق با هم مرتبط هستند و جدا از هم عمل نمی¬کنند (همان، 2003: 49) یعنی گروهی از دولتها که علائم امنیتی اصلی آن¬ها به قدری زیاد است که امنیت ملی آن¬ها را نمی¬توان جدا از دیگران، ملاحظه کرد (بوزان، 1390: 216). ساختار بنيادين يك مجموعه امنيتي منطقه اي داراي چهار متغير مي¬باشد: 1. مرز كه مجموعه امنيتي منطقهاي را از همسايگانش جدا مي¬كند؛ 2. ساختار آنارشيك ، به اين معنا كه مجموعه امنيتي منطقه اي بايد از دو يا چند واحد خودمختار تشكيل شده باشد؛ 3. قطبش كه پوششدهنده توزيع قدرت در ميان واحدهاست؛ 4. ساخت اجتماعي كه شامل الگوهاي دوستي و دشمني ميان واحدها است (افراسیابپور، 1393: 191). 5. نفوذ : با وجود این چهار متغیر اصلی تشکیل دهنده یک مجموعه امنیتی، بوزان از یک عامل خارجی نیز به نام «نفوذ» یا «پوشش» نام میبرد که هر چند ذاتی، یک مجموعه امنیتی منطقه¬اي نیست؛ اما میتواند پویشهاي درونی یک مجموعه را تحت تأثیر قرار دهد و حتی تغییراتی درآن ایجاد کند، بر پایه این نظریه، نفوذ زمانی اتفاق میافتد که قدرتهاي خارجی با دولتهاي تشکیل دهنده یک مجموعه امنیتی صفبندي امنیتی را تشکیل دهند (سازمند و جوکار،1395: 156). بوزان تصريح مي¬كند كه با فروپاشي شوروي، نيروي متراكم در بلوك كمونيسم به شش خوشهی آسيا، خاورميانه، اروپا، آفريقا، آمریکاي شمالي و آمریکاي جنوبي منتقل شد و بدين ترتيب، شش خوشهی امنيتي شكل گرفتند كه مسائل و تنشهايشان با همديگر (در درون خوشه يا منطقه) مشابهت دارد. (نصری، 1390: 119).
- سیاست خارجی آمریکا
4- 1. سیاست خارجی آمریکا در دوران جنگ سرد و نظام دو قطبی
4- 1- 1. چرا جهان دو قطبی شد
شرایط جنگ جهانی دوم، خطر هیتلر و متحدانش سبب شد که ایالات متحده به عنوان پرچمدار دموکراسی و اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی، در طول دوره جنگ جهانی دوم علیه قدرتهای محور، همپیمان شوند، با این¬حال، رابطهی میان این دو کشورهمواره پرتنش بود. شوروی نیز که خود را پیروز جنگ می¬دانست و به سبب ایدئولوژی کمونیستی سعی در گسترش حوضه نفوذ خود داشت. با آغاز مبارزه دو قطب کاپیتالیسم و کمونیسم رنگ ایدئولوژیک به خود گرفت؛ ایالات متحده آمریکا با تکیه بر سه اصل اساسی نظامی، اقتصادی و چانه زنی سیاسی که در قالب سیاستهای موسوم به دکترین سیاسی اعلام می¬شد سعی کرد هژمونی خود را بر جهان استوار سازد (وحیدیراد و اکبری، 1393: 139). این بارجنگ نظامی نبود بلکه استراتژیک و ایدئولوژیک بود. شوروی با رهبری استالین شروع به اشغال سرزمین¬های کشورهای غربی نمود اما نه با نیروی نظامی بلکه با بهره گیری از سوسیالیسم و طبقه کارگر سعی در گسترش خودش داشت. خطر احتمالی سقوط دولت یونان به دامان کمونیستها، مشکلات ترکیه و خطر تسلط شوروی بر تنگه دارد و بیرون نرفتن روس¬ها از ایران، زنگ های خطر را در آمریکا به صدا درآورد. آمریکایی¬ها معتقد بودند که شوروی هم مانند هیتلر در فکر تسلط بر جهان است و باید مسیر توسعه طلبی او را سد کرد. این دیدگاه منجر به تدوین دکترین ترومن در مارس 1947 شد (جمال¬زاده و رحیمینیا،1398: 43).
4- 1- 2. تأثیر دشمن معارض در سیاست خاورمیانه ای آمریکا
استالین در 9 فوریه 1946، در یک سخنرانی عمومی ناسازگاری کاپیتالیسم و کمونیسم را ایراد کرد و تشریح کرد که کاپیتالیسم برای دسترسی به مواد خام و بازار، نیاز به جنگ دارد و متوقف کردن آن¬ها زمانی امکان پذیر است که اقتصاد جهانی در قالب کمونیسم در میآمد. دو هفته پس از این سخنرانی جورج اف کنان در یک تلگراف برای وزارت امور خارجه آمریکا خطر جدی کمونیسم را تشریح کرد (رابرت د. شولزینگر،1389: 365). استراتژی مقابله با نفوذ کمونیست، در سیاست خارجی تمامی رئیس جمهورهای آمریکا نهادینه شده بود این خود تأثیر زیادی بر روابط دولتها در نظام بینالملل داشت (جمالزاده و رحیمینیا،1398: 43). هدف دكترينهاي رؤساي جمهور آمریکا در مقطع پس از جنگ جهاني دوم مقابله و مهار اتحاد جماهير شوروي بود. كليه اين دكترين ها ترومن، آيزنهاور ، نيكسون ، كارتر و ريگان به طور مستقيم يا غيرمستقيم به خاورميانه مربوط بودند. همه آن¬ها بجز دكترين نيكسون نياز به مقاومت در برابر پيشروي شوروي را با پذيرش و گسترش تعهدات نظامي آمریکا در منطقه اعلام داشتند (فلاح نژاد،1397: 6). منطقه خاورمیانه که کمربند مقابل شوروی بود برای آمریکا منطقه مهمی محسوب می¬شد. استراتژی (انتقام گسترده و نگاه نو) آیزنهاور سد نفوذ شوروی را از طریق یک نوع دکترین دفاعی پیگیری میکرد، به این معنا که در ایران باید یک دستگاه مقتدر و یک کمربند دفاعی در مقابل نفوذ عقیدتی، سیاسی و تهدیدات نظامی شوروی ایجاد میکرد (جمالزاده و رحیمی نیا،1398: 43). نزاع آمریکا و شوروی در خاورمیانه به شکل جنگ دولتهای عربی با اسرائیل تبدیل شده بود. کشورهای عربی از حمایت شوروی و اسرائیل نیز از حمایت آمریکا برخوردار بوند (رابرت د. شولزینگر،1389: 537). بدين ترتيب سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه در مقطع پس از جنگ جهانی دوم اساسا مبتنی بر ثبات و عدم تغییر محیط سیاسی و نظام های سیاسی اقتدارگرای منطقه بوده است (فلاح نژاد،1397: 7).
4- 2. تحول و دگرگونی در سیاست خارجی آمریکا پس از جنگ سرد
4- 2- 1. اسلام سیاسی
اسلام سياسي به جرياناتی گفته میشود كه به ضرورت تشكيل حكومت، بر اساس شریعت اسلام معتقد مي باشند. هواداران اسلام سیاسی معتقدند كه چالش¬های جوامع مسلمان به خاطر عدم عمل به احكام اسلام بوده و براي عمل به آن¬ها، تشكيل حكومت ضرورت دارد. آن¬ها اسلام را به مثابه يك ايدئولوژي جامع در نظر مي¬گيرند كه براي همه حوزه¬هاي زندگي احکامی روشن دارد (ضابطی و همکاران،1396: 148). مبانی عام اسلام سیاسی عبارتند از: در اسلام سیاسی، دین فقط یک اعتقاد نیست بلکه ابعادی فراگیر دارد و تمامی عرصه¬های حیات را در برمی¬گیرد؛ اسلام سیاسی بر تفکیک ناپذیری دین و سیاست تأکید کرده و مدعی است اسلام از نظریه ای جامع درباره سیاست برخوردار است و به دلیل تکیه بر وحی از دیگر نظریه-های سیاسی متکی بر خرد انسانی، برتر است؛. اسلام سیاسی بازگشت به اسلام و تشکیل حکومت اسلامی را تنها راه حل بحران¬های جامعه به شمار می¬آورد. اسلام¬گراها عقب ماندگی مسلمانان را زاییده استعمار غرب می¬دانند (همان، 1396: 149).
اندیشمندان دلایل مختلفی براي ظهور اسلام سیاسی در جهان برشمردهاند از جمله: شکست نخبگان غیرمذهبی سکولار، فقدان مشارکت سیاسی، بحران خرده بورژوازي، دلارهاي نفتی و توسعه اثرات زوال فرهنگی. «بابی سعید» این دلایل را رد می¬کند و در نقد آن¬ها معتقد است که این دیدگاه¬ها، به رغم تأکید بر وجود مشکلات پنج گانه فوق در درون دنیاي اسلام، نمیتوانند توضیح دهند که چرا رویکرد و انتخاب مردم براي حل این معضلات، اسلامگرایی است بابی سعید، کمالیسم و بحران درحال ظهور را ریشهی اسلامگرایی می¬داند (بصیری و همکاران، 1395: 52). اسلام سیاسی به عنوان ایدئولوژی سیاسی، ملیگرایی و سوسیالیسم، در نیمه دوم قرن بیستم از باورها و اعتقادات اسلامی صرفا در مبارزات ضد استعماری استفاده میکرد اما به تدریج با افول ایدئولوژیهای ملیگرایی و سوسیالیسم در نیمه دوم قرن بیستم، اسلام سیاسی به گفتمان غالب جوامع اسلامی تبدیل شد ( توانا و همکاران،1390: 161). در سال¬های اخیر سه دیدگاه متضاد در باب ماهیت و آینده اسلام سیاسی مطرح شده است:
الف) دیدگاه سازش¬طلبانه: یک دیدگاه ماهیت اسلام سیاسی را سازش طلبانه و خشونتآمیز می¬داند و آن را کاملا سازگار با مدرنیته غربی میداند و به این معتقد است که در آینده این ایدئولوژی در درون گفتمان مدرنیته غربی نابود میشود.
ب) دیدگاه تقابل¬گرایانه: دیدگاه دیگر معتقد است که اسلام ماهیت تقابل گرایانه و خشونت آمیز داشته و این خشونت نیز در نهایت به جنگ میان گفتمان اسلام سیاسی و گفتمان مدرنیته غربی منجر می¬شود (همان، 1390: 163-162).
ج) دیدگاه میانه: دیدگاه میانه جدیدی به عنوان دیدگاه سوم در بین نخبگان اسلامی رایج شده که بر اساس آن دیدگاه، اسلام سیاسی نه تنها پدیده ای مدرن و اساسا صلح طلب است بلکه همچنین دارای چنان ظرفیتی است که می¬تواند راه خالص خود را طی کند، بدون آنکه در دام گفتمان مدرن غربی گرفتار شود. (توانا و همکاران،1390: 174).
4- 2- 2. بنیادگرایی دینی
بنیادگرایی با رجوع به اصل پدید می¬آید. بنیادگرایی در ذات خود خشونتآمیز است؛ چرا که قرائتهای دیگران را رد کرده و آنان را خارج از دین میداند. (عمویی و حسینخانی، 1395: 76). بنيادگرايي ديني به دنبال شكلي از هويت است و بدون ترديد آنان به دنبال «دگر» دشمن و خطرآفرين ميباشد. چرا كه بر اساس وجود يك «دگر» تهديدآميز است كه مي¬توان به يك احساس هويت جمعي تقويت شده و مخالفتجو رسيد. همچنين از آنجا كه جهانبيني بنيادگرايي ديني به تفكيك دنياي شر و خير، نور و ظلمت معتقد است؛ لذا اقدام خود را به عنوان اراده خداوند مي¬دانند كه ميبايست درجهت حذف مظاهر بدي، فساد و شر اقدام شود (حسن پور و قنبری،1395: 108). از نظر بنیادگرایان اسلامی، اسلام صرفا مجموعه¬ای از مفاهیم مبانی و افکار نیست؛ بلکه نظام جامع، کامل و فراگیری است که تمام شئون بشری را شامل میشود و برای رفع نیازها و خواستههای آدمی، برنامه دارد. اسلام از دید آن¬ها امری خصوصی و معطوف به عرصهی معنوی نیست؛ بلکه مربوط به همه ابعاد زندگی، خواه مادی و روحی و خواه فردی و اجتماعی باشد (خسروی،1385: 127). دراندیشه بنیادگرایی جهاد و تكفير و بهطور کلی يك مفهوم كليدي در قرآن و دين اسلام است، كه كاربرد زيادي از همان اولين روزهاي ظهور دين اسلام داشته است. سابقه استفاده از جهاد و تكفير در جامعهی اسلامي، به خوارج باز ميگردد كه عليه حاكم وقت (حضرت علي(ع)) شورش کردند. آن¬ها هر کسی را که مانند آن¬ها فکر نمیکرد، مشرك و كافر ناميده و تكفير ميكردند (خانلرخانی، 1393: 158).
4- 2- 2- 1. بنيادگرايي كلاسيك
بنيادگرايي كلاسيك در قالب جنبش اصلاح ديني و به عنوان پاسخي به جريان عقلگرايي متعزله و سقوط خلافت عباسي، به دست مغول¬ها شكل گرفت (خانلرخانی،1393: 153-154). که ریشه در عقاید غزالی و همچنین عقاید ستیزهجویانه ابن تیمیه دارد. در سال 1285 میلادی مغول ها بغداد را تصرف کردند (عمویی و حسین خانی، 1395: 83). غزالي از زاويه اخلاقي و عرفاني به احیاگري در علوم ديني و تجديد حيات روحي و معنوي مسلمانان مينگريست و بيشتر صَبغ هاي صوفيانه داشت. ابن تيمیه، اغلب بر بدعت زدايي از دين و بازگشت به خلوص اوليه كتاب، سنت و سيره سلف صالح توجه داشت. ابن تیمیه گذر از سنت را در جهت بازسازي اصول بنيادين براي مقابله با بحران¬هاي جهان اسلام مطرح كرد. سلفيگري كه حاصل فکری اين جريان بنيادگرا در جهان اسلام بود، حدود درك و فهم مسلمانان در مسائل علمي و يا عملي را محدود به فهم و عمل مردم مكه و مدينه در زمان پيامبر میکرد به دليل عدم توجه به ابداعات و فعاليتهاي ذهني جديد، بنيادگرايي كلاسيك، چارچوب بستهاي را به وجود آورد كه توانايي ارائه راه حل، براي بحران¬هاي عمیق نداشت (خانلرخانی،1393: 153-154).
4- 2- 2- 2. بنيادگرایی مذهبی جدید
بنيادگرایی مذهبی جدید براي تبیین حرکتهاي اسلامی به کار رفته است، ریشه غربی دارد و برگرفته از حرکت اعتراضی مسیحیان پروتستان در آمریکا در اوایل قرن بیستم است (بصیری و همکاران، 1395: 51). سيدقطب ازجمله چهرههاي تأثیرگذار، بر شكلگيري جريانهاي سلفي جهادي جدید است. افكار و عقايد او نقش بسيار مهمي در تعریفهای هويتي يا بازيابي هويتي توسط جريانهاي سلفي-جهادي داشته است. اصل اساسي در تفكر سيدقطب ايدهی جهاد به مثابه انقلاب مداوم جهان اسلام، در برپايي آن چه او با عنوان حاكميت خدا بر اساس مباني جهاني ناميده است. به نظر وي، دو جهان يعني جهان جاهليت و اسلام كاملاً باهم ناسازگارند و هيچ همزيستي وتوافقي بين آن¬ها وجود ندارد. (صفویهمامی و همکاران،1397: 181).
بنیادگرایی اسلامی، سکولاریسم را ره آورد تمدن جدید و غرب می¬داند و گسترش آن را در دنیای اسلام، محصول فعالیت و تلاش¬های کشورهای استعمارگر غربی معرفی میکند کشورهایی که به طرح این اندیشه سودای تسلط بر کشورهای اسلامی را داشتند (خسروی، 1385: 132). بنیادگرایی اسلامی از یک سو به منظور رهایی جوامع اسلامی از عقب ماندگی و وضع ناگوار کنونی و از سوی دیگر فهم درست و کامل اسلام، اسلامی که شیوه ای برای زندگی و در پیوند با سیاست است، خواهان بازگشت به اسلام و اصول راستین آن است (خسروی،1385: 133).
4- 2- 3. خاورمیانه تروریسم و گروه¬های تروریستی
منطقه خاورمیانه به دلیل ویژگی¬های تاریخی خود از وجود فضای بیاعتمادی، سوءظن و احساس تهدید دولت¬ها و ملت¬ها از یکدیگر رنج می¬برد، این ویژگی¬های تاریخی عبارتند از: عدم وجود دموکراسی، حضور حکومتهای اقتدارگرا، دولت¬های شکست خورده، چالش¬های دولت¬سازی و ملت¬سازی، وجود فقر، بیسوادی و… حال حاضر این بیاعتمادیها در سه سطح وجود دارد: 1. در سطح ملت¬ها و فرهنگ¬های مختلف، از جمله شیعه و سنی، ترک و کرد، فارس و عرب؛ 2. در سطح روابط میان دولت¬ها و ملت¬های منطقه، که به نوعی به بیاعتمادی و عدم مشروعیت دولت¬ها در نزد ملت¬ها برمیگردد؛ 3. در سطح روابط دولت¬های منطقه، به نوعی که کمتر می¬توان دو دولت دوست و متحد در سطح منطقه پیدا کرد. بنابراین شرایط و ویژگی های منطقه خاورمیانه به گونهای است که بسترها و زمینههای لازم را برای گسترش تروریسم جدید فراهم کرده است (حیدری،1393: 55-56). افراطگرایی مذهبی در دوران جدید، با شکلگیری القاعده در افغانستان آغاز گردید. وقایع افغانستان و اشغال آن را از سوی شوروی باید نقطه عطفی در فعالیتهای افراطگرایی دانست (کیوان حسینی و محفوظیان،1398: 80). فعاليت گروه¬هاي ترويستي در خاورميانه فراتر از هر عاملي ناشي از برداشت آنان از جهاني شدن است. اين گروه¬ها، تعاريف و عملكرد كشورهاي بزرگ را دربارهی جهاني سازي مد نظر قرار مي¬دهند و از عامل بيگانهی فرهنگي سخن مي¬گويند. وقتي مردم يك فرهنگ، فرهنگ مردم ديگر را نه تنها بيگانه بلکه عامل تهديدكننده مي¬دانند، امكان وقوع برخورد و منازعه پديد مي آيد. پس از جنگ سرد، آتش منازعات فرهنگي كه مدت¬ها زير خاكستر مدفون شده بود، زبانه كشيد و تنش گستردهتري نيز بين نيروهاي جهاني و محلي به وجود آمد (آل غور و صادقیان،1394: 148).
4-2-4. برخورد تمدنها
هانتینگتون تمدن را بالاترين گروه¬بندي فرهنگي و گستردهترين سطح هويتي انسان ميداند و براين نظر است كه هم اكنون جنگ ميان ملتها رو به پايان و جنگ ميان تمدنها درحال آغازشدن است از ديد او تعارضها و كشمكشهاي پردامنه بر حسب سير تاريخي جامعة بشري از اين قرارند: كشمكش ميان ايالتها و پادشاهان در عصر حكومتهاي پيشامدرن دودماني يا پادشاهي (فئوداليسم )؛ نزاع ميان كشورها يا ملتها در عصر دولتهاي مدرن (ناسيونالسيم)؛ كشمكش بين دو ايدئولوژي كمونيسم و سرمايهداري در عصر جنگ سرد؛ و تقابل تمدني و فرهنگي بين تمدنها پس از پايان جنگ سرد (عیسیزاده و شرفالدین ، 1395: 42). از دیدگاه وي امور جهانی از این پس بر اثر کنش و واکنش هفت یا هشت تمدن بزرگ شکل خواهد گرفت. این تمدن ها عبارتند از: 1. تمدن غربی (که خود به دو قسمت تمدن اروپایی و تمدن آمریکاي شمالی تقسیم می¬شود)؛ 2. تمدن کنفوسیوسی (که چین و وابستگان فرهنگ چینی را در برمی¬گیرد)؛ 3. تمدن ژاپن (که ژاپن و واسبتگان فرهنگ ژاپنی را شامل می¬شود)؛ 4. تمدن اسلامی (که از سه تمدن فرعی یعنی عرب، ترك و مالایایی تشکیل می¬شود)؛ 5- تمدن هندو (که هندوان شبه قاره هند و جنوب شرقی آسیا را در برمیگیرد)؛ 6. تمدن اسلاوي- ارتدوکس (که روسیه و کشورهاي اروپاي شرقی را شامل می¬گردد؛) 7. تمدن آمریکاي لاتین؛ 8. احتمالاً تمدن آفریقایی (خداوردی،1393: 9). خطوط گسل میان تمدنهای مذبور را منشا درگیریهای آینده و جایگزین واحد کهن «دولت-ملت» معرفی میکنند. به اعتقاد هانتينگتون، تقابل تمدن¬ها، سياست غالب جهاني و آخرين مرحله تكامل درگيري هاي عصر خود را شكل مي¬دهد (محمدی منوچهر، 1387: 45).
به عقیده هانتینگتون پنج دلیل اصلی وجود دارد که اختلاف بین اسلام و غرب را در قرن بیستم تشدید می¬کند: الف) جمعیت مسلمانان رشد می¬کند درحالی که تعداد زیادي از جوانان ناراضی و بیکار را تولید خواهد کرد. این بیکاري عاملی جهت فشار بر دولت هاي همجوار و درنهایت مهاجرت به غرب خواهند بود. ب) تجدید حیات مسلمانان اعتمادبه نفس مجددي به آن¬ها خواهد داد آن هم به خاطر ویژگیهاي متمایز و ارزشهاي تمدنی آن¬ها در مقایسه با تمدن غرب است. پ) تلاش همزمان غرب براي جهانی سازي ارزشها و قوانین خود و نیز حفظ برتري¬هاي نظامی اقتصادي و مداخله در اختلافات جهان اسلام نارضایتی شدیدي را در میان مسلمانان ایجاد کرده است. ت) فروپاشی شوروي، دشمن مشترك اسلام و غرب را از بین برد و اجازه داد تا آن¬ها همدیگر را به عنوان تهدید علیه همدیگر تصور کنند. ث) افزایش ارتباط بین مسلمانان و غرب به طور همزمان احساس جدیدي از هویت خودي و تفاوت آن با دیگري را تحریک می¬کند (وثوقی و صفری،1395: 106).
- القاعده
5- 1. شکلگیری و تاریخ القاعده
برای فهم دقیق گروه تروریستی القاعده، ابتدا باید با افکار و اندیشههای رهبر این گروه آشنا شد، زیرا نام گروه تروریستی القاعده با نام اسامه بن لادن گره خورده است. اسامه بن لادن فارغ التحصیل رشته مدیریت اقتصاد دانشگاه ملک عبدالعزیز عربستان، او در دوران دانشگاه، بیشترین تأثیرپذیری فکری- شخصیتی را از دو نفر داشت: محمد قطب، استاد دانشگاه ملک عبدالعزیز جده برادر سید قطب، اندیشمند سازمان اخوان المسلمین مصر و ایدئولوگ گروه های سلفگرای جماعت اسلامی و جهاد مصر (که تألیفات برادر خود را در عربستان تجدید چاپ و توزیع می¬کرد) و دیگری، شیخ عبدالله عزام (فلسطینی الاصل، استاد علوم اسلامی دانشگاه ملک عبدالعزیز) از رهبران شاخه بین-الملل اخوانالمسلمین(شمس و نگی، 1398: 5).
با شروع اشغال افغانستان در 24 دسامبر 1979 توسط نیروهای ارتش شوروی موجی از تعاطف و همدلی میان جوانان اهل سنت برای کمک به هم آیین خود آغاز شد (محمودیان،83:1391). تا سال 1984 میلادی جمع كوچكي از اعراب اهل عربستان سعودي دور بنلادن جمع شده بودند. در اين سال او تصميم گرفت بر روي جذب مسلمانان خارج از افغانستان به صفوف مجاهدين سرمايهگذاري كند. بدين ترتيب بود كه بيت الانصار را در پيشاور پاكستان تأسیس كرد. همزمان با او عبداالله عزام نيز مكتب الخدمات الكفاح را در پيشاور تشكيل داد (ناجیراد، 1388: 372). هدف آن¬ها این بود که از طریق دفاتر خود در سی و پنج کشور جهان و سی دفتر در ایالات متحده، به اعضای این مکتب آموزش دهند (فراتی و شیخ احمد،10:1391). كه فعاليت تبليغاتي گسترده آن نقش مهمي در جذب مسلمانان گوشه و كنار جهان به صفوف مجاهدين ايفا كرد. هسته اولیه گروه جهادی (بيت الانصار) در افغانستان تا سال 1986 میلادی افرادي را كه از خارج جذب ميكرد به ميان گروه هاي مختلف جهادي افغان ميفرستاد؛ اما در اين سال بن لادن تصميم گرفت نيروي مستقلي تشكيل دهد. وي ظرف دو سال شش پايگاه براي خود ساخت و در آن¬ها مجاهدان خارجي را آموزش ميداد و مسلح مي¬كرد. در ميان نيروهاي بن لادن افرادي از سوريه و مصر بودند كه سابقه طولاني در مبارزه با اسرائيل داشتند و چريكهاي ورزيدهاي به شمار مي¬رفتند. او براي خود جبهه و سپاه مستقلي ترتيب داد كه روز بهروز بر شمار آن افزوده ميشد (ناجی راد، 1388: 372). در خلال سال¬های جهاد علیه روس ها، اسامه بن لادن ملاحظه کرد که تحرک مجاهدان عرب، رفت و آمد آن¬ها، پیوستن به جبههها و کشته و مجروح شدن آن¬ها رو به افزایش است و هیچ¬گونه آمار دقیقی از آن¬ها ندارند. این نقص و نقصان اطلاعات آماری از افراد موجب شد تا اداره ثبت آمار مجاهدان عرب که بعدها عرب های افغان نام گرفتند، تشکیل شود. بن لادن به همراه معاونان خود تصمیم گرفت این اقدام ثبت اطلاعات و آمار پایگاه را « القاعده» نام گذارند. از همین جا نام «القاعده» روزبهروز شهرت یافت و شبکه القاعده در سال 1988 از داخل دفتر خدمات و بیت الانصار متولد شد (شمس و نگی، 1398: 6).
5- 2. ساختار القاعده
القاعده از ابتدای تأسیس، به صورت سلسله مراتبی اداره میشد. در رأس هرم القاعده اسامه بنلادن به عنوان رهبر القاعده قرار دارد. اين شبكه از لحاظ سازماندهي داراي دو نوع تشكيلات افقي و عمودي است. تشكيلات افقي شامل 24 گروه است كه در عرض يكديگر قرار دارند و تشكيلات عمودي به اين ترتيب است كه بلافاصله پس از بن لادن، مجلس شورا قرار مي¬گيرد كه در واقع مجلس مشورتي است. مجلس شورا از چهار كميسيون نظامي، حقوقي ـ مذهبي، مالي و رسانه اي تشكيل شده است (ناجیراد، 1388: 369). القاعده پس از سقوط طالبان در افغانستان، گونه سازمانی سلسله مراتبی را دگرگون ساخت و مشی تمرکززدایی را در پیش گرفت. ساختار جدید القاعده متشکل از چهار شاخه یا بخش است: بخش است: اول، هسته القاعده، دوم، گروه های وابسته به القاعده، سوم، گروه های سلفی- جهادی و چهارم، افراد و زیرمجموعههای متأثر از شبکههای سازمان می باشند. القاعده به نوعي ديناميسم دروني كه مرز و حدي را نمي شناسد، بسيار نامتقارن، انعطافپذير، فزونطلب و گسترشپذير و بسطيابنده است و در عين حال از نظام تشكيلاتي و مديريتي افقي بهره ميگيرد (ناجی راد، 1388: 343).
5- 3. اقدامات القاعده
5-3-1. القاعده به معنای پیشگام
در دوره اول هدف اصلی القاعده مبارزه با شوروی بود. پس از اشغال افغانستان القاعده اقدامات مختلفی را برای مقابله با شوروی صورت داد. تحول اساسی در طبیعت مبارزه عربها، یعنی مبارزه به شکل مستقل و جدا از گروه های مجاهد افغان، در سال 1986 محقق شد. (الطویل،1391: 38). نخستين عمليات بزرگ اين سپاه عليه ارتش شوروي «جنگ جاجي» بود كه در استان پكتيا رخ داد. تشكيلات بن¬لادن از همان زمان به «القاعده» معروف شد (ناجیراد، 1388: 372).
با شکست شوروی در افغانستان گروه تروریستی القاعده در ادامه مرحله اول القاعده و در پی سرنگون کردن حکومتهای غربگرای منطقه برآمد. بر همین مبنا و درسالهای اول دهه 1990 سودان برای گروه های اسلامگرای عربی مخالف نظامهای حکومتی کشورهایشان، نقشی محوری داشت (الطویل، 1391: 203). از اقداماتی که بنلادن در سودان برای سرنگون کردن حکومتهای غربگرای منطقه انجام داد این بود که سعی در نزدیک کردن خود با مخالفان داخلی دولتهای منطقه بود. بنابراین می¬توان گفت که بنلادن در زمان حضورش در سودان با شماری از گروه های اسلامگرای جهان عرب و اسلام، روابط مستحکمی برقرار کرد. تفکر تکوین یک گروه مسلح بدون مرز و وابستگی جغرافیایی که اعضای آن رزمنده جهادی افغانی باشند، در افغانستان شکل گرفت؛ اما عملا در سودان استحکام یافت (همان، 1391: 228).
5-3-2. القاعده به معنای پایگاه
در محله دوم تکامل خود، با منتشر کردن اعلامیه جهاد علیه صلیبیون و یهودیان توسط بنلادن، رودررویی مستقیم با غرب به رهبری آمریکا را در پیش گرفت بر همین مبنا و با حمایت همه جانبهی طالبان که پنج سال از سپتامبر ۱۹۹۶ تا دسامبر 2001 به طول انجامید، به توسعه تشکیلاتى خود و نیز ساماندهى «جهاد بین المللى» پرداخت و توانست پایگاه هاى متعددى در سرتاسر افغانستان دایر کند (توکلی ،1389: 52). بدین ترتیب عملیات های مختلفی را علیه آمریکا شکل دادند. به عنوان مثال؛ در 25 ژوئن 1996 انفجار يك كاميون بمبگذاري شده در مقابل برجهاي الخبر در ظهران عربستان سعودي منجر به كشته شدن 19 سرباز آمریکايي شد. بنلادن سه ماه بعد در «بيانيه جنگ» اين عمليات را مورد تمجيد قرارداد (ناجی راد، 1388: 348). در فوریه 1998 بنلادن، یک سازمان زیر نام جبهه جهانی اسلام ایجاد کرد هدف آن مباره علیه اشغال فلسطین به دست اسرائیل بود. انفجار دو سفارتخانه ایلات متحده در نایروبی پایتخت کنیا و دارالاسلام پایتخت تانزانیا در سال (1998)، نشان از گسترش حوزه نفوذ این سازمان ورای شبه جزیره عربی بود در این مرحله، البته رویارویی آمریکا با سازمان القاعده وارد مرحلهای نو شد (مستقیمی و ابراهیمی، 1388: 343).
5- 3- 3. القاعده به معنای حکم و قاعده
حمله مستقیم به برجهای تجارت جهانی در 11 سپتامبر 2001 در خاک ایالات متحده زمینهساز اقدام نظامی آمریکا در افغانستان شد. بدین ترتیب و با شکست سنگین نیروهای القاعده در تورابورا در اواخر سال 2001 آغازی شد بر پایان یک پارچه القاعده که ساختار آن تحت رهبری هوشمند مدیریت میشد (الطویل،489:1391). بدین ترتیب القاعده در سراسر جهان پراکنده شد و ایدئولوژی آن در سطح جهان گسترش یافت (ناجیراد، 1388: 345) و در پی این اتفاق القاعده انفجارهای متعددی در نقاط مختلف جهان انجام داد.
5- 3- 4. حادثه یازده سپتامبر
انفجار و تخریب دو آسمان خراش بزرگ، «مرکز تجارت جهانی» در نیویورک و نهاد نظامی و امنیتی دیگری در واشنگتن طی یک اقدام تروریستی متهورانه و در عینحال برنامهریزی شده، نقطه عطفی در رخدادهای داخلی جامعه آمریکا و جهان بود (اسدی، 1381 : 741). این واقعه که به تروریستهای اسلامی نسبت داده شد بیشتر از 3000 هزار نفر کشته داشت (مطلبی و همکاران،1395: 125). به دنبال این حادثه دو گروه که با همدیگر مخالف بودند در مورد این فاجعه اظهار نظر کردند:
الف) آمریکا و متحدانش: جامعۀ اطلاعاتی آمریکا، انگشت اتهام را به سوی سازمان تروریستی القاعده و در راًس آن اسامه بنلادن رهبر این گروه تروریستی متوجه ساخت (نژندیمنش و همکاران،1396: 155). چرا که نیروهای آمریکایی در دسامبر 2001 موفق شدند نواری ویدئویی از بنلادن و طرفدارانش کشف کنند که جزئیات برنامههای گروه القاعده را برای حمله به برج¬های دوقلوی تجارت جهانی نشان می¬داد (ابولحسنشیرازی،1390 :216). به اعتقاد آمریکا این حادثه بعد از حملات تروريستي اعضاي القاعده به وجود آمد. فرقه طالبان در افغانستان برای همكاري با القاعده، به تروريسم دولتي و تروريسم بين الملل متهم شد (هادیان،1384: 66). واشنگتن توانست افكار عمومى را با سناريوى یازده سپتامبر همراه سازد و با استفاده از كنترل رسانهاى خود، افكار عمومى مردم را به سمت خواستههاى خود حرکت دهد (قربانی شیخنشین و باهوش فاردقی،1394: 29).
ب) مخالفان نظر آمریکا: مخالفان نظر آمریکاییها و هم پیمانانشان که این حادثه را نه توسط القاعده بلکه حادثهای از پیش طراحی شده توسط ایالات متحده آمریکا در جهت پیشبرد اهداف جهانی خود می¬دانند. پائولو سنسینی نویسنده ایتالیایی کتاب «تفرقه بینداز و حکومت کن، استراتژی هرج و مرج در قرن ۲۱» در کتاب خود مینویسد: «در سال ۲۰۰۰، آمریکا و اسرائیل برای تأسیس تیم مشترکی برای مبارزه با تروریسم به توافق رسیدند. این تیم از طریق خط ارتباط مستقیم اطلاعات بین پنتاگون و وزارت جنگ اسرائیل تشکیل شد. در سپتامبر همان سال این تیم سند جدیدی را تحت عنوان بازسازی خطوط دفاعی آمریکا منتشر کرد. در این سند بر ضرورت ایجاد امپراطوری آمریکا در خاورمیانه تأکید شده بود. گزارش نهایی که مسفلد و ژنرال جی گارنر در روز ۱۱ ژانویه ۲۰۰۱ آن را ارائه کردند پیشبینی میکرد که حادثه مصیبتباری در آینده اتفاق بیفتد.» و ۱۱ سپتامبر به نوشته نویسنده کتاب «تفرقه بینداز و حکومت کن» دقیقا همان اتفاق بود (کیهان: 1397). پروفسور «دیوید رِی گریفین » در یکی از آثارش با نام «از قلم افتاده ها و با قلم اضافه شده های کمیسیون تحقیق 11سپتامبر» به بررسی دروغ¬هایی که دولت آمریکا درباره 11 سپتامبر پرداخته و حقایق ممتازی را افشا کرده است. پایگاه خبری ولترنت می¬نویسد که هرگز نسخهای رسمی مطلوبی از سوءقصدهای 11 سپتامبر 2001 وجود نداشته است. هیچ تحقیق قضایی و یا حتی پارلمانی روی این قضیه باز نشد. هر آن چه تا کنون ارائه شده نسخهای دولتی بوده که براساس گزارشی از کمیسون ریاست جمهوری آماده شده است (تسنیم،1394).
در هفتههاى پس از حمله یازده سپتامبر ايالات متحده آمریکا ائتلاف بينالمللى مؤثرى براى پاسخ به تهديد تروريسم ايجاد كرد، ايالات متحده تصميم گرفت به جاى استفاده از شيوه اقناع از شيوه¬هاى قهرآميز استفاده نمايد. بوش با طرح اين پيشنهاد كه با انتخاب يكى از دو راه (با ما هستيد يا مخالف) میتوان وضعيتى را ايجاد كرد كه در آن يك نظم ژئوپليتيكى پايدار بر اساس تعريف خودش بنا نهد (قربانی شیخنشین و باهوش فاردقی،1394: 29).
بدین ترتیب ائتلاف بينالمللي به رهبري آمریکا در زمينههاي سياسي، نظامي، اقتصادي و حقوقي بينالمللي عليه تروريسم بينالملل علیه القاعده تشكيل شد. ناتو و ديگر اعضاي آن و نيز متحدين واشنگتن برابر ماده ۵ اساسنامة پيمان آتلانتيك شمالي در كنار آمریکا قرار گرفتند و عمليات مدت¬دار و طاقت فرساي آزادي افغانستان از اكتبر ۲۰۰۲ آغاز شد. اقدامات نظامي شامل ضربات پيش¬دستانه هوايي و موشكي و نيز عمليات نيروهاي مخصوص با همكاري نيروهاي متحدين افغاني موسوم به اتحاد و ائتلاف شمال عليه راه¬هاي تداركاتي و مواصلاتي، لجستيك، پادگانهاي نظامي، مراكز فرماندهي و ارتباطات طالبان و القاعده برنامهريزي شد (هادیان،1384: 66). در آستانه قرن بیست و یکم، قدرتهای نیرومند خارجی بهویژه آمریکا، از دموکراسی سکولار به عنوان دارویی برای درمان درد منطقه استفاده کردند. مقامات ارشد مکرر به «فقدان آزادی» در خاورمیانه اشاره کردند و نتیجهگیری کردند که ناکامی¬های اقتصادی و ستم¬های سیاسی مولد یأس و ناامیدی بوده و مردم را آماده پذیرش ایدئولوژی های نفرت و خشونت کرد. جورج دابلیو بوش در فوریه سال 2003 اعلام کرد که «جهان آشکارا علاقهمند به گسترش ارزش¬های دموکراتیک است چرا که ملت¬هاي آزاد و با ثبات، خواستگاه ایدئولوژیهای خون¬ریزی نیستند» (فلاحنژاد،1397: 15).
- تهدید منافع آمریکا و متحدانش در جهان توسط القاعده
اسامه بنلادن زمانی که نتوانست با مؤسسههای دینی سعودی مقابله کند، آمریکا را مورد هدف قرار داد تا حکومت سعودی را به دفاع از آمریکاییها مجبور سازد؛ زیرا معتقد بود در این صورت حکومت سعودی جایگاه خود را در بین مسلمین از دست میدهد (الطویل،1391: 403). تبلور پروژه بن لادن در انتقال رویارویی از دشمن نزدیک به دشمن دور باعث شد «جبهه اسلامی برای قتال با یهود و صلیبیان» در 23 فوریه 1998، تشکیل شود و چند ماه بعد با اجرای عملیات انفجار سفارتخانههای ایالات متحده در نایروبی و دارالسلام عملا وارد عرصه نبرد شود (همان، 1391: 392). هدف این جبهه فعالیت برای آزاد سازی مقدسات مسلمین و حمله به منافع یهودیان و آمریکا اعلام شده است (همان، 1391: 401).
عملیاتهاى القاعده یا منتسب به این سازمان، از نیمه دوم دهه 1990 تا یازده سپتامبر ۲۰۰۱، در بیست و چهار کشور صورت گرفت که نشانگر توان القاعده در تشکیل نیروى تروریستى بینالمللى در پنج قاره جهان بود (توکلی،1393: 153). به عنوان مثال در روز هفتم اگوست 1998، سفارت آمریکا در نایروبی مملو از کارکنان و مسافران بود که به وسیله یک کامیون بمب گذاری شده منفجر شد، دقایقی پس از آن انفجار، عملیاتی مشابه در مقابل سفارت آمریکا در دارالاسلام رخ داد (الطویل،1391: 413). در 12 اکتبر سال 2000، دو سال و نیم پس از انفجار سفارتخانهها، قایقی کوچک که حامل مواد منفجره بود به ناو آمریکایی یو. اس. اس. کول در بندر عدن نزدیک شد و با برخورد به آن انفجار بزرگی در پهلوی ناو ایجاد کرد. عملیات دیگری برای ترور بیل کلینتون در مانیل تدارک دیده شد؛ اما عملیات افشا شد (الطویل،1391: 434). علاوه بر عملیاتهای مستقیم که القاعده انجام می¬داد آن چه جامعه غرب را تهديد ميكند اين است كه نسل دوم، اقلیت مهاجر و تحصیل کردگان حرفه¬ای، علاقهمند به عضویت در این گروه ها بودند (توکلی،1389: 62).
اقدام کنندگان (بمب گذاران) در مادرید، عملیات سرویک لندن، عملیات پندنیس لتیگیشن استرالیا، هوفستد گروپ هلند، عملیات 11 سپتامبر، میامی، نیویورک، نیوجرسی و تورنتو محقق و عالم اسلامی نبودند. در توضیح رفتار این افراد می¬توان گفت بیش از اینکه مبتنی بر تفکر باشد، بر احساس بنا شده بود. آنان به دنبال قهرمان شدن در راهبرد غربیها یعنی «جنگ علیه اسلام» بودند. این افراد، خود را رزمندگان اسلامی قرن هفتم که نصف جهان را فتح كردند یا مجاهدین غلبه کننده بر شوروی دهه 1980 می¬دانند (همان، 1389: 68).
- تأثیرات منفی
7- 1. خطر گروه تروریستی القاعده برای آمریکا و متحدانش
عناصر القاعده برای توجیه تشکیل خود سه عنصر را برگزیده بودند که برای خاورمیانهایها و مسلمانان اهمیت فراوانی داشت: 1- مقابله با آمریکا 2- مقابله با رژیم صهیونیستی 3- حاکمان مستبد عرب. القاعده و رهبر آن اسامه بنلادن مدعی بودند که با آمریکا و اسرائیل در جنگ هستند و می¬خواهند حقوق پایمال¬شده مسلمانان را تأمین کنند. اما آن ها خواسته یا ناخواسته روش هایی را در پیش گرفتند که در نهایت به بدنام شدن مسلمانان تبدیل شد (ابولحسن شیرازی،1390: 222). نسل اول گروه¬های تروریستی القاعده بعد از 1990، تا 11 سپتامبر 2001، با اعلام جهاد مستقیم علیه آمریکا و حاکمان مستبد منطقه و با طراحی عملیاتهایی علیه آمریکا و همچنین عملیاتهایی در خاک عربستان سعودی که موجب تحت تعقیب قرار گرفتن اعضای القاعده توسط دولت آمریکا و عربستان شد. پس از آن اعضای القاعده کشورهای مختلف به صورت مخفی به تبلیغات و سازماندهی عملیاتهای مختلف پرداختند که در نهایت به حادثه 11 سپتامبر 2001، در خاک آمریکا ختم شد(ذولفقاری و عمرانی،1396: 180).
7- 2. ناامن سازی
گروه¬های تروریستی با انجام عملیات های تروریستی در منطقه خاورمیانه باعث ناامن سازی در این منطقه میشوند. القاعده در دوران فعالیت خود علاوه بر اینکه کشورهای که در آن حضور مستقیم داشت را تحت تأثیر مستقیم قرار می¬داد با انجام عملیات¬های متعدد باعث ناامن سازی در کل منطقه میشد که به حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه ختم شد (روحی دهبنه،1396: 74).
7- 3. نفی لیبرال دموکراسی
در فرآیند جهانی شدن لیبرالیسم را به همراه اصولش به عنوان الگویی کارآمد، عادی و طبیعی بازنمایی و معرفی میشود و دیگر گفتمانها و یا روایتها نظیر بنیادگرایی اسلامی به حاشیه رانده و یا در معرض آسیب و حمله قرار میگیرد (رسولیثانی آبادی، 1396: 61). بنیادگرایان جدید اسلامی میکوشند تا با اعاده تبیینهای مطلق به مقابله با نسبی¬گرایی عصر مدرن برخیزند. بنیادگرایی ضداصول مدرنیته (یعنی ردگرایی، عقل¬گرایی ، دنیاگرایی ، آزادی، تساهل، دموکراسی، تکثرگرایی ، انسانمداری ، نسبی¬گرایی ) بوده و در مقابل از گرایشهای رمانتیک غیرعقلی، مطلق انگاریِ ارزشی، ترکیب مذهب و سیاست، حصر فرهنگی و نظارت اخلاقی بر جامعه حمایت کرده است، القاعده اصول و مبانی ارزشهای لیبرال دموکراسی همچون سکولاریسم، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر را در تضاد با اسلام می¬داند (عباسزاده و نخعی،1398: 48-49). آن¬ها دموكراسي و ليبراليسم را به هر شكلي كه وجود دارد رد و نفي ميكنند (اکبری،1395: 6). همچنین این گروه بازگشت به هویت خودی و بومی را ترویج میکنند که حفظ آن غالبا همراه با افراط و ایجاد هویتهای مقاوم، در برابر امواج جهانی شدن است (رسولی ثانیآبادی، 1396: 61).
- تأثیرات مثبت
8- 1 . جایگزینی شوروی (دشمن جدید)
در دوران جنگ سرد، «هويت آمریکايي» در مبارزه و رويارويي با كمونيسم و اتحاد شوروي شكل گرفته بود، زماني كه اتحاد شوروي در شرايط فروپاشي قرار گرفت (مصلی نژاد،1387: 252). سیاست خارجی ایالات متحده دچار خلاء معنایی شد. این مسأله سبب شد تا سیاست خارجی آمریکا در دههی 1990 شاخصه خاصی نداشته باشد و بسیاری از ساختارهای جنگ سرد از جمله ناتو، فلسفه وجودی خود را از دست داد (فلاح نژاد،1397: 8). هانتينگتون بر اين اعتقاد است كه اگر قدرت هاي بزرگ دشمن خود را ازدست بدهند، ديگر موجوديتي نخواهند داشت؛ زيرا براي مقابله با تهديدات داخلي و بين¬المللي، وجود دشمن اجتناب¬ناپذير خواهد بود. او چنين ضرورتي را براساس تجربه تاريخي امپراطوري روم بيان کرد (مصلی نژاد،1387: 252). بدین ترتیب آمریکا پس از جنگ سرد، قدرت مسلط و بي چون و چرا در جهان بود. در نتيجه مي¬توانست دیدگاه¬ها، منافع و ارزش¬هاي خود را بر جهان تحميل نمايد و حوزه نفوذ خود را گسترش دهد (متقی و همکاران،1389: 13).
پس از حادثه یازده سپتامبر 2001، سرنوشت آن كشور كاملاً مشخص بود؛ آمریکاييها، اسلام ستيزهجو را به عنوان نماد تروريسم دانستند. اقداماتي كه در جنگ عليه طالبان و القاعده سازماندهي نمودند را مي¬توان در اين ارتباط مورد ملاحظه قرار داد. درچنين روندي، تروريسم به عنوان دشمن جديد آمریکا تلقي ميشد به طور كلي، جنگ تازه بين اسلام مبارز و آمریکا شباهت بسياري با دوران جنگ سرد دارد. دشمني با مسلمانان، آمریکاييها را تشويق مي¬كند تا هويت خود را به لحاظ سياسي و آرماني تعريف نمايند (مصلینژاد،1387: 251-252). در واقع می¬توان گفت ایالات متحده آمریكا از مفهوم «ما» در برابر آن¬ها و «خود-دیگری» در سیاست خارجی برای تعریف هویت خویش بهره بسیاری برد. در دوران جنگ سرد «دیگری» و «آن¬ها» به شوروی سابق و کمونیسم اطلاق میشد و با فروپاشی اتحاد شوروی، آمریكایی این مفهوم پرکاربرد را به«تروریسم و اسلام مبارزهجو» تعمیم دادند (قربانی،1398: 291).
8- 2. دگرگونی در چیستی نظم جهانی و تحقق نظم آمریکایی
تجربه تاريخي آمریکا نشان ميدهد كه اين كشور براي تحرك استراتژيك نيازمند دشمن خارجي بوده است (مصلینژاد،1387: 251). اگرچه پس از پایان جنگ سرد هيچ جايگزين جامع وكاملي برای آن تا قبل از يازدهم سپتامبر وجود نداشت تا ترتيبات اتوپيايي حكومت جهاني و توزيع مجدد منابع را برقرار نمايد؛ اما پس حادثه یازده سپتامبر2001، آمریکايي ها اعتقاد دارند كه راه حل مشكلات بين¬المللي در مبارزه با تروریسم وجود دارد (همان، 1387: 256). بدین ترتیب در چارچوب نظم جدید، آمریكاییها تروریسم را به عنوان پدیده جدید امنیتی تلقی کردند، آنان بر این امر اعتقاد دارند که گروه های تروریستی بیشترین مخاطره امنیتی را برای آینده سیاسی آمریكا ایجاد می¬کند (قربانی،1398: 291). در اين ارتباط «تروريسم تركيب تهديدات و فرصت هاي جديدي را به وجود آورده كه دولت بوش را وادار ساخت تا به دكترين خود شرايط جديدي ببخشد، بدين معنا كه در بسياري از شرايط مجبور شد اندیشههای خود را در قبال مسائل بينالمللي تغيير و يا در حالت تهاجميتري قرار دهد. در نتيجه تركيب يك¬جانبه¬گرايي و تقويت تفوق آمریکايي، نمايي جديد از دكترين پس از يازدهم سپتامبر به جهان نماياند (مصلی نژاد،1387: 251). اندیشۀ یک¬جانبه¬گرایی گویاي این موضوع است که آمریکا در رویارویی با مسائل بینالمللی و جهانی، بر راه¬حل¬هاي یک سویه، فنی و نظامی تأکید بیشتري خواهد داشت، تا راهکارهاي سیاسیِ همکاري جویانه و مبتنی بر چند جانبه گرایی (رضائی،1396: 35). در اين رابطه، استراتژي درگيرساز در راستاي تلاش امنيتي براي جهاني¬سازي ارزش¬هاي آمریکايي ارائه شد. از اين طريق آمریکا توانست روابط و پيوندهاي خود را با جهان ارتقاء دهد. گسترش دموكراسي نيز از طريق افزايش و ارتقاء بازارهاي آزاد اقتصادي به عنوان پيش شرط سلطه جهاني آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد حاصل مي شد. براساس استراتژي امنيت ملي آمریکا، برخي از منازعات و مناقشات منطقهاي گزينش شده به عنوان تهديد امنيتي محسوب مي شود (مصلی نژاد،1387: 248). درچارچوب این استراتژی، خاورمیانه به گرانیگاه سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. حضور پویا، گسترده و تهاجمی آمریکا در خاورمیانه عربی در سال¬های پس از فروپاشی نظام دو قطبی، نماد مرکزیت یافتن این منطقه در استراتژی کلان ایالات متحده بود (فلاح نژاد،1397: 10).
8- 3. ثبات هژمونیک برای آمریکا
ثبات هژمونی، نظریهای است که اقتصاد بینالمللی لیبرال را که بر آزادی تجارت بین الملل تمرکز دارد با اتکا به قابلیتها و اهرمهای هژمون تحلیل میکند (قنبرلو،1385: 871). تئوری ثبات هژمونیک، به لحاظ تجربی،ریشه در واقعیت دارد که طی دو سده اخیر در عرصه اقتصادِ سیاسی بینالملل تحقق یافته است. هژمونی بریتانیا در قرن نوزدهم و هژمونی ایالات متحده در قرن بیستم دو الگویی هستند که تئوریسینهای ثبات هژمونیک در دفاع از این تئوری بدان استناد میکنند. به طور مشخص¬تر، سال های میانی تا پایان قرن 19، به عنوان دوره هژمون بریتانیا یا صلح بریتانیایی و سال های پس از جنگ جهانی دوم تا آغاز دههی 1970 به عنوان دوره هژمونی ایالات متحده یا صلح آمریکایی شناخته شده¬اند؛ هرچند که برخی از محققان این مرزهای زمانی را ناقص میدانند و به خصوص در مورد هژمونی آمریکا برخی اعتقاد دارند که دوره پس از آغاز دهه 1970، مجددا به بازسازی گرایید و با مشخصههایی نسبتا متفاوت از گذشته استمرار داشته است (همان، 1385: 878).
در تئوری ثبات هژمونیک دولت هژمون با بهره¬مندی از توان عظیم اقتصادی و تولیدی، به ویژه مزیت نسبی تولیدی و اقتصادی برتر خود به تنظیم ساختار اقتصادی، تولیدی، تجاری، مالی و اعتباری دیگر بازارها و دولتها اقدام میکند. همچنین قدرت هژمونیک در زمینههای سیاسی و بخصوص در بعد نظامی و استراتژیک ظاهر شده و رخ می-نماید. نتیجه کارکرد این رژیمها نظم بینالمللی که از آن حادث میشود، حاکمیت بلامنازع سیاسی، نظامی، اقتصادی و حتی فرهنگی از سوی آن دولت هژمونیک بر سایر دولت¬ها است که رویکرد نئولیبرالیسم نهادگرا آن را هژمونی مینماید (پور احمدی،1387: 43-44). ساختارها، تشکیلات، نهاد ها طی دوران ایجاد، تثبیت و تقویت نظم هژمونیک بینالملل توسط دولت هژمونیک (ایالات متحده) به وجود آمدهاند و پس از دوران افول نسبی این قدرت همچنان پابرجا ماندهاند (همان، 1387: 46). با پایان دوره جنگ سرد و در آغاز دهه 1990، که با وقوع رویدادهایی چون حمله نیروهای چند ملیتی تحت رهبری آمریکا به عراق مصادف بود این حمله به منظور آزادسازی کویت، فاز جدید از اقتصاد گرایی در خط و مشی دولت آمریکا آغاز شد. این سیاست که در نهایت، استحکامدهی مجدد هژمونی آمریکا در جهانی عاری از موانع سیستم دو قطبی دوره جنگ سرد را پیگیری می¬کرد با آغاز کار دولت بیل کلینتون آشکارتر گردید (قنبرلو،1385: 888). از دههی 1990 میلادی آمریکا وارد عصري شد كه از آن مي¬توان به عنوان «دوران تسلط هژمونيك» نام برد (آجرلو و اعتبار،1387: 145).
دولت کلینتون، پس از جنگ سرد ابعاد اقتصادی امنیت ملی آمریکا را به شدت پررنگ کرد. در دهه 1990، دیپلماسی آمریکا در عرصهی تجارت بینالملل فعال گردید. دولت آمریکا ضمن ایفای نقش تعیین کننده در تأسیس سازمان تجارت جهانی در عرصه منطقهای نیز از طریق پیگیری فعالانه تشکیل نهادهایی چون حوزه تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا )، به عنوان پیشرو عرصه تجارت بینالملل ایفای نقش کرد (قنبرلو،1385: 890). از جمله مواردي كه مي¬تواند زواياي اين امر را روشن سازد، سير تحول رفتار آمریکا بعد ازسال 2000 است، رويداد يازدهم سپتامبر، آمریکا به سرعت مسير يك¬جانبه¬گرايي را در پيش گرفت و اين باور را در سطح جهاني ايجاد كرد كه آمریکا چيزي كمتر از هژموني جهاني را نميپذيرد و اولين نمود عيني آن حمله به عراق و سرنگوني صدام بود (آجرلو و اعتبار،1387: 146).
آنچه که در نظام بینالملل کنونی شاهد آن هستیم مربوط به نقش محوري ایالات متحده آمریکا در روند کلی حفظ نظم در نظام بین الملل معاصر است. این نظم که می¬توان آن را «نظم هژمونیک » نامید، مبتنی بر یک¬جانبه¬گرایی آمریکاست. در این نظم هژمونیک، ایالات متحده ضمن آن که در نظام بینالمللی در موقعیت اقتصادي برتري قرار دارد منافع خودش را، چارچوب تأمین منافع امنیتی، اقتصادي و ایدئولوژیکی پی گیری می کند، بدین ترتیب برتري قدرت خود را به منظور ثبات نظام بینالمللی اعمال می¬کند. (رضائی،1396: 43).
8- 4. چند جانبهگرایی بینالمللی و جذب متحدان
در رابطه با نظم، الگوي ایالات متحده آمریکا در نظام بینالملل پس از جنگ سرد را می¬توان «نظم ایده محور » نامید که در آن هژمونیکگرایی تک قطب و پویش¬هاي جهانی، منطقهاي و حتی محلی را ترسیم و مدیریت می¬کند. هر چند بازیگران قدرتمند در عرصه نظام بینالملل حضور دارند؛ اما نقش آنان را تک¬قطب تعریف می¬کند (رضائی،1396: 40). در نظم ایده محور آمریکایی یكی از راهبردهای آمریكا، پس از جنگ سرد ائتلاف سازی است که به دلیل تغییر ماهیت نظام بینالملل، جایگزین دیگر راهبردهای سیاست خارجی آمریكا شد. راهبرد ائتلاف در روابط بینالملل پدیدهای جدید محسوب میشود که از اوایل دههی 1990، به اقدام مشترك کشورها معمولا در چارچوب مجوز شورای امنیت علیه کشور یا کشورهایی اطلاق می¬شود (قربانی و همکاران،1398: 294).
بدین ترتیب، وقوع عملیات تروریستی یازده سپتامبر 2001، موجب شد تا سیاست خارجی آمریکا در جهت ائتلاف سازی علیه تروریسم پی گیری شود، ائتلافی که در یک واکنش فوری به تروریسم جهانی باید به وجود آید و ایالات متحده مدیریت آن را به عهده داشته باشد (فلاح نژاد،1397: 9). حمایتهای جهانی از آمریکا بیآن که به معنای توان اجماع¬سازی جهانی مبتنی بر قدرت آمریکا باشد، به معنای ترس جهانیان از ظهور یا جدی شدن تهدید نوین جهانی تحت عنوان تروریسم بود (موسوی شفائی وشاپوری،1394: 154-155). در چنين شرايطي، آمریکا در پرتو قدرت نظامي خود به دنبال تبديل دشمنان به دوستان، دوستان به متحدين جديد و جانشين سازي متحدين جديد به جاي متحدين قديم و به طوركلي، رقابت در چارچوب رفاقت مي¬باشد. سياست خارجي كه در پرتو قدرت، به دنبال گسترش و تعميق سياست اتحادسازي با ديگر كشورها در مناطق حساس استراتژيك است (متقی و همکاران،1389: 17).
8- 5. دگرگونی در مفهوم قدرت: قدرت نرم و هوشمند
نظریههای نرمافزارگرایانه بر ظهور قدرت در شکل و ماهیت جدید به ویژه پس از پایان جنگ سرد تأکید میکنند که در اوایل دهه 90، توسط «جوزف نای » تئوریزه شد و توانست در سیاست خارجی آمریکا جایگاه ویژهای پیدا کند (رئیسیزکی و درخشنده،1394: 216). زمانیکه سیاستهای یک کشور در نگاه دیگران جذاب، ارزشمند و مشروع به نظر برسد، قدرت نرم اعمال شده است. در این صورت خواستههای کشور اعمالکننده این قدرت به خواستههای جامعه هدف تبدیل میشود (یزدانی و شیخون،1391: 97). قدرت نرم در هر کشور ناشی از سه منبع است: 1- فرهنگ (بخش¬هایی که برای دیگران جذاب است)، 2- ارزش¬های سیاسی (نرمهایی که جذاب باشند و به وسیله رفتارهای ناسازگار تضعیف نشوند) 3- سیاستها (اقداماتی که از نظر دیگران فراگیر و مشروع باشد). فرهنگ مجموعهای از ارزش¬ها و رویههایی است که به جامعه معنا میبخشد، زمانی که فرهنگ یک کشور ارزشی جهان شمول را پوشش می¬دهد و سیاستهای آن، ارزش¬ها و منافعی را ارتقا میبخشد که دیگران در آن سهیماند (رئیسیزکی و درخشنده،1394: 217).
).
بدین ترتیب ایالات متحده آمریکا برای پیگیری قدرت نرم خود در منطقه خاورمیانه طرح خاورمیانه بزرگ را پیشنهاد کرد که بر ضرورت تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این کشورها تاکید دارد. از نظر آن¬ها بدون ایجاد دموکراسی، خاورمیانه میتواند محلی برای دولتهای سرکش و تهدیدات تروریستی باشد؛ بنابراین خاورمیانه مخاطب اصلی سیاستهای منطقهای و جهانی آمریکا در قالب سنت ویلسونیسم با رویکرد لیبرالی مطرح و به کارگیری قدرت نرم درچارچوب دیپلماسی عمومی به عنوان اصل سامان¬دهندهی سیاست خارجی آمریکا مورد تأکید قرار گرفت (رئیسیزکی و درخشنده،1394: 233). بدین ترتیب ایالات متحده آمریکا در جهت پیشبرد اهداف حقوق بشری خود در خاورمیانه ابزار های مختلفی نظیر؛ مؤسسات مالی بینالمللی، سازمان ملل، مجازاتها، تحریمهای اقتصادی-مالی، حمایت از گروه¬های معارض و اپوزیسیون، گزارشات سالیانه حقوق بشر در مورد کشورهای مختلف، حمایت از مؤسسات و نهادهای غیردولتی حقوق بشری، نفوذ و تسلط در شبکههای تلویزیونی و اینترنت را مورد استفاده قرار می دهد (همان،1394: 235).
اين روند در فضاي پس از يازدهم سپتامبر به يكي از دلايل پيشبرد آموزش مبارزه با تروريسم و در واقع از دلایل اخلاقي براي توجيه ضرورت بهرهگيری از زور در مسير مقابله با تروريسم جهاني تبدیل شد. آنچه كه مثلا در ارتباط با تهاجم نظامي به عراق در قالب تعابيري چون «جهاد براي دموكراسي»، مورد توجه مقامات نو محافظهكار اين دولت قرار گرفت (کیوانحسینی و جمعهزاده،1392: 142).
8- 6. مشروعیت سازی برای غرب
فضاهای گفتمانی لیبرالیسم و دموکراسی خواهی، مذهب مسیحیت، حقوق بشر و آزادی به عنوان گفتمان-های هویتی شکل دهنده به هویت آمریکا، بازتاب بستر هنجاری آرمان¬های آمریکایی هستند (23 :1962،Myrdal). این آرمان آمریکایی، بخش پیچیدهای از فرمولبندی دموکراتیک محسوب میگردد که به عنوان اهداف رفتار جمعی در آرمان¬های آزادی، برابری و مساوات، و برادری انعکاس یافته است (عسگریان و همکاران،1394: 153). که در آن مرزهای «خود» و «دیگری» مشخص میشود، در واقع گفتمان آرمان آمریکایی براساس ارزش¬های دموکراتیک مشترکی تکوین یافته که تمدن غربی و پایههای مسیحی آن رشد کرده است(23 :1962،Myrdal).
بر این اساس، مفهوم سازی و مصداق سازی آمریکا از تروریسم و تروریستها جدیدترین حلقه از زنجیره طولانی غیریتسازیها در سیاست خارجی این کشور به شمار می¬رود که پس از فروپاشی شوروی در دستور کار جریان نو محافظهکار آمریکا قرار گرفت (عسگریان و همکاران،1394: 154). حادثه یازده سپتامبر، این فرصت را به سیاستمداران و رسانههای آمریکایی داد تا با بازنمایی جدید از خود و دیگری، ما و آن¬ها رقم بزند. در نتیجه این دیدگاه توانست رویهها و سیاستهای مرتبط با جنگ علیه تروریسم را مشروع و امکانپذیر سازد (مشیرزاده و رجائی،1398: 1172).
بدین ترتیب مبارزه با تروریسم این فرصت را در اختیار رهبران آمریکا قرار داد که توجیه مناسب برای تأمین منافع کشورشان را از طریق این سیاست داشته باشند (Charles2001: 39). بدین ترتیب پس از یازده سپتامبر منافع آمریکا در چارچوب مبارزه با تروریسم مشروعیت جهانی پیدا کرد و این فرصتی بود که تصمیمگیرندگان آمریکایی بیشترین بهره را از آن بردند. رویدادهای یازده سپتامبر افغانستان را برای نخستین بار در سراسر تاریخ روابط خارجی آمریکا به گونهی یکی از مناطق کانونی در سیاست خارجی ایالات متحده درآورد (بایبوردی و همکاران،1394: 111).
8- 7. پیوند میان امور نظامی و سیاسی با اقتصاد، فرهنگ و ایدئولوژی
جایگاه کنونی آمریکا به جهت انباشت یک مجموعه از توانمندی¬ها و ظرفیتها میباشد. این مجموعه متشکل از ساختارهای مادی و معنایی است که شامل توانمندی¬های فرهنگی، فرهنگ مسلط آمریکایی بر روابط بینالملل و اقتصاد پویای لیبرال است که آمریکا آن را رهبری میکند (دهشیار،1395: 21). این شکل از درهم¬تنیدگی در سیاست خارجی آمریکا خصوصا پس از جنگ سرد به شکل واضحی کاملا مشهود است. در اكثر مواقع، برداشتها، شناختها و ارزيابيها كه به صورتهاي ملموس اقتصادي، سياسي و امنيتي تجلي مييابند از يك سلسله ارزشها و هنجارها و اعتقادات، نشأت ميگيرند كه به نظر مي¬رسد در فرآیند نظريه¬پردازي و تحليل مسائل جهاني، توجه اندكي با ابعاد هويتي و فرهنگي شده و در نتيجه، ابعاد فرهنگي و هنجاري الگوهاي رفتاري بازيگران مورد غفلت واقع شده است (خراسانی،1387: 55). به گفته استانلي هافمن فرهنگ و خلق و خوي هر ملتي بر رفتار سياسي آن¬ها در عرصهی سياست جهاني، تأثیرگذار است. او بر اين عقيده است كه علت اصلي دخالت آمریکاييها در مسائل جهاني، ريشهاي فرهنگي دارد؛ زيرا آمریکاييها در مسائل جهاني، مسئوليتي را بر دوش خود احساس ميكنند. آن¬ها خود را روي يك جزيرهاي ميبينند كه هيچ خطري متوجه آن¬ها نيست و در اطراف آن¬ها انسانهايي در حال غرق شدن هستند كه دست نياز به جانب آن¬ها دراز كردهاند (همان، 1387: 54).
موضوع ارتباط اقتصاد آمریکا و ارتباط آن با سیاست خارجی خصوصا سیاست خارجی میلیتاریستی موضوع جدیدی نمیباشد؛ بلکه در سیاست خارجی تمام ریاست جمهورهای آمریکا خصوصا پس از جنگ جهانی دوم وجود داشته است ( شکوهی آذر وگیوکی،1390: 189). امروزه محرز گشته است که اقتصاد از اهمیت و اولویت فزایندهای در شکل دادن به جایگاه و پرستیژ یک بازیگر برخوردار می¬باشد (دهشیار،1395: 21). رشد اقتصادی که انباشت سرمایه را امکان¬پذیر میکند، نه¬تنها ثبات داخلی و در شکل وسیع¬تر کارآمدی و تداوم ساختار قدرت سیاسی مستقر را تضمین میکند؛ بلکه ظرفیت برای پیروزی در جنگ (جنگ¬های متعارف) نیاز به وجود شرط لازم که همانا ثروت برای تولید سخت افزار نظامی است را به صحنه میآورد (همان، 1395: 22).
پس از پیروزی لیبرال دموکراسی به رهبری آمریکا در جنگ سرد و فروپاشی شوروی سیستم لیبرال دموکراسی غربی که تنها راه آزادی انسان معرفی شد و اندیشمندان مختلفی تحت نظریات مختلف به بسط آن پرداختند از جمله: نظرية برخورد تمدنهاي هانتينگتون (1996) جايگاه و نقش فرهنگ، و قدرت نرم را در مناسبات و معادلات جهاني افزايش داد. (خراسانی،1387: 62) در عرصه نظامی گری برای آمریکا شرایط جنگی و وجود بحران یا دشمن خارجی الزامی است چون رگ حیاتی اقتصاد آمریکا وابسته به صنایع نظامی است.بدین ترتیب پس از 11 سپتامبر 2001، با کمک گرفتن از پلیس بینالملل، گردآوری اطلاعات و انجام کوششها و عملیات دیپلماسی همگانی نیازمند لشکرکشی بود (شهنازی ،1395: 49).
از اين رو، خاورميانه مركز ثقل سياست خارجي آمریکا پس از حادثة 11 سپتامبر شد؛ چرا كه آمریکا، ارزشهاي هويتي خود را در تعارض با ارزش و هنجارهاي مردم اين منطقه يافته است. ايالات متحده براي ايجاد نظم ليبرال در جهان، سعي در اشاعه و انتشار ارزشها و هنجارهاي ليبرال کرد. بر اين اساس، مبارزه با تروريسم را بهانه و به عنوان يك ضرورت حياتي در رأس برنامههاي خود قرار داد (خراسانی،1387: 65).
- استمرار تأثیرات
9- 1. دکترین بوش
بدین ترتیب حادثه 11 سپتامبر اگرچه آستانه آسیبپذیری قدرت برتر دنیا را به معرض نمایش گذاشت و دارای اثرات منفی برای آمریکا و متحدانش قلمداد می شد اما روح تازهای به سیاست خارجی آمریکا برای جهت¬گیری در راستای اهداف عالی و ایدئولوژیک این کشور دمید (همان، 1395: 24). با این حال، وقوع عملیات تروریستی 11 سپتامبر موجب شد تا سیاست خارجی آمریکا به طور شگفتانگیزی تغییر کند. این تغییر به نیاز آمریکا به مدیریت ائتلاف بینالمللی علیه تروریسم برمیگردد، ائتلافی که در یک واکنش فوری به تروریسم جهانی می¬بایست به وجود آید و ایالات متحده مدیریت آن را به عهده داشته باشد (فلاح نژاد،1397: 9).
در واقع پس از حادثه 11 سپتامبر، مبارزه با تروريسم، جنگ پيشگيرانه و تمركز بر عراق و افغانستان، موضوع اصلي سياست خارجي آمریکا شد (سجادپور ودنیا جو،1389: 48). بدین ترتیب سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه پس از 11 سپتامبر نیز متأثر از هویت نقشی بود که دولت¬مردان آمریکا برای خود ساختهاند یعنی رسالت دولتسازی و دموکراتیزه کردن منطقه در چارچوب ارزشهای لیبرال-دموکراسی حادثه 11 سپتامبر و ظهور بازیگران شبکهای مثل القاعده، مشروعیت آمریکا را برای پرچمداری مبارزه با تروریسم بالا برد و رسالت آمریکا برای ریشه کن کردن تروریسم در چارچوب هویت جمعی نیز برساخته شد (حسینی،1395: 27). بدین ترتیب در نوامبر 2003 بوش بر این تأکید کرد «تا زمانی که آزادی در خاورمیانه وجود ندارد، این منطقه محلی برای صدور خشونت باقی خواهد ماند و با توجه به گسترش سلاح¬های هستهای که می¬تواند برای ما و دوستان ما فاجعهآمیز باشد، دور از عقلانیت است که وضع موجود در منطقه را بپذیریم» (همان، 1395: 25). نئو محافظهكاران آمریکا برخلاف محافظهكاران خواهان حفظ وضع موجود نيستند؛ بلكه براى خود رسالتى معنوى در سطح ملى و بينالمللى قائلند و با فرض رسالت اخلاقى براى خود، نقش نجات¬دهنده جهان را در نظر گرفته¬اند و درصدد تغيير جهان و ايجاد بینظمى اخلاقى و نوين در جهان میباشند كه براى پيشبرد اهداف جهانى آمریکا، هيچ ترسی از نظامی¬گری و جنگافروزی ندارند (قربانی شیخ نشین و باهوش فاردقی،1394: 30).
نكته مهم اين است كه در پى تهاجم نيروهاى ائتلاف به رهبرى آمریکا به اين سرزمين بعد از 11 سپتامبر و آغاز مساعى اين دولت در جهت ايجاد و تقويت فرآیند دولت-ملت سازى در آن اختلافات پيش گفته افزايش يافته است: يعنى ساختارهاى سياسى موجود در افغانستان (ساختار دولت فرومانده و بر شكسته) تخريب و توسط آمریکا بايد دوباره سازماندهى شد و به ساختارهاى ِ موجود اجتماعى سمت و سو بخشيده شود (همان، 1394: 33). در زمینه استفاده دولت بوش از قدرت نرم در خاورمیانه نیز به تاسیس شبکههای جدید رادیویی عربی، دری، پشتو و فارسی زبان می توان اشاره کرد. در این راستا کنگره نیز قانونی با عنوان «قانون ارتقای آزادی» در ساال 2002 به تصویب رساند که طبق آن سالانه 49 میلیون دلار به بودجه دیپلماسی عمومی اختصاص یافت (آقایی و همکاران،1395: 72). در ادامه بلافاصله پس از حمله به عراق، پنتاگون با تأسیس یک شبکه و راهاندازی روزنامه درصدد تبیین برنامههای این کشور برای مردم عراق برآمد و پس از آن با تسلط بر سازمان¬های مسئول در تصویب قوانین ناظر بر رسانهها، انتشار روزنامههای مخالفِ دولت آمریکا را متوقف ساخت (همان، 1395: 74). بوش بر این اعتقاد بود که سرنگونی صدام، بخشی از نبرد علیه تروریسم محسوب میشود، درحالی که راهبردشناسان آمریکایی به این جمعبندی رسیدهاند که اشغال عراق، افراد بسیاری را با آرمان¬های تروریستها همراه کرده است (شاه بهرامی و همکاران،1398: 143).
جمعبندی
سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در دوران مختلف زمانی با توجه به شرایط حاکم بر آمریکا و جهان متفات بوده است از دوران تاسیس آمریکا تا دوران قبل از جنگ جهانی اول سیاست انزواگرایی را دنبال می کرد در دوره جنگ جهانی دوم علیه جبهه متحد در جبهه متفق قرار گرفت و پس از جنگ و در دوران جنگ سرد به عنوان پرچمدار بلوک غرب در مقابل شوروی کمونیستی قرار گرفت بدین ترتیب دورانی را شاهد بودیم که اروپا به عنوان محور اصلی سیاست خارجی آمریکا دنبال می شد اما پس از جنگ سرد به واسطه ذخایر منابع طبیعی و شریک راهبردی به نام اسرائیل نقش خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا پررنگ شد منطقه ای که به دنبال فرروپاشی عثمانی پس از جنگ جهانی اول کشورهای جدیدی نه بر مبنای فرهنگ و هویت و مذهب مردم منطقه بلکه با اراده قدرت های بزرگ شکل گرفته بود بدین ترتیب اختلاف هویتی فرهنگی به عنوان بخش لاینفک کشورهای تازه تاسیس محسوب می شد و در دوران جدید به واسطه فعال شدن گروه های ملی مذهبی اختلافات درون کشورهای منطقه تشدید می شد قدرت های خارجی مانند؛ آمریکا به واسطه منافع خود در منطقه و به وسیله اقداماتی که انجام می دهند به تشدید شدن اختلافات در منطقه خاورمیانه دامن می زد یکی از اقدامات آمریکا حمایت از جهاد افغانستان در مقابله با شوروی بود. گروه مجاهدین افغان یا همان القاعده توسط بنلادن و با حمایت مادی و معنوی ایالات متحده آمریکا برای مقابله با شوروی شکل گرفت. با شکست شوروی اکثر مجاهدین به کشورهای خودشان بازگشتند با از بین رفتن شوروی سران و نیروهای اصلی القاعده بر مبنای عقیده و باور دینی، آمریکا را دشمن اصلی اسلام خواندند، بن لادن جهاد علیه آمریکا را واجب و اندازه جهاد علیه شوروی دانست، او اعلامیهی رسمی جهاد علیه صلیبیون را صادر کرد. مجاهدینی که به کشورهای خود بازگشته بودند، برای مقابله با حاکمان غرب فعالیت خود را آغاز کردند. اقداماتی که باعث به خطر انداختن حاکمیت دولت های غرب گرای منطقه بود بدین ترتیب برخی از کشورهای منطقه مانند عربستان تهدیدات القاعده را امنیتی تلقی کردند در ادامه اقدامات القاعده از حاکمیت کشورهای منطقه فراتر رفت و به حوزه امنیتی دیگر کشورهای منطقه نیز رخنه کرد بدین ترتیب از آغاز دهه 90 میلادی القاعده عملیاتهای مختلفی را علیه آمریکا انجام داد و اهداف متعددی را در منطقه خاورمیانه و خارج از خاورمیانه هدف قرار دارد از جمله: سفارتخانههای آمریکا در نایروبی و دارالاسلام، و همچنین حمله به ناو اس. اس. کول در سواحل یمن. در نهایت در 11 سپتامبر 2001، حمله به برج¬های دو قلو نیویورک که در خاک ایالات متحده اتفاده افتاد که از منطقه خاورمیانه فراتر رفت و باعث شد تاثیرات مستقیم بر ایالات متحده آمریکا و متحدانش در منطقه و جهان داشته باشد. حادثه یازده سپتامبر 2001، باعث شد تاثیرات مثبتی نیز در سیاست خارجی آمریکا داشت تاثیراتی مانند: 1- جایگزینی شوروی2- دگرگونی در چیستی نظم جهانی و تحقق نظم آمریکایی
3- ثبات هژمونیک برای آمریکا 4- چند جانبهگرایی بینالمللی و جذب متحدان 5- دگرگونی در مفهوم قدرت نرم و هوشمند 6- مشروعیت سازی برای غرب 7- پیوند میان امور نظامی و سیاسی با اقتصاد، فرهنگ و ایدئولوژی. بدین ترتیب ایالات متحده آمریکا که تحت رهبری نئومحافظهکاران قرار داشت به عنوان متغیر نفوذ و یا پوشش به عنوان قدرت خارجی تحت عنوان دفاع از دموکراسی و حقوق بشر با تکیه بر سیاست خارجی یک¬جانبه¬گرایی و البته با چراغ سبز شورای امنیت و برای سرکوب القاعده وارد منطقه شد و حملات مختلفی را به پایگاه¬های القاعده انجام داد در سرتاسر افغانستان و خاورمیانه اعضای القاعده مورد پیگرد قرار گرفتند اعتقاد آمریکا بر این بود با ایجاد و استقرار مردم سالاری و دموکراسی غربی افراط گرایی در افغانستان و منطقه خاورمیانه هم از بین خواهد رفت؛ اما در نهایت موج تنفر جدیدی علیه آمریکا در منطقه شکل گرفت، آمریکا که بر دولت و ملت سازی و حذف دیکتاتوری اصرار داشت به دنبال همین نظر درسال2003، به عراق حمله کرد و صدام حسین را سرنگون کرد. با سرنگون کردن دولت صدام حسین گروه-هایی که در دوران صدام تحت فشار بودند، از جمله القاعده عراق، تحت رهبری ایمن اظواهری فعال شدند و فعالیتهای خود را علیه آمریکا شکل دادند.
منابع
محمدی، فاطمه (1397). حقوق بشر در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا. تهران: نشر پژواک عدالت.
دهشیار، حسین (1388). سیاست خارجی آمریکا، واقع گرایی لیبرال. تهران:نشر خط سوم.
شولزینگر، رابرت (1389). دیپلماسی آمریکا در قرن بیستم. ترجمه: رفیعی، مهرآبادی. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل وزارت امور خارجه.
ناجیراد، محمدعلی (1388). جهانی شدن و تروریسم. تهران: وزارت امورخارجه..
الطویل، کمیل (1391). القاعده و خواهرانش. ترجمه: محمدعلی پوشی و محمدرضا بلوردی. تهران: موئسسه مطالعات اندیشه سازان نور.
کیوانحسینی، سیداصغر و علی اردکانیان (1395). «باز هویت یابی دیپلماسی در سیاست خارجی آمریکا پس از11 سپتامبر
». فصلنامه تحقیقات سیاسی بین المللی. دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا. ش27. تابستان. صص 43-70.
توکلی،سعید (1393). «القاعده، داعش؛افتراقات و تشابهات». فصلنامه آفاق امنیت. س7. ش23. تابستان. صص151-195.
مشیرزاده، حمیرا و حسین رجائی (1398). «مشروعیت بخشی به جنگ علیه تروریسم در گفتمان سیاست خارجی آمریکا». فصلنامه سیاست. مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره49. ش4. زمستان. صص1155-1174.
صادقی، سید شمس الدین و مسعود نادری (1395). «تحلیل ابعاد امنیت دولت در ایران قرن بیست و یکم». فصلنامه دولت پژوهشی،مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی. س2 ش5. بهار. صص165-102.
احمدی مقدم، اسماعیل (1389). «امنیت اجتماعی و هویت». فصلنامه مطالعات امنیت اجتماعی. صص133-163.
خاکی، محسن (1399). «بررسی تهدید در مکاتب مختلف فکری و ارزیابی از وضعیت ایران و آمریکا». اندیشکده برهان.
بوزان، باری (1390). مردم، دولتها و هراس. ترجمه: پژوهشکده مطالعات راهبردی. تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی.
سلطانی نژاد و همکاران (1395). «تحول مفهوم امنیت در پرتو جهانی شدن و فناوری اطلاعات و ارتباطات نوین». فصلنامه علمی پژوهشی سیاسست جهانی.دوره 5. ش2. 7-42.
طباطبایی، سید محمد و محمدجواد فتحی (1393). «تحول مفهوم امنیت در ناتو پس از جنگ سرد بر اساس مکتب کپنهاگ».فصلنامه مطالعات راهبردی جهانی شدن، س5. ش 14. زمستان. صص7-42.
اسماعیلزاده امامقلی، یاسر و حسنعلی احمدیفشارکی (1395). «داعش و امنیت ایران با تکیه بر مکتب کپنهاگ». فصلنامه پژوهش های راهبردی سیاست، س 5. ش18.
دهشیری، محمدرضا، سیدمحمدحسین حسینی و همکاران (1396). «تأثیر امنیت منطقهای بر رفتار شناختی مجموعههای امنیتی مناطق». فصلنامه علمی پژوهشی سیاست جهانی. دوره6. ش1،بهار. صص43-78.
آذرشب، محمدتقی، مرتضی نجمآبادی و همکاران (1396). «جایگاه امنیت در مکتب کپنهاگ:چارچوبی برای تحلیل». فصلنامه تخصصی علوم سیاسی. س13. ش40. پاییز. صص119-146.
افراسیاب پور، حامد (1393). «تحلیل پویشهای امنیتی شورای همکاری خلیج فارس». مجله سیاست دفاعی،س22. ش88. پاییز. صص185-219.
سازمند، بهاره و مهدی جوکار (1395). «مجموعههای امنیتی، پویشها و الگوهای روابط کشورهای حوزه خلیج فارس». فصلنامه ژئوپلتیک. س12. ش2. تابستان. 155-177.
وحیدی راد، میکائیل و محمد علیاکبری (1392). «جایگاه ایران در دکترین روسای جمهور آمریکا (ازجنگ جهانی دوم تا آغاز دهه1350)». تاریخ ایران؛شماره5/73،زمستان،بهار 1393،صص174-135.
جمال¬زاده،ناصر و محسن رحیمینیا (1398). «شوروی هراسی و نقش آن در فرآیند سیاست خارجی پهلوی دوم». فصلنامه علمی سیاسی. س15. ش1. بهار و تابستان. صص29-54.
فلاح نژاد، علی (1397). «آمریکا،دموکراسی و خاورمیانه(از 11 سپتامبر 2001 تا دوره ترامپ)». فصلنامه پژوهش های سیاسی جهان اسلام، س8. ش3. پاییز. صص1-26.
ضابطی،معین و همکاران (1396). «فرصت دهی اسلام سیاسی شیعی در فضای جهانی شدن». فصلنامه پژوهش های سیاسی جهام اسلام. س7. ش4. زمستان. صص147-165.
بصیری،محمدعلی وهمکاران (1395). «بسترهای شکلگیری و تدام تروریسم در غرب آسیا مطالعه موردی داعش در عراق و سوریه». فصلنامه مطالعات سیاسی جهان اسلام. س5. ش19.پاییز. صص51-71.
بصیری،محمد علی و همکاران (1395). «اسلام سیاسی و انقلاب اسلامی ایران». فصلنامه سیاست. س3. ش11. پاییز. صص49-65.
توانا ،محمد علی و همکاران (1390). «آینده اسلام سیاسی در عصر جهانی شدن:دیدگاه¬های مختلف». فصلنامه پژوهش¬های روابط بینالملل. دوره 1. ش1. پاییز. صص159-181.
عمویی، حامد و الهام حسینخانی (1395). «عوامل موثر بر شکلگیری افراط گرایی سلفی در جهان اسلام». فصلنامه اندیشه سیاسی در اسلام. ش10، زمستان. صص75-107.
حسنپور، جمیل و محمد قنبری (1395). «عملکرد بنیادگرایی اسلامی در برابر جهان غرب». فصلنامه تخصصی علوم سیاسی. س12. ش36. پاییز. صص99-123.
خسروی، غلامرضا (1385). «درآمدی بر بنیادگرایی اسلامی». فصلنامه مطالعات راهبردی. س9. ش1. بهار. صص121-143.
خانلرخانی، محمد حسین (1393). «اسلام گرایی در قرن بیستم؛ تداومها و گسستها». فصلنامه مطالعات راهبردی جهانی شدن. س5. ش14. زمستان. صص150-187.
صفوی همامی، سیدحمزه و همکاران (1397). «برسی عقاید جریانات سلفی جهادی بر اساس عامل هویت». فصلنامه مطالعات سیاسی جهان اسلام. س7. ش2. تابستان. صص173-195.
حیدری، ایوب (1393). «فرهنگ و گسترش تروریسم و افراطی گری در خاورمیانه و شمال آفریقا (با تأکید بر فعالیتهای داعش)». فصلنامه سیاست. س1. ش4. زمستان. صص49-60.
کیوان حسینی، سید اصغر و سیدجمال محفوظیان (1398). «افراط گرایی مذهبی بحران امنیت انسانی در خاورمیانه مطالعه موردی عراق و سوریه(2018-2014)». فصلنامه پژوهش¬های سیاسی جهان اسلام. س9. ش4. زمستان. صص73-91.
آلغفور، سیدمحسن و رضا صادقیان (1394). «مدرنیته، جهانی شدن، و فراگیر شدن تروریسم پسامدرن). سپهر سیاست. س2. ش3. بهار. صص139-173.
عیسیزاده، عباس، و سیدحسین شرفالدین (1395). «نظریه برخورد تمدنها چارچوب مفهومی درک اسلام هراسی». غرب شناسی بنیادی. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. س7. ش2. پاییز و زمستان. صص37-61.
خداوردی، حسن (1393). «نقش فرهنگ در منازعات و همکاری های بین المللی». پژوهش¬های روابط بینالملل. دوره4. ش13. پاییز. صص96-120.
محمدی، منوچهر( 1387) «برخورد تمدن¬ها یا برخورد با نظام سلطه (پارادایم جدید در روابط بینالملل)». حکومت اسلامی. س13. ش2. تابستان. صص37-62.
وثوقی، سعید و عسگر صفری (1395). «نقش ایالات متحده آمریکا در افراط گری منطقه خاورمیانه با تأکید بر عراق و سوریه». فصلنامه پژوهشهای راهبری سیاست. س5. ش17. تابستان. صص101-120.
شمس، سید محمدحسن و ایشوان کریستو نگی (1398). «القاعده: ردیابی مبانی ایدئولوژیک». فصلنامه علمی تخصصی سپهر سیاست. س6. ش19. بهار. صص1-26.
فراتی،عبدالوهاب و مهدی بخشی شیخ احمد (1391). «اسلام سیاسی و القاعده». فصلنامه مطالعات سیاسی جهان اسلام. س1. ش2. تابستان. صص1-33.
توکلی،سعید (1389). «عضوگیری تروریستها با تأکید بر القائده». فصلنامه آفاق امنیت. دوره جدید، س3. ش8. بهار. صص51-74.
مستقیمی، بهرام و نبیالله ابراهیمی (1389). «مبانی و مفاهیم اسلام سیاسی القاعده». فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی. دوره40،ش3. پاییز. صص333-355.
اسدی، بیژن (1381). «اثرات حادثه 11 سپتامبر بر ژئو پولتیک منطقه خلیج فارس، آسیای مرکزی و قفقاز». فصلنامه مطالعات راهبردی. دوره5. ش17و18. زمستان. صص739-757.
مطلبی،مسعود و همکاران (1395). «تروریسم از منظر بنیادگرایان اسلامی رادیکال و فقه سیاسی شیعه: با نگاهی به عملیاتهای اتشهادی». فصلنامه پژوهش¬های سیاسی جهان اسلام. س6. ش4. زمستان. صص119-146.
نژدی منش، هیبت الله و همکاران (1396). «ترروریسم جهانی و تأثیر آن بر روند امنیت در خاورمیانه». فصلنامه علمی ترویجی مطالعات بینالمللی پلیس. س7. ش29. بهار. صص144-172.
ابوالحسنشیرازی، حبیب ا… (1390). «القاعده و آمریکا، تهدید یا بهانه برای جنگ». فصلنامه علمی-پژوهشی علوم سیاسی و روابط بین الملل. دوره4،ش15. تابستان. صص211-234.
هادیان، حمید (1384). «سیاست گذاری خارجی و دفاعی آمریکا پس از11 سپتامبر». دانشنامه حقوق و سیاست، س1. ش3. تابستان 51-74.
قربانی شیخنشین، ارسلان، محمود باهوش فاردقی (1394). «سیاست روئسای جمهور آمریکا پس از یازده سپتامبر و صلح سازی در افغانستان (با تکیه بر دکترین لیبرال- دموکراسی)». فصلنامه پژوهشهای روابط بینالملل. دوره 1. ش16. تابستان. صص13-42.
فلاح نژاد، علی (1397). «آمریکا،دموکراسی و خاورمیانه(از 11 سپتامبر 2001 تا دوره ترامپ)». فصلنامه پژوهش های سیاسی جهان اسلام، س8. ش3. پاییز. صص1-26.
توکلی،سعید (1393). «القاعده، داعش؛افتراقات و تشابهات». فصلنامه آفاق امنیت. س7. ش23. تابستان. صص151-195.
ذولفقاری، مهدی و ابوذر عمرانی (1396). «تأثیر ظهور داعش بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران». فصلنامه پژوهش های سیاسی جهان اسلام. س7. ش2. تابستان. صص169-195.
روحی دهبنه، مجید (1396). «خاورمیانه پس از تحولات2011 میلادی؛ بحران دولت ملی و نظم منطقه ای». فصلنامه دولت پزوهش. مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی. س3. ش12. زمستان. صص 71-105.
رسولی ثانی آبادی، الهام (1397). «بررسی ماهیت کنشگری داعش از منظر مفاهیم روابط بین الملل». فصلنامه دولت پژوهش. مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی. س4. ش13. بهار. صص31-67.
عباس زاده،مهدی و نصرالله نخعی زرندی (1398). «بررسی شکل گیری داعش بر اساس نظریه پسابینالملل فرگوسن منزیاخ». فصلنامه پژوهش¬های سیاسی جهان اسلام، س9. ش3. پاییز. صص35-59.
اکبری،حمیدرضا (1395). «چگونگی نقش آفرینی داعش در مناسبات سیاسی خاورمیانه». جستارهای سیاسی معاصر. پژوهشگاه علوم انسانی و مطلعات فرهنگی. س7. ش1. بهار. صص1-26.
فلاح نژاد، علی (1397). «آمریکا،دموکراسی و خاورمیانه(از 11 سپتامبر 2001 تا دوره ترامپ)». فصلنامه پژوهش های سیاسی جهان اسلام، س8. ش3. پاییز. صص1-26.
مصلی نژاد، عباس (1387). «تحولات الگویی سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ سرد». فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی. دوره38. ش1. بهار . صص141- 265.
متقي ابراهيم، خرم بقايي و ميثم رحيمي (1389). «بررسی سياست خارجي آمریکا در خاورميانه پس از 11 سپتامبر (بر اساس رويکرد واقع گرايي تهاجمي)». تحقيقات سياسي و بين المللي : پاييز , دوره 2 , شماره 4 ; از صفحه 1 تا صفحه 25 .
قربانی، داوود و همکاران (1398). «تحلیل عدالت جغرافیایی در نظام بینالملل پس از جنگ سرد بر اساس نظریه جان رالز». فصلنامه علمی- پژوهشی نگرش¬های نو در جغرافیای انسانی. س11. ش4. پاییز. صص283-305.
رضایی، علیرضا (1396). «چالش¬های نظام بینالملل پسا جنگ سرد و هژمونی ایالات متحده آمریکا». فصلنامه مطالعات سیاسی. س9. ش36. تابستان. صص23-48.
قنبرلو،عبدالله (1385). «ثبات هژمونیک در استراتژی اقتصادی- امنیتی آمریکا». فصلنامه مطالعات راهبردی. س9. ش4. زمستان. صص855-899.
پوراحمدی، حسین (1387). «اقتصاد سیاسی هژمونی چند جانبه گرا: سنتز مفهوم هژمونی در پارادایم های لیبرالیستی و گرامشین». پژوهش نامه علوم سیاسی. س3. ش2. بهار. صص37-68.
آجرلو، محمد جعفر و علی اعتبار (1387). «جایگاه قدرت نظامی در تثبیت هژمونی آمریکا (پس از پایان جنگ سرد)». فصلنامه ژئوپلتیک. س4. ش3. پاییز و زمستان. صص137-162.
قربانی، داوود و همکاران (1398). «تحلیل عدالت جغرافیایی در نظام بینالملل پس از جنگ سرد بر اساس نظریه جان رالز». فصلنامه علمی- پژوهشی نگرش¬های نو در جغرافیای انسانی. س11. ش4. پاییز. صص283-305.
موسویشفائی، مسعود و مهدی شاپوری (1394). «آمریکا و نظام بینالملل از نظم تک قطبی تا نظم فرا قطبی». فصلنامه مطاعات راهبردی. س18. ش2. تابستان. صص139-165.
رئیسیزکی، لیلا و مریم درخشنده (1394). «نقش و جایگاه حقوق بشر به عنوان قدرت نرم در سیاست خاورمیانه ای آمریکا». فصلنامه مطالعات روابط بین الملل، س8. ش32. زمستان. صص213-245.
یزدانی، عنایت الله و احسان شیخون (1391). «قدرت نرم در سیاست خارجی آمریکا با تأکید بر پدیده فرهنگ». مطالعات قدرت نرم. س2. ش5. بهار. صص95-120.
کیوانحسینی، سید اصغر و راحله جمعهزاده (1392). «تبیین نظری قدرت نرم بر مبنای نگرشی فرا«نای» به کاربست«منابع غیر مادی قدرت» در سیاست خارجی». دو فصلنامه علمی-پژوهشی(پژوهش های سیاسی نظری) دوره جدید. ش13. بهار و تابستان. صص139-160.
عسگریان، عباسقلی و همکاران (1394). «تحلیل گفتمانی نگاه بازیگر آمریکایی و ایرانی به مفهوم تروریسم». فصلنامه پژوهش¬های سیاسی جهان اسلام. س5. ش2. تابستان. صص145-183.
مشیرزاده، حمیرا و حسین رجائی (1398). «مشروعیت بخشی به جنگ علیه تروریسم در گفتمان سیاست خارجی آمریکا». فصلنامه سیاست. مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره49. ش4. زمستان. صص1155-1174.
بایبوردی، اسماعیل و همکاران (1394). «بررسی سیاست خارجی آمریکا در مبارزه با تروریسم: اهداف و پیامدها پیمان امنیتی کابل-واشنگتن». مطالعات روابط بین الملل. دوره8. ش30. تابستان. صص105-146.
دهشیار، حسین (1395). «ترامپ و محوریت توانمندی¬های اقتصادی و نظامی در قلمرو سیاست خارجی». فصلنامه پژوهش¬های روابط بینالملل. دوره 1. ش22. زمستان. صص 15-34.
خراسانی، رضا (1387). «جایگاه و نقش قدرت فرهنگی در سیاست خارجی و تأثیر آن بر روند جهانی شدن». علوم سیاسی. دوره11. ش41. بهار. صص47-72.
شکوهیآذر، فاطمه و سعید گیوکی (1390). «مجتمع های نظامی صنعتی و نقش نظامی گری در سیاست خارجی آمریکا» مطالعات روابط بینالملل. دوره4. ش16. پاییز. صص181-196.
شهنازی، روح اله (1395). «اقتصاد سیاسی ضرورت جنگ افروزی در تمدن ناسازگار و تعیین استراتژی مقابله در جهان اسلام». فصلنامه علمی مجلس و راهبرد. دوره23. ش88. زمستان. صص35-68.
سجادپور،سید محمد کاظم،دنیاجو،بهنام (1389). «سیاست خارجی بوش( 2008-2001) و گسترش رادیکالیسم در آمریکای لاتین». فصلنامه آفاق امنیت،سال سوم،شماره هشتم،پاییز،صص163-143.
حسینی، سید محمد (1395). «الگوی مداخلات سیاسی-نظامی ایالات متحده آمریکا در خلیج فارس». فصلنامه سیاست خارجی. س30. ش4. زمستان. صص7-41.
آقایی، سیدداوود و همکاران (1395). «راهبردهای دیپلماسی عمومی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه؛ ارزیابی تطبیقی دوران بوش و اوباما». فصلنامه راهبرد. ش78. س25. بهار. صص63-84.
شاه بهرامی، داریوش و همکاران (1398). «بررسی تطبیقی راهبرد دولت اوباما و ترامپ در قبال خاورمیانه». فصلنامه پژوهشهای سیاسی و بینالمللی. س10. ش39. تابستان.صص135-157.
وثوقی، سعید و بازوند، مهدی (1394). «تحول مفهوم امنیت و تاثیر آن بر تحول ساختاری سازمان و حدت آفریقا به اتحادیه آفریقا». فصلنامه پژوهش های روابط بین الملل. دوره نخست. شماره پانزدهم. بهار. صص 136- 160.
محمودیان، محمد (1391). « تاثیر اندیشه های نوسلفیسم بر روند فکری- ایدئولوژیک القاعده». پژوهشنامه علوم سیاسی. سال هفتم. شماره3. تابستان. صص 79- 114.
بوزان، باری، گفتگوی علمی(1379). «آشنایی با مکتب کپنهاگ در حوزه مطالعات امنیتی». فصلنامه مطالعات راهبردی. سال سوم. پاییز. صص 9- 15.
نصری،قدیر (1390). «تامل نظری در یافتهها و دشواری¬های باری بوزان در بررسی امنیت». فصلنامه مطالعات راهبردی. س14. ش4. زمستان. صص105-134.
روزنامه کیهان، (1397). «گزارش مستند کیهان: حادثه ۱۱ سپتامبر و فرضیه «تخریب مهندسی شده» سهشنبه ۲۰شهریور ۱۳۹۷، شماره ۲۱۹۹۹.
https://www.magiran.com/article/3799752
اسلام تایمز،الگوی سازمانی القاعده و داعش. کد مطلب :۴۴۳۲۶۱، پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۳۸
https://www.islamtimes.org/fa/article/443261/
خبرگزاری تسنیم (1394). 115 دلیل بر اثبات ساختگی بودن ۱۱ سپتامبر،۲۰تاریخ انتشار: شهريور ۱۳۹۴ – ۰۰:۰۲.
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/06/20/854278/115
منابع انگلیسی
Buzan, B., Buzan, B. G., W’ver, O., Waever, O., & Buzan, O. W. B. (2003). Regions and powers: the structure of internationall security (No. 91). Cambridge University Press.
Robert E. Hunter (2008). A New American Middle East Strategy?, Survival, 50:6, 49-66, DOI: 10.1080/00396330802601842
Bruce Hoffman (2013). Al Qaeda’s Uncertain Future, Studies in Conflict & Terrorism, 36:8, 635-653, DOI: 10.1080/1057610X.2013.802973
Bilgin. P(2011), “The politics of studying securitization? The Copenhagen
School in Turkey”, Security Dialogue, Vol 42, No(4-5), pp 399–412.
Chena, Salim (2008),”L’ E cope De Copenhaguen Relations Internationales
”,In Revue Asylon, No 4.