تعلیم و تربیت اسلامی ـ بخش اول

در گذار جامعه ایران به سمت تمدن ایرانی ـ اسلامی، یکی از نظام هایی که تحول در آن اهمیت بسیاری دارد نظام تعلیم و تربیت است. اهمیت این مسئله زمانی آشکارتر می شود که دریابیم تعلیم و تربیت رسمی در کشور ما به شدت تحت تأثیر فرهنگ غرب است. گام نخست برای خروج از این وضعیت و گذار به سمت نظام تعلیم و تربیت اسلامی، وضعیت شناسی وضع موجود تعلیم و تربیت در کشور است؛ زیرا راه رسیدن به وضع مطلوب در این حوزه، از شناخت وضع موجود آغاز می شود. اما به صرف شناخت وضع موجود نمی توان به وضع مطلوب رسید، بلکه لازمه طی طریق از وضع موجود به وضع مطلوب، کنترل و هدایت سکان کشتی در حال حرکت در این مسیر به وسیله معادلات علمی است. چنین کنترل و هدایتی جز از طریق شناخت لایه های نظام تعلیم و تربیت و مجهز شدن به دانش های هر لایه ممکن نیست.
نوشتار زیر، متن کامل و منقح سخنرانی سید محمدمهدی میرباقری باعنوان «تعلیم و تربیت اسلامی» است که توسط باشگاه اندیشه تهیه و تنظیم شده است. در این نوشتار، ایشان لایه های نظام تعلیم و تربیت را بررسی و راهکار اسلامی کردن آنها را تبیین کرده است.
وضعیت موجود تعلیم و تربیت در ایران
در دو سده اخیر که تعامل دنیای غرب فرهنگی با دنیای اسلام و جامعه اسلامی ایران وارد عرصه جدیدی شده و فرهنگ غرب و به تعبیر دیگر هژمونی این فرهنگ، دنیای مسلمانان را تحت تاثیر قرار داده، همه نظام های اجتماعی ما و به ویژه نظام تعلیم و تربیت به شدت تحت تاثیر فرهنگ جهانی قرار گرفته است. هرچند منکر حضور فرهنگ اسلام و فرهنگ سنتی ایران در این عرصه نیستیم، وجود دانش های متاثر از غرب و الگوپذیری از فرهنگ تربیتی غرب را هم نمی توانیم انکار کنیم. اگر علوم تربیتی موجود در دانشگاه های کشور را به سه دسته علوم فنی و تجربی، علوم راهبردی و مطالعات مبنایی تقسیم کنیم، بیشتر به عمق این تاثیرپذیری پی می بریم. در دسته اول، که علوم فنی و تجربی یا به عبارتی گرایش های کاربردی در حوزه علوم تربیتی به شمار می آیند، می توانیم از علومی مانند روان شناسی تربیتی، تکنولوژی آموزشی، مدیریت آموزشی و… یاد کنیم. امکان تحصیل در گرایش های کاربردی تربیتی تا مقطع دکترا در دانشگاه های ایران فراهم است، اما علومی که در مقاطع مختلف تحصیلی این گرایش تدریس می شوند متون ترجمه ای هستند که بدون تحلیل و بررسی مبانی و نتایجشان در محتوای آموزشی گنجانده می شوند. دسته دوم علوم تربیتی دانشگاهی، علوم راهبردی هستند که در گرایش هایی از آن مانند سیاست گذاری فرهنگی و مدیریت آموزش عالی، امکان تحصیل تا مقطع دکترا در ایران فراهم نیست و نیز گرایش هایی که ناظر به مطالعات راهبردی در حوزه علوم تربیتی باشند در کشور ما وجود ندارند و از همین رو در این علوم، خلأ جدی احساس می شود. دسته آخر از این علوم، مطالعات و گرایش های مبنایی در حوزه علوم تربیتی است که از آن میان می توان به فلسفه تعلیم و تربیت اشاره کرد. دانشگاه های ایران در گرایش های این بخش از علوم تربیتی، تا مقطع دکتری دانشجو می پذیرد، اما تاثیرپذیری علوم تدریس شده از غرب در این حوزه نیز مشاهده می شود. جویندگان علم در این سه دسته گرایش تربیتی با فراگیری دانش های ترجمه ای، به درجه خبرگی و کارشناسی می رسند و بعد همین کارشناس ها و خبرگان با تخصص هایی که به دست می آورند برای حوزه تعلیم و تربیت کشور تصمیم می گیرند. این گونه، کل نظام تعلیم و تربیت کشور تحت تاثیر غرب قرار می گیرد.
رویکردهای مطالعاتی در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی
البته غلبه این وضعیت نباید مانع از آن شود که گام های برداشته شده در مسیر نیل به علوم تربیتی اسلامی را نادیده بگیریم. این گام ها در حوزه علوم غیررسمی قرار می گیرند. در بیش از سه دهه ای که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، عده ای با درک وضعیت گذار جامعه ایرانی، به نظریه پردازی، تفکر و پژوهش در این حوزه اقدام کرده اند که براساس رویکردهای حاکم بر آنها می توان تقسیم بندی زیر را برای تولیداتشان در این زمینه مطرح کرد:
1. رویکرد فلسفی: عالمان این حوزه می کوشند مبانی تعلیم و تربیت اسلامی را با رویکرد فلسفی به دست آورند و به تعبیر دیگر می خواهند فلسفه تعلیم و تربیت را براساس مجموعه متون و دستاوردهای فلسفی گذشته تولید یا اکتشاف کنند و آن را پایه ای برای تولید علوم تربیتی قرار دهند؛ از همین رو تلاش های انجام شده براساس این رویکرد در ذیل عنوان فلسفه مضاف به موضوع تعلیم و تربیت گنجانده می شوند؛ البته دسته ای از این تلاش ها درصدد دستیابی به فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان یک فلسفه مضاف به واقعیت های عینی تعلیم و تربیت اند و دسته ای دیگر در مسیر تبیین فلسفه علوم تربیتی قدم برمی دارند که از آن می توان به فلسفه مضاف به علم تعبیر کرد. تلقی عالمان در این گرایش این بوده است که برای رسیدن به سامان مطلوب در تعلیم و تربیت لازم است بنیان های فلسفی تعلیم و تربیت مبتنی بر فلسفه مادر اسلامی و فلسفه اسلامی تولید شود. البته باید به این نکته توجه کرد که رویکرد فلسفی از قدمت چندانی برخوردار نیست؛ همچنین قسمت عمده کارهایی که در این زمینه انجام شده تلفیق و جمع بندی فلسفه های اسلامی مثل فلسفه سینوی، صدرایی و اشراق است. به عبارت دیگر با تامل و تعمق در متون و آموزه های فلسفی، مبانی فلسفی مرتبط با تعلیم و تربیت استخراج شده و حتی گاه دامنه کار از مبانی فلسفی تعلیم و تربیت هم فراتر رفته و سایر دانش هایی که در گذشته ما وجود داشته موضوع تحلیل و بررسی قرار گرفته است. هدف از این کار نیز جمع بندی مبانی علوم تربیتی در دنیای اسلام بوده است.
2. رویکرد فقهی: این رویکرد برخلاف رویکرد نخست، از سابقه تاریخی برخوردار است، اما به شکل خاص و کنونی آن، برخی از موسسات تحقیق فقهی آغازگر آن بوده اند. رویکرد فقهی در حوزه مبانی علوم تربیتی از نظر اسلام عمدتا به این شیوه است که افعال در حوزه تعلیم و تربیت ــ اعم از رفتار مربی، متربی و حتی افعال مدیریتی و سامان دهی نسبت به فضای تربیتی ــ با رویکرد فقهی مورد بحث قرار می گیرد و حکم تکلیفی آنها بیان می شود. به عبارت دیگر عالمان دارای رویکرد فقهی براساس این اصل که هر فعلی حکمی دارد می کوشند احکام افعال تعلیمی و تربیتی را به روش اجتهاد استنباط کنند؛ یعنی می گویند یک سلسله افعال در حوزه تعلیم و تربیت وجود دارد ــ اعم از افعال ظاهری و افعال باطنی مثل فعل روحی یا ذهنی ــ و ما باید این افعال را ــ چه در نسبت با متعلم، چه معلم و چه متربی و مربی یا حتی مدیریت تربیتی ــ به فقه عرضه کنیم و فقه به روش اجتهادی و با استفاده از منابع خودش، احکام آن افعال را استنباط کند. منظور از فقه تربیتی همین است. البته در این رویکرد، فقه عمدتا فقه احکام تجویزی تلقی می شود؛ یعنی فقهی است که احکام خمسه را برای افعال بیان می کند.
بخشی از افعالی که موضوع تعلیم و تربیت قرار می گیرند افعالی هستند که پیشینه تاریخی داشته‌اند و حکمشان مورد بحث قرار گرفته است، اما بخشی دیگر ممکن است افعال تربیتی جدید باشند؛ از همین رو لازم است این افعال نیز موضوع فقه قرار گیرند و حکمشان به روش فقهی استنباط شوند. دستیابی به موضوعات جدید هم عمدتا از طریق علوم مدرن انجام می شود؛ یعنی علوم تربیتی جدید می تواند با فقه تعامل برقرار کند و موضوعات جدید (مثل عدالت تربیتی و مسائل اقتصادی حوزه تربیت و…) را پیش روی فقه تربیتی قرار دهد تا فقه به آنها پاسخ گوید.
با بررسی تلاش های انجام شده براساس رویکرد فقهی مشخص می شود که فقه تربیتی بیشتر ناظر به فقه موضوعات است؛ یعنی دنبال ارتقای سطح فقه به فقه نظامات و فقه توسعه یا تکامل نظامات اجتماعی نیست. به عبارت دیگر این رویکرد نمی کوشد فقه تکامل نظامات تربیتی را از دین استنباط کند، اما به این نکته توجه دارد که از تاویل احکام فقهی می شود به نظام واره ای رسید که البته نسبت به احکام فقهی، کاری تحلیلی و درجه دو و تا حدی ایده است.
3. رویکرد تدوینی و تبویبی: این رویکرد نیز گرچه مانند رویکرد فلسفی به مبانی نظر دارد، برخلاف آن از عمق چندانی برخوردار نیست؛ زیرا در آن، با رجوع به آیات و روایات، مبانی حوزه تعلیم و تربیت تدوین و تبویب می شود، آن هم بدون پژوهش های لازم در حوزه معارف دینی در سطوح مختلف و ارتباط دادن این سطوح با نظام واره ای که باید به دست آید.
مسیر تحقق نظام تعلیم و تربیت مطلوب اسلامی
اما پرسش این است که ما با کدامین رویکرد می توانیم نظام تعلیم و تربیت اسلامی را محقق سازیم؟
برای پاسخ به پرسش بالا نخست باید مشخص شود که ما چه التزاماتی برای رسیدن به نظام تربیتی اسلام داریم. پس از آن است که می توانیم از روش و مسیر دستیابی به این نظام سخن بگوییم.
برای شناخت التزامات نظام تربیتی اسلام ابتدا لازم است لایه ها یا سطوح مختلف نظام تعلیم و تربیت شناسایی شود. در حوزه تعلیم و تربیت می توان سه لایه را در نظر گرفت: لایه اول، نظام تعلیم و تربیت عینی است. منظور از نظام تعلیم و تربیت عینی، نظامی است که در عینیت جامعه وجود دارد یا بعدها وجود پیدا خواهد کرد. نظام تعلیم و تربیت عینی یا خارجی با برنامه ریزی محقق می شود که خود حاصل تصمیم سازی هایی برپایه قوانین حاکم است. به عبارت دیگر، تصمیم گیری ها نسبت به حوزه های مختلف تعلیم و تربیت براساس قوانین جاری کشور منتهی به سطوح مختلف برنامه ریزی تعلیم و تربیت می شود؛ برای مثال، سندی که برای آموزش و پروش تعریف می شود از یک سو ناظر به واقعیت عینی تعلیم و تربیت است و از سوی دیگر، مبتنی بر یک سلسله احکام بالادستی است.
لایه دوم نظام تعلیم و تربیت، علوم است. برای تصمیم گیری در حوزه تعلیم و تربیت لازم است خود را به دانش های پشتیبان مجهز کنیم؛ زیرا تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها براساس این دانش ها انجام می شود. ما نمی توانیم از علوم تجربی و علوم نظری تربیتی مستغنی باشیم و حتما به دانش های پشتیبان در حوزه تعلیم و تربیت و سامان دهی نظام تعلیم و تربیت دینی نیاز داریم.
لایه سوم این نظام نیز مکتب تربیتی است. مکتب تربیتی مجموعه آموزه هایی است که در حوزه دین نسبت به تعلیم و تربیت وجود دارد. این مجموعه، آموزه های توصیفی، ارزشی و تکلیفی را دربر می گیرد.
بنابراین غیر از نظام عینی تعلیم و تربیت، یک سلسله تصمیم گیری هایی وجود دارد که براساس قوانینی انجام می شود؛ همچنین دانش هایی هستند که در شناخت وضعیت موجود و مطلوب و پیش بینی و کنترل و هدایت مسیر حرکت نظام تعلیم و تربیت از وضعیت موجود به مطلوب به کار گرفته می شوند. درواقع غیر از شناخت وضعیت موجود و وضعیت مطلوب، کنترل و هدایت وضعیت از موجود به مطلوب به وسیله معادلات علمی اتفاق می افتد.
براساس آنچه گفته شد می توان بر لایه های نظام تعلیم و تربیت اسلامی پرتوافکنی کرد. در این نظام، مکتب تربیتی مجموعه آموزه های تربیتی است که می توان از دین اسلام استنباط کرد. به عبارت دیگر، مجموعه تعالیم اسلامی نسبت به حوزه تربیت را «مکتب تربیتی اسلام» می نامیم. همان گونه که پیش از این گفته شد، مکتب تربیتی آموزه های توصیفی، ارزشی و تکلیفی را دربرمی گیرد؛ بنابراین مکتب تربیتی اسلام دربرگیرنده آموزه های زیر است: 1. آموزه های فقهی، که به یک معنا تکلیف ها را معین می کنند؛ 2. آموزه های حِکَمی، که توصیفگرند؛ 3. آموزه های ارزشی، که در حوزه اخلاق بحث می شوند.
این مکتب تربیتی برای تبدیل شدن به یک نظام تربیتی عینی و جاری شدن در عینیت باید از بستر علوم تربیتی عبور کند. همان گونه که گفته شد، علوم تربیتی مجموعه دانش هایی هستند که در حوزه تعلیم و تربیت لازم اند. علوم تربیتی اسلامی فقط به دانش های نقلی محدود نمی شوند، بلکه دانش های کاربردی ــ که امکان کنترل و پیش بینی و هدایت را برای ما فراهم می کنند ــ و دانش های معطوف به برنامه ریزی را نیز دربرمی گیرند؛ برای مثال زمانی که سندی برای آموزش عالی تهیه می شود، نفس تهیه این سند که ریل گذاری برای تعلیم و تربیت رسمی است، علوم تربیتی نیستند، بلکه دانش هایی هستند که برنامه ریزی عینی برای تعلیم و تربیت را فراهم می کنند. این دانش ها در بسیاری از اوقات دانش های میان رشته ای، فرا رشته ای و گاهی هم معطوف به یک رشته خاص هستند. بنابراین می توان گفت مجموعه ای از دانش ها تعلیم و تربیت عینی را پشتیبانی می کنند. این دانش ها هم دربرگیرنده دانش هایی هستند که از متن دین استنباط می شوند ــ که ما از آن به مکتب تربیتی اسلام تعبیر می کنیم ــ و هم دانش های تجربی، نظری، کاربردی و دانش های معطوف به حوزه برنامه ریزی عینی را دربرمی گیرند.
مکتب تربیتی اسلام فقط به احکام تکلیفی یا به اصطلاح رایج، فقهی محدود نیست و همان گونه که پیش از این گفته شد، احکام توصیفی و ارزشی را هم دربرمی گیرد. منظور از احکام توصیفی آن دسته از احکامی است که توصیف وضعیت موجود را برعهده دارند؛ احکام ارزشی هم وضعیت مطلوب را تبیین می کنند. اگر این دو دسته از احکام نباشند، دستیابی به وضعیت مطلوب ناممکن است؛ زیرا از نسبت بین وضعیت موجود و مطلوب است که وضعیت موجود آسیب شناسی می شود و آرام آرام برنامه برای تحول مطرح می گردد. همان گونه که در حوزه مکتب، احکامی که ما تولید می کنیم اعم از احکام توصیفی، ارزشی و تکلیفی هستند، در حوزه علوم هم ما با علوم توصیفی، ارزشی و تکلیفی سروکار داریم. به عبارت دیگر، ما نمی توانیم بگوییم حوزه علوم فقط حوزه توصیف «هست»هاست و حوزه دین حوزه «باید»ها و بنابراین این دو حوزه از هم جدا هستند! لایه برنامه ریزی عینی هم از این مسئله مستثنا نیست؛ یعنی آن هم معطوف به توصیف، ارزش و تجویز است.
افزون بر این سه دسته احکام، در حوزه مکتب تربیتی، علوم تربیتی و برنامه ریزی عینی برای تعلیم و تربیت، سه سطح مطالعاتی وجود دارد که عبارت اند از: 1. سطح موضوعی خرد؛ 2. سطح کلان؛ یعنی مطالعه نسبت بین عوامل کلان در این حوزه؛ 3. سطح مطالعاتی معطوف به تکامل و توسعه نظامات تربیتی.
براساس این تقسیم بندی، ما در حوزه علوم تربیتی به دانش های علوم تربیتی و مدل سازی و برنامه ریزی عینی تربیتی نیاز داریم و همگی اینها هم می تواند معطوف به موضوعات خرد، کلان و تکامل نظامات باشند؛ یعنی مطالعه در سه سطح یادشده اتفاق می افتد و در هر سه حوزه هم حتما احکام توصیفی، ارزشی و تجویزی به صورت مشاع حضور دارند؛ یعنی نمی توان گفت که علم به هیچ وجه در حوزه تجویز و ارزش دخالت نمی کند.
همان گونه که گفته شد، مکتب تربیتی برای تبدیل شدن به یک نظام تربیتی عینی و جاری شدن در عینیت باید از بستر علوم تربیتی عبور کند. اما این جاری شدن به چه شکلی است؟ آیا نسبت میان مکتب تربیتی و علوم تربیتی انضمامی است؟ یعنی آیا علم مستند به روش های خاص خودش است و هیچ ارتباطی با مکتب ندارد، منتها باید مکتب تربیتی انضمام به علم پیدا کند؟ پاسخ این پرسش منفی است؛ زیرا مکتب تربیتی انضمامی نیست، بلکه باید این مکتب در حوزه علوم و برنامه ریزی تربیتی فرآوری و به تعبیر دیگر به دانش تبدیل شود. نه تنها مکتب تربیتی (یعنی مجموعه آموزه های تربیتی استنباط شده از دین)، بلکه مکاتب اقتصادی و سیاسی (یعنی مجموعه آموزه های اقتصادی و سیاسی استنباط شده از دین) نیز باید در حوزه دانش فرآوری گردند. در صورت این فرآوری است که علم دینی پدید می آید. مراد از علم دینی علمی است که در آن، مکتب و دستاوردهای استنباطی از دین در روش تحقیق آن جانمایی شده است؛ یعنی علمی است که شما می توانید نسبت بین آنچه را در حوزه مکتب، و به روش اجتهادی از دین استنباط می کنید با مطالعات تجربی و نظری و… معین سازید و بگویید آنها چگونه در درون یک دستگاه مطالعاتی قرار می گیرند و هم افزا می شوند. در چنین علمی، مکتب مستند به اسلام فرآوری و به دانش کاربردی تبدیل می شود؛ منظور از دانش کاربردی دانشی است که می تواند به شما معادله بدهد، پیش گویی کند و هدایت و کنترل تغییرات را برعهده گیرد.
براساس آنچه گفته شد علوم تربیتی اسلامی زمانی تولید می شود که دستاوردهای تجربی و تجویزی بشر در حوزه تعلیم و تربیت با مکتب اسلام هدایت شوند و آنچه در این حوزه از دین استنباط می شود در پیوند با مطالعات تجربی و تجویزی بشر درون یک نظام مفاهیم قرار گیرند و به تعبیر دیگر در هم ترکیب و ذوب شوند. با تحقق لایه دوم نظام تعلیم و تربیت اسلامی می توان به سمت لایه سوم یا همان برنامه ریزی عینی برای تعلیم و تربیت اسلامی حرکت کرد؛ زیرا اگر مکتب تربیتی استنباط گردد و علوم تربیتی دینی نیز تولید شوند، با ترکیب این دو، راه برنامه ریزی اسلامی برای حوزه تعلیم و تربیت گشوده می شود. برنامه ریزی تربیتی اسلامی برنامه ای است که از فرآوری مجموعه مکتب تربیتی و علوم تربیتی در برنامه ریزی حاصل شود. در برنامه ای که به این شکل تولید می شود، هم عقل تجربی جامعه حضور دارد و هم مسیر حرکتش تحت مدیریت دین یا همان وحی قرار می گیرد.
تاکید می کنم اگر می گوییم که باید مکتب را استنباط کنیم، توجه به این نکته ضروری است که مکتب سطوح مختلفی دارد؛ یعنی در آن، هم احکام تکلیفی، توصیفی، ارزشی هست و هم این احکام ناظر به سطح موضوعات اند؛ برای مثال در حوزه اقتصاد، گاه راجع به موضوعات خرد بحث می کنید و احکام موضوعات را مطرح می کنید. برای نمونه معاملات را می شکنید و می گویید بیع، اجاره و… وجود دارد و بعد احکام آنها را می گویید، اما گاه بحث از موضوعات نیست، بلکه می خواهید شالوده های کلان اقتصادی را استنباط کنید؛ برای مثال در حوزه اقتصاد نسبت بین صنعت و کشاورزی را بررسی می کنید و از تکامل اقتصادی بحث می نمایید. بنابراین در فقه غیر از اینکه باید به احکام توصیفی، تکلیفی و ارزشی توجه کنیم و فقط ما معطوف به احکام تکلیفی نباشیم، باید سطح موضوعی کلان و توسعه یا تکامل را به دقت در مکتب قرار دهیم.

درباره نویسنده

سید عبدالمجید زواری

مدیر اندیشکده روابط بین الملل

خبرنامه اندیشکده روابط بین الملل

با تکمیل فرم زیر،از دست اول ترین اخبار روز دنیا مطلع شوید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • دسترسی به به محصولات ویژه سایت
  • تخفیف در کلیه دوره ها
  • دریافت پشتیبانی برای محصولات
  • بهره مندی از تخفیف های ویژه کاربران

جدید ترین محصولات

سبد خرید