فرید کریمی
اندیشکده روابط بین الملل: طالبان گروه مسلح سلفی است که در 1994 توسط اسلامگرایان سنی، با بدنه ملایان و طالبهای پشتون در مدارس مناطق مرزی پاکستان بوجود آمد و تنوانست در سالهای 1996 تا 2001 قدرت را در افغانستان بدست گیرد.
اندیشه و رفتار طالبان بر تفسیر سنتی و بدون نرمش از شریعت اسلام (دیوبندی، سلفی و وهابی) و مقررات سختگیرانه قبیلهای پشتون استوار است. در زمان حکومت این گروه، شیعیان افغانستان محدودیت، فشار و سرکوب شدیدی را تجربه کردند. این گروه اکنون در راستای سرنگونی نظام سیاسی افغانستان و برپایی امارت اسلامی میجنگد.
سوال اصلی در این نوشتار حول محور عوامل روانی تاثیرگذار بر رفتار گروه طالبان است و در آن به مباحث هویتی و ایدئولوژی اصلی طالبان پرداخته میشود.
- هویت
یکی از موضوعات مهم و جنجالبرانگیز، هویت تباری، زبانی و روابط متقابل طالبان با پشتونها میباشد. هرچند هیچگاه طالبان خود را یک گروه پشتونتبار معرفی نکردهاند؛ اما اکثریت قریب به اتفاق شورای رهبری و همچنین جنگجویان طالب پشتون میباشند. زبان پشتو تنها زبان اداری طالبان هم در زمان قدرت آنها و هم بعد از سقوط آنها میباشد. انتخاب قندهار به عنوان مقر حاکمیت طالبان نشانۀ دیگری است از تمایلات تباری این گروه به یک قوم خاص.
دیدگاههای مختلف و متضاد در مورد هویت تباری و زبانی طالبان وجود دارد. عدهای از تحلیلگران و سیاستمداران غرب طالبان را یک جریان پشتونی تلقی میکنند. بهترین نماینده این تحلیلگران ریچارد هالبروک، نمایندۀ خاص پیشین امریکا در امور افغانستان و پاکستان بود که با اظهارات جنجالی ادعا کرد که در خانۀ هر پشتون یک طالب وجود دارد.
عدهای دیگر از تحلیلگران غربی طالبان را بیشتر یک جریان و گروه غلجایی میدانند که در برابر رقیب تاریخی خود یعنی درانی ها قیام کردهاند. از دیدگاه این گروه، منازعۀ افغانستان بیشتر نمایانندۀ یک جنگ داخلی (درون قبیلهای) بین پشتونها میباشد. بنابراین تلاش طالبان برای احیای حق پشتونها میباشد.
طالبان صرفا یک جریان سیاسی که در پی ادعای حقوق سیاسی خویش و یا استقلال افغانستان باشد، نیست. بلکه آن یک جریان ایدیولوژیک با برداشتهای افراطی از دین است. برعکس ادعاهای طالبان آنها آزادیهای اساسی همچون آزادی ادیان و عقاید، برابر جنسیتی و حقوق بشر مطابق معیارهای پذیرفته شده جهانی را نمی پذیرند و آنها را ارزشهای آمریکایی عنوان میکنند.
همانند احزاب اسلام گرا در پاکستان هدف نهایی طالبان افغانستان تطبیق تفسیر بنیادگرایانه از اسلام در سطح دولت و جامعه است. رفتار کنونی طالبان مبنی بر ایجاد حکومت وسیع بنیاد و قبول حقوق بشر و حقوق زنان واقعی نیست. آنها همچنین خواهان یک دولت ایدیولوژیک اند. دولتی که تفسیر خاص آنها از اسلام را حتی شاید با قوه قهریه و به زور اعمال نماید.
- ایدئولوژی اسلام سیاسی و افراط گرایی طالبان
الف) افراط گرایی:
بخش مهمی از تعهد و دلبستگی افراط گرایان به گروه های افراطی، سوء استفاده آنها از اصول و مضامین اعتقادی و مذهبی است. طیفی از سلفی ها اعم از وهابیون و دیوبندی ها مدعی ارائه خالص ترین مضامین دینی برپایه «سلف صالح» هستند؛ از این رو، شالوده فکری- فلسفی افراط گرایی بر باورهای سلفی بنا شده است.
در حقیقت، ریشه این کشش اعتقاد به خلوص مبانی فکری و شیوه های رفتاری عصر طلایی پیامبر (ص) است.
عنصر اساسی افراط گرایی در این منطقه، تعهد و تعصب آنها نسبت به آن دسته از آموزه های دینی- اعتقادی است که بر «جهاد در راه خدا» و «تحقق ارزش ها و آرمان های الهی» تاکید می ورزد.
اضلاع مثلث افراط گرایی شامل «انگیزش، «نگرش» و «اراده سیاسی» است.
- «انگیزشی» بحران هویت، ناکامی، تحقیر و…
- «نگرشی» ایدئولوژي جهاد، اجرای شریعت، آرمان گرایی، ظلم ستیزی و…
«اراده سیاسی» مداخله و تحریک نهادهای امنیتی، رقبای سیاسی و…
این موارد در کنار دیگر مشکلات درونی و بیرونی جامعه افغانستان توانسته است شرایط شکل گرفتن افراط گرایی و کنش تندروانه را فراهم سازد.
ب) اندیشه دینی
درباره اندیشه دینی طالبان ، می توان گزاره های زیر را مطرح کرد:
الف) اندیشه دینی طالبان، مبتنی بر شریعت اسلامی و به شیوه خلفای راشدین است.
ب) اندیشه دینی طالبان، اقتباس از اندیشه وهابیت است.
ج) اندیشه دینی طالبان برگرفته شده از آموزه های مدرسه «دیوبند» است.
د) اندیشه دینی طالبان ، ترکیبی از تفسیر طالبان از شریعت و باورهای قومی- قبیله ای است.
ج) ایجاد امنیت و اجرای شریعت
ایجاد امنیت و اجرای شریعت، دو شعار اساسی و بنیادین طالبان است که می توان کلید رهیافت به اندیشه اسلامی آنان به حساب آورد. شعار اجرای شریعت به ضمیمه دیدگاه های اعلام شده از سوی گروه طالبان در زمینه شکل و ساختار نظام سیاسی و نیز اقدامات سیاسی آنان که تاکنون انجام پذیرفته است حکایت از آن دارد که آنها خواستار اجرای شریعت در قالب برپایی حکومت اسلامی به شیوه خلافت هستند و از همین رهگذر به رهبرشان «ملاعمر» لقب امیرالمومنین داده و نام جمهوری اسلامی افغانستان را به امارت اسلامی افغانستان تغییر داده و برای نهادها و سازمان های دولتی و رسانه های گروهی اسلامی، نامی اسلامی برگزیده اند. همچنین در بند دوم اساسنامه طالبان نیز آمده است: « نظام دولت براساس شریعت اسلامی به شیوه چهار خلیفه راشدین است».
د) خلافت از نظر طالبان (مناسبات سیاسی درون گروهی)
دیدگاه های اعلام شده و عملکرد طالبان نشان می دهد که این گروه در پی تشکیل حاکمیت سیاسی به شیوه خلافت است. عملکرد طالبان حکایت از آن دارد که آنان تشکیل حکومت و خلافت مورد نظر خویش را نه از راه برگزاری انتخابات و آراء مردم و یا مشارکت و گفتگو با دیگر گروه ها و احزاب سیاسی افغانستان و یا تشکیل مجلس نمایندگان بلکه از راه جنگ و پیروزی بر مخالفان و قلع و قمع تمامی احزاب و گروه های جهادی موجود در این کشور جستجو می کنند. علت انتخاب راه زور و جنگ و پافشاری طالبان بر تشکیل خلافت قهری بدین سبب است که گروه طالبان اهداف و برنامه هایی در دستور کار خویش دارد که دسترسی به آن اهداف جز ازکانال سیستم خلافت قهرآمیز میسر نیست.
- مهمترین اصول در اندیشه سیاسی طالبان:
الف) انتخاب رهبر
نخستین دستاورد تشکیل خلافت به شیوه قهرآمیز از سوی طالبان ،در عرصه داخلی بود. تعیین ملاعمر به عنوان خلیفه اسلامی از طریق شورای اهل حل و عقد که بنابر ادعای رهبران طالبان از درایت سیاسی لازم و کافی برای رهبری جامعه اسلامی در جهان امروز برخورداراست، نشانگر تاثیر پذیری آنان از بانی اندیشهای مکتب دیوبندیه است.
ب) ممانعت از برگزاری انتخابات
طالبان همواره اعلام کرده است که در افغانستان انتخابات برگزار نخواهد شد. چون انتخابات یک تقلید غیراسلامی است. برآیند سیستم قهر و تغلب، نفی انتخابات و نظرخواهی از مردم است. افزون براین، رهبران طالبان صراحتا به نبود انتخابات در آینده حاکمیت طالبان اعتراف کرده اند.
ج) ضدیت با شیعه
طالبان در زمان زمامداری بر افغانستان برای پیشبرد اهداف خود میکوشید از اعمال سیاستهای خشن و جانبگرایانه نسبت به شیعیان فاصله بگیرد، اما از همان ابتدا طالبان با شیعیان خصوصا هزارهها دچار مشکل شدند. عدم پایبندی طالبان به توافق صلح با عبدالعلی مزاری رهبر حزب شیعی وحدت اسلامی در هنگام تلاش برای ورود به کابل که منجر به شهادت وی و سرکوب نیروهای این حزب شد؛ باعث شد چهره و جایگاه این گروه نزد شیعیان منفور شود.
ملاعمر، رهبر طالبان در نشریه شریعت در سال 1377 اعلام می کند که «شیعیان چیزی بین کفار و مسلمانان هستند.» به ادعای طالبان ، شیعیان بدعت گذارانی هستند که می توان آنان را برای عقاید مذهبی شان مورد آزار و اذیت قرار داد.
البته پس از شروع فعالیت داعش در افغانستان (2015) و انجام عملیاتهای تروریستی و جنایت بخصوص علیه شیعیان، طالبان در چند بیانیه این حملات را محکوم کرده، و کوشیده است که خود را از حملات عمدی به شیعیان و با انگیزه تعصب مذهبی و نژادی دور نشان دهد.
د) امربه معروف و نهی از منکر
پلیس مذهبی امربه معروف و نهی از منکر طالبان،که مجری شریعت بود به جبر مردم را برای خواندن نماز جماعت در مساجد جمع می کرد. مغازه داران و کاسب ها، باید در هر شرایطی مغازه شان را بسته و در نماز جماعت شرکت کنند. دیدگاه جمعیت علمای اسلام در مورد نماز جماعت و مجازات پیش بینی شده برای ترک کننده نماز جماعت به صورت عملی در افغانستان به وسیله طالبان اجرا میشد.
ه) مبارزه با غرب (غرب ستیزی)
مخالفت با مفاسد فرهنگ و تمدن غربی در کل یکی از شعارهای اساسی تمامی گروههای اسلامی است؛ اسلام گرایان معتقدند اکثر نابسامانی های فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی جوامع آنها ریشه در کنار زدن برنامه های اسلامی توسط طرح های غربی دارد.
و) مخالفت با حضور اجتماعی زنان
ملامحمد عمر رهبر گروه طالبان در یک عکس العمل خشمگینانه نسبت به درخواست سازمان ملل متحد مبنی بر رعایت مسائلی چون حقوق بشر و حقوق زنان (از جمله دست یابی زنان به تحصیل و آموزش در مراکز تحصیلی) از سوی طالبان، این درخواست را مساوی با کفر و ترویج فحشا دانست.
- اشتراک افکار طالبان و مکتب دیوبندی هند
اندیشه دینی طالبان برگرفته از آموزه های مدرسه دینی دیوبندیه می باشد. تعصب مذهبی و قرائت جهادی از اسلام دو عامل اصلی شکل گیری طالبان بود که تغذیه کننده فکری این دو مولفه، با توجه به تحصیل و آموزش بنیانگذاران طالبان در مدارس دیوبندی، به دارالعلوم دیوبندیه برمیگردد. رهبران طالبان که از مدرسه های دینی جمعیت علمای اسلام و دیگر گروههای بنیادگرای اسلامی در شبه قاره فارغ التحصیل شده اند، پس از به قدرت رسیدن درصدد احیای عملی مبانی فکری برآمدند که در طول تحصیل در دارالعلوم فراگرفته بودند.
غرب ستیزی، توسل به خشونت، بی اعتنایی به نقش و رای مردم در حکومت و حق آنها در تعیین سرنوشت خود، مخالفت با حاکمیت ملی، سلب حق قانونگذاری از مردم، بی اعتنایی به قوانین و رویه های بین المللی شناخته شده، شیعه ستیزی، جهاد بالسیف با مخالفانی که عقاید مذهبی آنها را بر نمیتابند، توسل به ظاهر شریعت و… بذرهایی هستند که توسط مدارس مذهبی دیوبندی، از راه آموزشهای مذهبی در زمین مستعد طالبان کاشته شد که بازخورد آن شکل گیری دولت طالبان و رفتارهای سیاسی و اجتماعی آنها در عرصه بین المللی بود.
- گروه زدگی:
اگرچه دلايل بسياري از جمله دلايل ايدئولوژيك و نيز حمايت اجتماعي براي پيوستن فرد به گروهي وجود دارد، اما پس از پيوستن به گروه ديدگاههاي همسو با گروه تقويت ميشود كه اين امر منجر به تعهد به گروه و درنهايت گسترش ديدگاه هاي افراطيتر خواهد شد.
علاوه بر اين، برخي از روانشناسان اجتماعي بر اساس نظريه گوستاو لوبون به بررسي اين فرضيه پرداخته اند كه عضويت در گروههاي بزرگ و گمنام سبب ميشود فرد در مقايسه با زماني كه تنهاست رفتارهاي پرخاشگرانه و ضد اجتماعي بيشتري از خود نشان دهد.
لوبون براي مشخصتر شدن اين نظريه، نخست از خصوصيات روانشناختي گروه از جمله تحريك پذيري و هيجان زدگي، تلقين و زودباوري و نداشتن تفكر منطقي، داشتن كمبود در قدرت قضاوت و روح انتقادگر و زياده روي در احساسات نام ميبرد. به نظر او خصلت تحريك پذيري از اين امر نشئت ميگيرد كه گروه با تلقين پذير كردن افراد و سرايت دادن نظرات و خواسته هاي گروهي و يكدست خود به آنان همه را در وضعيتي هيجان زده قرار ميدهد و از اين راه باعث ايجاد گرايشهاي افراطي و كوركورانه در آنان ميشود، و همه را به هر كاري كه بخواهد، از ارتكاب جنايت و ويرانگري گرفته تا مرگ پراكني واميدارد.
مباحث فوق در قالب اصطلاح گروه زدگي در ادبيات روابط بين الملل و روانشناسي سياسي ابتدا توسط ايروينگ جانيس، ابداع شد و از نظر وي زماني اين پديده اتفاق مي افتد كه فشارهاي درون گروه منجر به تضعيف بازدهي ذهن، فهم ناصحيح از واقعيت و قضاوت اخلاقي سهل انگارانه ميشود. اين امر در گروههاي بسيار منسجمي كه اعضاي گروه به جاي ارزيابي مشكلات و ارائه راه حلهاي واقعبينانه، بيشتر به اجماع تمايل دارند، بيشتر اتفاق ميافتد.
در آخر میتوان گفت طالبان یک جنبش اسلامی رادیکال مسلح پشتون بود که در نتیجه تحولات سیاسی، نظامی و امنیتی دو دهه اخیر در منطقه و افغانستان، اکنون به یک جریان سیاسی ـ نظامی بنیادگرای اسلامی تبدیل شده است که داعیه کسب و اداره قدرت سیاسی را بر اساس باورها و برداشتهای اسلامی خود در یک جغرافیای خاص (افغانستان) دارند.
طالبان، سنتگرایی، برتریخواهی قبیلهای و اسلامگرایی افراطی را تمثیل میکنند و با این ماهیت شان، با مدنیت، دموکراسی، نظام جمهوری و ارزشهای جدید میجنگند.