شرق آسیا و آینده نظام بین الملل

اندیشکده روابط بین الملل: رصد اسناد و ماهیت رفتارهای آمریکا در چند سال اخیر نشان می دهد که بخش زیادی از وزن اسناد منتشر شده و همچنین تمرکز رفتاری و کنش استراتژیک این کشور بر آسیا به خصوص شرق آسیا متمرکز شده و اخیرا هم با اعلام استراتژی امریکا در افغانستان، نقشه مورد نظرآمریکا برای مدیریت تحولات منطقه، گسترده تر از گذشته شده و به نظر می رسد که این کشور تلاش دارد تا تلاش دو کشور چین و روسیه برای ساخت فضاهای ژئوپلتیک جدید در دو محیط امنیتی شرق و جنوب آسیا را به صورت همزمان و با بهره گیری از توان متحدین خود  مهار و کنترل نماید. به بیان دیگر و آنچه که از استراتژی جدید امریکا در افغانستان نیز بر می آید آن است که دونالد ترامپ تلاش نموده است تا یک ضمیمه به استراتژی توازن سازی مجدد آمریکا در شرق آسیا اضافه نموده و آن هم استراتژی جدید این کشور در افغانستان است. به صورت قطع می توان گفت که باکشش قدرت چین به جنوب اسیا و به ثمر نشاندن پروژه محاصره هند با برقراری اتحاد استراتژیک با پاکستان، عملا در  استراتژی توازن سازی مطرح شده امریکا در زمان اوباما برای حصر ژئوپلتیکی چین تا حدودی خلل وارد شده و دامنه این حصر می بایست کمی فراخ تر نگریسته شود. البته علاوه بر این مسئله همچنین باید این نکته را هم بیان داشت که یقیننا هندی ها هم در مذاکرات محرمانه خود با آمریکا به عدم توانایی این کشور برای مهار چین در محیط امنیتی غربی خود اذعان داشته و همین مسئله، تمرکز جدید آمریکا بر افغانستان و کمک به هند برای شکستن حلقه محاصره  را بیشتر از گذشته برای این کشور توجیه می نماید. در هر حال می توان گفت که برخی از ریشه های اساسی استراتژی جدید امریکا در افغانستان و همچنین رفتارهای اخیر این کشور را می توان به معادلات شرق آسیا و همچنین کشش قدرت چین مربوط دانست که  در صورت موفقیت می تواند بازتعریفی اساسی در نظم منطقه ای و حتی بین المللی ایجاد نماید.
شرق آسیا:  مبدا زایش­های استراتژیک
ما در حال حاضر با سه تغییر یا زایش استراتژیک در سیاست بین الملل روبرو هستیم که این هر سه زایش متعلق به خانواده ای با خاستگاه سوسیالیسم بوده و همچنین موتور پیشران این سه زایش استراتژیک نیز شرق و شمال شرق آسیا است. محیط امنیتی شرق و شمال شرق آسیا در حال تحول است و یقینا تحولات این منطقه صرفا محصور در این منطقه نخواهد بود بلکه می تواند کل سیستم و سیاست بین الملل را نیز در خود درگیر نماید. اهمیت این سه زایش به گونه ای است که به جرات می توان گفت که در یک یا دو دهه آینده خاورمیانه از کانون تمرکز استراتژیک قدرت های بزرگ خارج خواهد شد. امریکایی ها از سال ۲۰۱۱ به خوبی متوجه این مسئله شده اند و  در همان آغاز استراتژی چرخش به سمت شرق اسیا را تدوین و بیان نمودند. هر چند به نظر می رسد که این استراتژی در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما نتوانست به ثمر بنشیند لیکن با روی کار آمدن دونالد ترامپ و افزایش تمرکز استراتژیک امریکا بر منطقه شرق اسیا، احتمال دارد برنامه های جدیدی از سوی امریکا برای این منطقه از سیاست بین اللل در حال ایجاد شدن باشد. شاید به جرات بتوان مهم ترین کلیدواژه  رفتارهای شش ماهه اول سال ۲۰۱۷ و روی کار امدن دونالد ترامپ را منطقه شرق و شمال شرق اسیا و تحولات مربوط به این حوزه دانست.
زایش اول: تکامل بلوغ ژئوپلتیک کره شمالی از مسیر رقابت استراتژیک
تکمیل پروژه ای که بوروکراسی ملی کره شمالی برای جایابی منطقه ای برای خود در نظر گرفته است در صورتی که بتواند به موفقیت نائل شود یکی از مهم ترین تحولات صورت گرفته در حوزه نظم امنیتی بین الملل پس از جنگ سرد تا کنون صورت خواهد گرفت. این زایش هم م یتواند در یک بعد بقا و امنیت کره شمالی را تضمین نماید و هم در ابعاد کلان تر می تواند ظرفیت منطقه ای خانواده کمونیسم در شرق اسیا یعنی چین و کره شمالی را به صورت اساسی متحول نموده و توازن قدرت منطقه ای را کاملا در جهت منافع این خانوده البته با مدیریت چین تغییر دهد. اثرات این زایش به لحاظ بازتعریفی که می تواند برای نظم منطقه ای داشته باشد می تواند تا پاکستان و مرزهای جمهوری اسلامی ایران نیز کشش پیدا نموده و کدنویسی ژئوپلتیکی جدیدی را برای این بازیگران باعث شود. این نکته را باید اضافه نمود که هم چین و هم خود کره شمالی بسیار مصمم هستند تا این زایش را بسیار بدون درد انجام دهند و به همین دلیل می توان سیاست دو گام به جلو و یک گام به عقب این دو کشور را از این به بعد به صورت مشخص تر دید. هر کجا که  امکان رسیدن تهدید به منازعه وجود داشته باشد هم کره شمالی و هم چین عقب نشینی خواهند کرد. کره شمالی بخش از برنامه ها را معلق خواهد کرد و چین هم همراهی بیشتری با تحریمات شورای امنیت سازمان ملل و امریکا انجام خواهد داد. این چنین زایشی می تواند مجددا مثلث تجزیه شده چین، کره شمالی و روسیه را به هم نزدیکتر نماید.
زایش دوم:  افزایش امکان رسیدن چین به نقطه گریز و هژمونی منطقه ای
علاوه بر تغییر و زایش فوق، تغییر و زایشی هم در منطقه شرق اسیا در حال ایجاد شدن است و ان هم استعداد و امکان رسیدن چین به نقط گریز و کسب هژمونی منطقه ای است. چینی ها به خصوص از سال ۲۰۰۸ به بعد میزان نیازمندی های استراتژیک بازیگران منطقه ای شرق و جنوب شرق اسیا را به خصوص در حوزه های اقتصادی و همچنین نیاز به سرمایه خارجی افزایش داده اند به گونه که همین نیازمندی های استراتژیک توانسته است به حوزه های سیاسی هم ترجمه شود و ماهیت روابط و اتحاد این بازیگران با آمریکا را نیز دچار خدشه نماید. به خصوص فیلیپین، کامبوج، سریلانکا و حتی تایلند را می توان در این حوزه بیان داشت. همراهی کشورهای اسه ان با چین به خصوص در بحث دریای چین جنوبی یکی دیگر از سیگنال های این افزایش اثرگذاری است. نوسازی ارتش خلق چین و تلاش برای بازسازی نیروی دریایی این کشور نیز از جمله دیگر  اقدامات برونگرایانه چین برای رسیدن به جایگاه رهبردی در منطقه است. در واقع بخش زیادی از اصطکاک روابط چین وامریکا و همچنین متحدان منطقه این کشور هم در همین سطح متمرکز است. مطرح نمودن استراتژی چرخش به سمت شرق اسیا و تغییر نام ان به استراتژی توازن سازی مجدد در منطقه شرق اسیا  در دوره اوباما ( این تغییر نام به این دلیل بود که بازیگران منطقه ای به دنبال ایده فری راید یا سواری رایگان ) از امریکا نباشند و چنین تصوری برای انان ایجاد نشود بوده است)، تلاش برای استقرار ۶۰ درصد از توان نیروئ دریایی امریکا در منطقه تا پایان سال ۲۰۲۰،  ارتقای استراتژی نظامی امریکا و ورود این استراتژی به دوره جبرانی سوم به منظور حفظ شکاف قدرت امریکا با چین و ورسیه  را می توان نشان از نگرانی امریکا نسبت به این مسئله دانست.
زایش سوم: افزایش تمایل چین به اصلاح نظم بین الملل
آنچه مشخص است ان است که بررسی رابطه و قدرت یابی چین در سیستم بین الملل و آثار آن بر نظم بین الملل بیشتر از سایر کشورهای غیرغربی مورد توجه تحلیل گران و کارشناسان مختلف ادبیات سیاست بین الملل بوده  است و این مسئله تقریبا به “معضل” (problem) با عمر ده تا ۱۵ سال تبدیل شده که به مهم ترین دغدغه نظریه پردازان این حوزه و همچنین نشریات منتشره این حوزه مبدل شده است. اگرچه نگاه های بدبینانه و خوشبینانه متفاوتی در این زمینه نسبت به چین وجو دارد که غرض پرداختن به تمامی انها در این مختصر نیست لیکن همانگونه که مارتین یاکوبس (Martin Jacques) متفکر چپ گرای انگلیسی بیان می دارد، چین و آسیا از یک تمدن کهن و خاصی برخوردار است که وجود چنین ظرفیتی امکان توسعه بیشتر چین خارج از مدل غربی را خواهد داد و قدرت یابی این کشور می تواند قواعد جهانی را تغییر داده و چین را به بازیگر مسلط در سیاست بین الملل تبدیل نماید.  وی بیان می نماید که مدرنیته تنها توسط بازار و تکنولوژی تولید نمیشود بلکه به وسیله تاریخ و فرهنگ نیز شکل داده می شود. و از همین رو وی تاکید می کند که ما باید منتظر یک مدرنیته متفاوت باشیم. بحران مالی و اقتصادی سال ۲۰۰۸ میزان اعتماد به نفس ملی چین را برای دنبال نمودن سریع پروژه های کلان خود به خصوص اصلاح و بازتعریف برخی از نهادهای بین المللی بالا برد. این کشور به نگارش یک استراتژی جامع دیپلماسی اقتصادی جهانی برای بیش از ۶۰ کشور جهان در قالب استراتژی یک کمربند یک جاده نمود، بانک توسعه زیر ساخت اسیایی را ایجاد و برخی از متحدین سنتی امریکا از جمله انگلستان را به آن وارد نمود، یوان را به سبد ارزی صندوق بین المللی پول وارد کرد.
در هر حال به نظر می رسد که فارغ از تحقق یا عدم تحقق این فرایند، نمی توان منکر انتظار سیاست بین الملل برای تجربه یک “زایش” یا تجربه یک” تفاوت ” یا در معنایی دیگر “رنسانس دوم”  دیگری بود.

درباره نویسنده

سید عبدالمجید زواری

مدیر اندیشکده روابط بین الملل

خبرنامه اندیشکده روابط بین الملل

با تکمیل فرم زیر،از دست اول ترین اخبار روز دنیا مطلع شوید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • دسترسی به به محصولات ویژه سایت
  • تخفیف در کلیه دوره ها
  • دریافت پشتیبانی برای محصولات
  • بهره مندی از تخفیف های ویژه کاربران

جدید ترین محصولات

سبد خرید