روناک کیانوش
چکیده
اندیشکده روابط بین الملل: روحانیت شیعه یکی از بزرگترین نیروهای اجتماعی در چند صد ساله اخیر ایران محسوب می شود . این نیروی اجتماعی با توجه به ابزارهای جامعهپذیری سیاسی،که در اختیار داشته ، نقشی غیر قابل انکار در تاریخ سیاسی ایران قدبم ومعاصردارد.از طرفی انقلاب اسلامی ایران به سال 1357 شمسی ،منشا تحولات و دگرگونی های عظیمی در عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بوده است. در واقع وقوع انقلاب اسلامی ایران، تقریبا اکثر تحلیل گران و نخبگان را که در چارچوب فضای مدرنیستی، تحولات سیاسی– اجتماعی را پیگیری می نمودند، به تفکر واداشت. تجربه غربی سیر تحولات سیاسی و اجتماعی پس از رنسانس، حاکی از افول نقش دین و مذهب در شکل دادن به تحولات داشت؛ اما آنچه در بروز تحولات در انقلاب اسلامی همواره مورد نظر اندیشمندان جامعه شناسی سیاسی بوده است، مساله نقش دین و جایگاه مذهب شیعه در تغییرات و کنش های اجتماعی – سیاسی است. در این میان تعامل روحانیت شیعی و قدرت سیاسی در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن، از اهمیت زیادی برخوردار است؛ به خصوص جایگاهی که روحانیت شیعی در نظام سیاسی کشور احراز کرد و نقش برجسته ای که با داشتن منابعی چون ، ایدئولوژی و مکتب ،داشتن سـازمان و تشکیلات نهاد مرجعیت، استقلال مـالی، اعتقاد به مهدویت مرجعیت قرآن و سنت و ظرفیت تفسیرپذیری آنها : شخصیت کاریزماتیک مراجع نقش بسشیار تاصیرگذاری در انقلاب اسلامی 1357 داشت.در واقع این مقاله به دنبال آن است که نقش روحانیت را در پیروزی انقلاب اسلامی نشان دهد. روش تحقیق این مقاله توصیفی –تبیینی است.
کلمات کلیدی
روحانیت،روحانیت شیعی ،انقلاب اسلامی، مرجعیت شیعی.
مقدمه
امروزه بررسی نظریات درباره بیثباتی و تحولات سیاسی-اجتماعی در جامعه،اهمیت ویژهای یافته و ضرورت بحث ایجاب مـینماید کـه از مـنظرهای گوناگون بدان پرداخته شود.بدون شک در جامعه ایرانی،یکی از مـتغیرهای فعال و مهم در جریان تحملات سیاسی و اجتماعی،دین اسلام میباشد.اسلام،به خصوص مذهب شیعه،حوزه دین را فراگیر مـیداند،بـه گـونهای که دین طرز تلقّی و شیوه نگرش فرد به همه امور زنـدگی را تـحت تأثیر قرار میدهد.در واقع،دیدگاه اسلام در مورد کنش مذهبی در مقابل دیدگاهی است که حوزه مذهب و قـلمرو امـور عـبادی را متفاوت از حوزه سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و قلمرو امور دنیوی میداند و برای دین حـوزه مـحدودی در زنـدگی قائل است.در این میان،روحانیت شیعه قلمرو گستردهای برای مذهب قائل است؛بنابراین،نـقش مـتخصصان دیـنی در اسلام بسیار گسترده است(ربانی خوراسگانی،1384: 114)«گستره شریعت از نظر اسلام،شامل شـناخت قـانون خداوند و اصول معطوف به آفریدگار جهان به عنوان حقیقت غایی و مقدّس،شناخت قـانون مـعطوف بـه انسان به عنوان آفریده و بنده خداوندو شناخت قانون مربوط به طبیعت به عنوان پدیـدهای کـه واقعیت مقدّس خداوند را منعکس میکند میباشد.بنابراین،قانون اسلام یا شریعت همه جـنبههای زنـدگی انـسان را میپوشاند و وظیفه علما شناخت وظایف و تکالیف بشر در همه ابعاد زندگی است بر اساس این گـستردگی حـیطه فعالیت و مسئولیت بزرگ،روحانیت شیعه در مواجهه با جریانهای سیاسی-اجتماعی حضور فـعّال داشـته اسـت. ازغندی،1379: 127).
با این تفاسیر،نهاد مذهب و به پیروی از آن عالمان مذهبی،از گذشتههای دور در ایران نقش ویژهای را ایفا مـیکرد تـا جـایی که به اعتقاد یکی از ایرانشناسان،«آنچه که انسجام جامعه را حفظ میکرد،اسـلام بـود»(لمبتون،1379:140).از آغاز قرن دهم شمسی این نقش به اسلام شیعی واگذار شد و در این راستا روحانیت مـحور ارتـباطی بین مذهب و مردم قرار گرفتند و کارویژههایی مانند«تصدی موقوفات،مدارس دینی،مـحاکم شـرعی و برخی امور دیوانی و دفتری»،به این نـهاد واگـذار گـردید(بشیریه،1374:242).همچنین از آنجایی که روحانیت تشیع،امـر حـکومت و دخالت در سیاست را دور از صلاحیت ذاتی خود نمیداند،در نظام سیاسی نیز نقشی برای خود قـائل اسـت،چه آنکه از لحاظ نظری ریـشه قـدرت روحانیت شـیعه را بـاید در انـدیشه امامت و غیبت امام آخر(عج)و نـیابت عـامه علما در دوران غیبت جستجو کرد(ازغندی،1379:130)
شواهد تجربی فراوانی نشان میدهد که روحـانیون شـیعه در ایران،در مقایسه با دیگر علما در کـشورهای اسلامی در شکلگیری حوادث سـیاسی نـقش فعالتری داشتند.محتوای اندیشۀ فـقهای شـیعه بر اساس ادلۀ فقهی آنها شکل میگیرد،از اینرو آنان در نحوۀ تعامل با حکومت رفـتارهای مـتفاوتی ارائه میدهند(محمدی،1389 :78).از همینرو بررسی عـملکرد روحـانیون از دوره مـشروطه تا به حـال نـشان از حضور فعال آنان در تـحولات سـیاسی اجتماعی در ایران دارد؛آنچنان که این گروه در این دوران همواره جزء عناصر تأثیرگذار در روند تغییرات و بـحرانهای اجـتماعی بودهاند.با انقلاب اسلامی و تـشکیل نـظام جمهوری اسـلامی در ایـران،ولی فـقیه با شعار های مسئولیت هدایت و مدیریت جـامعه اسلامی ایران را همواره مطرح کرده اند.با توجه به آموزههای دین اسلام در امر زمامداری و حکومتداری جـامعه اسـلامی،رهبر از مسئولیت مدیریتی حساس و زیادی بـرخوردار اسـت؛چـراکه جـامعههای اسـلامی همواره به دلیـل ویـژگیهایی همچون عدالتخواهی،ظلمستیزی،مبارزه با استکبار و طاغوت و همواره با چالشها و بحرانهای پیچیده و فراوانی نسبت به سـایر جـوامع مـواجه میباشد.(نادری،1391:214).به هر صورت مقاله حاضر بـرای اثـبات ادعای خود به گونه ای ساماندهی شده است؛پس از طرح چارچوب نظری و پرسش اصلی و فرضیه، تحلیلی بر نقش اجتماعی و جایگاه طبقاتی روحانیت در جامعه ایرانی در جـریان تحولات سیاسی و اجتماعی(از مشروطه تا عصر انقلاب اسلامی )داشته باشد تادر نهایت مقاله با یک نتیجهگیری پایانی به اتمام میرسد.
چارچوب نـظری
در واکاوی تحولات سیاسی و اجتماعی انقلاب اسلامی ایران،تعامل روحانیت و قدرت سـیاسی در شـکلگیری و پیـروزی انقلاب اسلامی و پس از آن،از اهمیت زیادی برخوردار میباشد؛به خصوص جایگاهی که روحانیت در نظام سیاسی کشور احراز کرد و نـقش بـرجستهای که پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی،در جهتدهی و مدیریت کلان کشور بر عهده گـرفت، سـاختار سـیاسی منحصر به فردی را میان ساختارهای گوناگون حاکم بر کشورها به وجود آورد که از جنبههای مختلف قـابل ارزیابی است(ذوعلم،1384 :81 ) جداسازی دو رویکرد«نظری»و«تجربی»در این بحث ضروری است؛زیرساخت نـظری تعامل قدرت سیاسی،بـه نـوع رابطه و تعامل دین و سیاست برمیگردد.طبعا اگر پیوند قوی و فعال میان دین و سیاست مورد تردید و انکار قرار گیرد و دیدگاه سکولاریستی پذیرفته شود،جایی برای تعامل فعال و مؤثر روحانیت و قدرت سیاسی بـاقی نمیماند(داوری،1378:113)؛اما در صورت نفی سکولاریسم،آیا لزوما این تعامل فعال الزامی است یا نه؛پرسشی که برخی در پاسخ مثبت آن تردید کردهاند و نقش در سیاست را به معنای دخالت روحانیت در ساختار سیاسی ندانستهاند.بـنابراین،ایـن مسأله باید در«رویکرد نظری»تبیین شود که موضوع مقاله حاضر نمیباشد.رویکرد تجربی بحث-محور اصلی مقاله-ناظر به میزان درستی الگویی است که در تعامل میان مرجعیت شیعی برای انقلاب اسلامی شکل گرفته است.در اینجا نیز باید میان آنچه در منشور رسمی نظام-قانون اساسی-ترسیم شده،با آنچه در عمل و ذهنیت عمومی جامعه شکل گرفته است،تفاوت قائل بـود و هـر کدام را جداگانه تحلیل و بررسی کرد.در همین جا باید به پیشفرضهای نظری بحث اشاره کنیم؛چون بدون آنها نمیتوان در تحلیل و ارزیابی آنچه رخ داده است،به روشنی گفتوگو کرد؛البته تبیین و تـفصیل پیـشفرضها،بـاید به منابع دیگری احاله شـود
.اسـلام و بـه خصوص تشیع،دین و مذهبی سیاسی است؛بدین معنی که درباره ساختار و نظام سیاسی مطلوب،شاخصها و احکام صریح و شفافی را مطرح ساخته اسـت کـه از مـتن قرآن کریم،سیره پیامبر خدا(ص)و روایات امامان مـعصوم(ع)قـابل استنباط و استنتاج است.علاوه بر این،اسلام پیروان خود را به ایفای نقش فعال و مؤثر برای اصلاح روند سیاسی جـامعه و نـظارت بـر عملکرد والیان و مدیران جامعه-نه تنها تشویق و دعوت-مکلّف سـاخته است.وجه اجتماعی انسان و نوع روابط و تعاملات حکومتی مسلمان چنان قوی و قویم است که بخش عمدهای از احکام عـملی اسـلام-مـستقیم و یا غیر مستقیم-به آن مربوط میشود.حکم حاکم حتی در برخی مـصادیق و شـئون عبادات به معنای اخص؛از قبیل نماز،روزه،حج و…منشأ اثر و گرهگشا یا تکلیفساز است این پیوند در مـباحثی مـانند حـدود،دیات،معاملات،نکاح و…بسیار روشن است.از جنبه به عنوان مثال اقامه نـماز جـمعه مـنوط به نصب امام جمعه از سوی حاکم است.در اثبات رؤیت هلال-برای حلول ماه رمـضان،شـوال یـا ذیحجه-نیز حکم حاکم،یکی از راههای شرعی است.بدیهی است نفوذ حکم حاکم شـرع، بـدون تصدّی حکومت یا-دستکم-تبعیت حکّام و والیان محقق نخواهد شد. سلبی نمیتوان انـکار کـرد کـه اسلام به پیروان خود اجازه نمیدهد حکم و حاکمیت طاغوت-هر قدرت و مرجع فاقد مـشروعیت دیـنی-را بپذیرند و همین به معنای پیوند عمیقی است که اسلام با سیاست دارد(ذوعلم،1379:50-55)عـالمان دیـنی-بـه خصوص شیعه-خود را مکلف به شناخت و ترویج احکام و معارف اسلام میدانند؛وظیفهای که اساس شـکلگیری روحـانیت را در ادیان و مذاهب مختلف ایجاب کرده است.علاوه بر اینکه انجام کامل و گـسترده ایـن وظـیفه،ورود در عرصه قدرت سیاسی و- دستکم-همراهسازی آن با این هدف را لازم میسازد؛اما روحانیت شیعه به عنوان نـایب امـام غـایب(عج)این وظیفه را هم دارد که نظام سیاسی همسنخ و همسو با نظام امـامت مـعصوم(ع)را در زمان غیبت ولیعصر(عج)مستقر سازد(طباطبایی،1341 :95).حکومت وظیفهای است برای تحقق اهداف عالی که فـقهای عـادل،به عنوان یک منصب الهی،موظفند آن را بر عهده گیرند (حکیمی1377:146-147).بدیهای اسـت کـه تحقق این وظیفه-مانند همه وظایف شـرعی و دیـنی -مـشروط به تحقق لوازم و زمینههای آن خواهد بود.روحانیت هـمواره،کـموبیش نقش سیاسی خود را متناسب با شرایط،مقتضیات و بسترهای سیاسی،فرهنگی،اجتماعی موجود،ایـفا کـرده است؛البته قدرت سیاسی حـاکم در هـر مقطع،بـا ایـن ایـفای نقش غالبا تعارض و رویارویی نشان مـیداده و تـا حدّ مقدور آن را برنمیتافته و زیر بار نظارت و نفوذ علما نمیرفته است.این هـم طـبیعی بود؛چون استبداد مظلقه حاکمان و فـلسفه غالب بر حکومت آنـان-ارضـای غضب و شهوت-به هیچوجه فـرصت تـحمل دخالت فقیهان عادل و اجرای مقاصد و آرمانهای مطلوب اسلامی را فراهم نمیآور.(ذوعلم،1384: 83).در دوران پیش از انـقلاب نـیز که دخالت و نفوذ بیگانگان بـه گـونهای فـزآینده در خطدهی حاکمان نـقش مـؤثری پیدا کرده بود،امـکان نـظارت و تأثیرگذاری روحانیت تا سر حد ممکن کاهش یافته بود.از سوی دیگر،سختگیریها و فشارهای اجـتماعی،فـرهنگی،امنیتی و سیاسی بر آنان به اوج رسـیده بـود (همان).بـههرحال-بـا چـشمپوشی از دوران پهلوی-تعامل روحانیت و قـدرت سیاسی آن را در طیف گستردهای از مصادیق مختلف نشان میدهد و از کمترین مصادیق تا بیشترین آن،طبقهبندی میشود
- ورود روحانیت به عرصه مبارزات اجتماعی و سیاسی برای ایجاد نظام اسلامی و نجات مردم از ظلم و استبداد و اسـتعمار از سـال 1341 ش.شـکل تازهای به تعامل آنان با قدرت سـیاسی داد( بـازرگان،1378: 445).حـضور فـعال امـام خـمینی(قدس سره)و شاگردانش در صحنه رویارویی جدی و بیامان با نظام ستمشاهی و گرویدن تدریجی نیروهای جوان،فعّال و مبارز به این جریان، بذر انقلاب اسلامی را در جامعه ما پاشید که شـکلگیری انقلاب عظیم اسلامی را به دنبال داشت (جعفریان،1378 :20).پیروزی انقلاب اسلامی،بدون چنین حضور فعالی از سوی روحانیت، اساسا غیر ممکن بود و به همین علت،کسانی که درباره عوامل و زمینههای پیروزی انـقلاب و تـأسیس جمهوری اسلامی بحث کردهاند،حتی اگر مخالف نتایج و روند انقلاب بودهاند،این عامل را مهم دانسته و بدان پرداختهاند.بدیهی است که نیروی اجتماعی عظیمی که در همه مقاطع تاریخی گذشته،تـعامل تـأثرگذار و فعال با قدرت سیاسی داشته است،اکنون که با همراهی توده مردم و همه اقشار جامعه توانسته است حاکمیت وابسته،دینستیز و استبدادی شاهنشاهی را سـرنگون سـازد،در نظام سیاسی برآمده از این انـقلاب،نـقش عمدهای را بر عهده گیرد.به خصوص که این جایگاه،نه برای بهرهبرداریهای شخصی از قدرت و نه با تکیه بر قهر و غلبه،بلکه برای تحقق مـردمسالاری دیـنی و تأمین استقلال،آزادی و پیـشرفت جـامعه در راستای آرمانهای اسلامی و با تکیه برخواست مردم انقلابی و مسلمان به دست آمده است(ذوعلم،1384 :84)روحانیت شیعه در ایران برخلاف سایر اقشار اجتماعی،از منابع قدرت عظیم،متعدد و متنوعی برخوردار بودند که بـا بـهرهگیری از آنها موفق به بسیج سیاسی مردم در جریان انقلاب اسلامی ایران گردیده و پیشتاز مبارزات انقلابی شدند و سرانجام نظام حاکم را ریشهکن کرده و خود قدرت را به دست گرفتند.بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تـشکیل نـظام جمهوری اسـلامی در ایران،ولی فقیه مسئولیت هدایت و مدیریت جامعه اسلامی ایران را بر عهده گرفت.با توجه به آموزههای دین اسـلام در امر زمامداری و حکومت دارای جامعه اسلامی،رهبر از مسئولیت مدیریتی حساس و زیـادی بـرخوردار اسـت؛چراکه جامعۀ اسلامی همواره به دلیل ویژگیهای-یکی از نکات جالب در این مقطع،مطالبه روشنفکران مسلمان و دانشگاهیان مـتدین در مـورد حضور فعال روحانیت و علما در سیاست است؛حتی مهندس مهدی بازرگان که بعدها از ایـن دیـدگاه عـدول کرد،در سخنرانی خود با صراحت این انتظار را مطرح کردهمچون عدالتخواهی،ظلمستیزی،مبارزه با اسـتکبار و طاغوت،همواره با چالشها و بحرانهای پیچیده و فراوانی نسبت به سایر جوامع مواجه مـیباشد. این پیشفرضها،مبانی و بـستر نـظری بحث ما را فراهم میسازد و روشن میکند که اگر تعامل«روحانیت»و«قدرت سیاسی»در دوران رع قرن تجربه جمهوری اسلامی واکاوی شود،در این چارچوب نظری خواهد بود؛روحانیتی که عامل مهم،بلکه مهمترین عامل در شـکلگیری و تأسیس نظام جمهوری اسلامی بوده است و قدرت سیاسیای که موجودیت خود را عمدتا از تلاشها،مبارزات و مجاهدتهای روحانیت و از اعتماد مردم به مشروعیت و اعتبار روحانیت به دست آورده است.الگوی نوین تعامل روحانیت و قدرت سـیاسی در نـظام جمهوری اسلامی، برآیند تکامل حضور سیاسی روحانیت-به عنوان یک تکلیف دینی و رسالت الهی-در سدههای پیشین است و نمیتواند بریده از پیشفرضهای پیشگفته به بحث نهاده شود.
پرسش پژوهش
سؤالی کـه مـا در این مقاله به دنبال پاسخ به آن هستیم این است که روحانیت در پیروزی انقلاب اسلامی چه نقشی داشته است؟بازکاوی و تبیین این نقش و تحلیل آن،مسأله اصلی است که باید بدان پرداخت.
فرضیه پژوهش
پس از پیروزی انقلاب اسلامی میان روحانیت و قدرت سیاسی بـرقرار شـد،بـر«اصول و مبانی»درست و مستدل اسـتوار اسـت
به نظر می رسد روحانیت با اصول و مبانی متعدد فلسفی،کلامی،فقهی،تفسیری،تاریخی،اجتماعی و سیاسی در اندیشه خود و با تجهیز و بسیج مردمی از طریق ابزارهای خود نقشی تعیین کننده در انقلاب را داشته است.
تحلیلی بر نقش اجتماعی و جایگاه طبقاتی روحانیت در جامعه ایران
یکی از مسائل اساسی راجـع بـه روحـانیت،آگاهی نسبت به نقش اجتماعی و جایگاه طبقاتی آن است.به عبارتی میتوان کلید درک خصلتهای مـدنی و فـعالیتهای سیاسی-اجتماعی روحانیت در مقام یک نهاد مدنی را اطلاع از نقش اجتماعی و جایگاه طـبقاتی ویـ قـلمداد نمود که در عین حال از مفاهیم کلیدی در مطالعات جامعهشناختی محسوب میشود.فرهنگ علوم اجتماعی،نقش اجـتماعی را«رفـتار،کـردار و یا کار و وظیفهای که یک شخص در داخل یک گروه بر عهده مـیگیرد،تـعریف مینماید و در زمینه ارتباط نقش با الگوهای فرهنگی و انتظارات جامعه معتقد است:«نقش را هم به عنوان نـوع رفـتار اجتماعی یک فرد که بر طبق الگوهای کلی اجتماعی و فرهنگی گروه صـورت مـیگیرد و همهمچون نحوه پاسخ به انتظار دیگران،تـعریف نـمود، (بـیرو،1366 :377).یکی دیگر از مآخذ معتبر در این رابطه مـینویسد:«نـقشها،مجموعهای از ویژگیها و انتظارات هستند که جامعه آنها را برای افراد تعریف و تعیین میکند و از پایـگاه اجـتماعی قابل تفکیک نیستند.با عـنایت بـه تعاریف مـوجود از نـقش اجـتماعی میتوان برای هر فرد یا مـجموعه افـراد،نقشهای اجتماعی مختلف و متنوعی قائل شد که از آن جمله یک فرد روحانی در مـقام یـک عضو خانواده،معلم مدرسه،امام جـماعت یا جمعه و غیره از نـقشهای مـتنوع و گوناگونی،برخوردار میشود که بـه اقـتضای هر کدام،توقعات و انتظاراتی از وی به وجود میآید.از نکات حائز اهمیت در این رابطه،مـوضوع تـعارض نقشها و اجرای بهتر آنهاست.تـعارض در نـقش بـه طور کلی در اشـکال و گـونههای زیر تظاهر میشود:
1- زمـانی کـه یک فرد همزمان دو یا چند نقش مختلف را ایفاء نماید که مستلزم انتظار متضاد و مـتفاوت بـاشد.
2- زمانی که تعریف و تصور فرد بـا تـعریف و تصور نـقشهای مـرتبط بـا آن متفاوت و ناهمسان باشد.
3- زمـانی که نقشهای مرتبط با هم انتظارات کاملا آشتیناپذیری از یکدیگر داشته باشند.
در مجموع میتوان گفت بـرخی نـقشها به گونهای است که فرد در ان آزادی عـمل و ابـتکار انـدکی دارد و مـشخصات نـقش دقیقا تعریف شـده اسـت.مانند نقشهای بوروکراتیک و به ویژه نظامی و در مقابل نقشهایی وجود دارند که حدومرز چندان تعریف شده و دقـیقی نـدارند،مـانند نقش والدین و یا نقش دوستان(ملک،1374 :21)
در کـنار مـفهوم نـقش اجـتماعی،اصـطلاح طـبقه یا طبقات اجتماعی است که میتوان آن را مجموعهای از افراد تعریف نمود که از جهات اجتماعی و اقتصادی موقعیت مشابهی دارند.با این حال تعریف طبقه از نگاه مکاتب و اندیشمندان مختلف بـرحسب گرایشهای فرکی و خاستگاه علمی آنان با هم متفاوت است.ژرژگورویچ بر اساس مطالعات جامعهای که درباره طبقات اجتماعی به عمل آورده مینویسد:«تعاریف غیر مارکسیستی طبقات اجتماعی بینهایت متنوعند و مـلاکهای مـتعدد برای تعریف آن مطرح کردهاند،از قبیل حرفه،درآمد و ثروت،تفوق استعدادها و…دسترسی به اموال وظایف و سبک(شیوه زندگی)و غیره».به عقیده وی تمامی این تعاریف غیر مارکسیستی یک وجه مشترک دارنـد و آن ایـنکه در آنها صفات و شاخصهایی برای تعریف به کار رفتهاند که میتوانند دائمی باشند و امیدی به تحول در آنها وجود ندارد.حال آنکه تعریف مارکس از طـبقه،شـاخصهایی را دربرمیگیرد که در شرایط معین تـاریخی بـه وجود آمدهاند و با تغییر این شرایط و این شاخصها،طبقات اجتماعی نیز از میان میروند(علویان،1382: 32).
مطابق تعریف مارکس که بیشترین سهم در بیان و تفسیر طبقه اجـتماعی بـه وی تعلق دارد، علت تـقسیم جـامعه به طبقات را در شیوه تولیدی جامعه باید جستجو کرد.بر اساس،طبقات بازتابمالکیت سرمایهاند،آنانکه در جامعه صاحب سرمایهاند طبقه حاکم و مسلط را تشکیل میدهند و آن دسته که هیچ سرمایهای از خود ندارند طـبقه تـحت سلطه و استثمار شده هستند (کوهن،1369:96).فارغ از مباحث پیچیده و نه چندان دقیق که در این رابطه میتوان ارائه نمود، به نظر میرسد رویکرد«فونکسیونالیستی»یا کارکردگرایی به دلیل کلیگویی و انعطافپذیری زیاد بـیشتر از بـقیه نظریات بـتواند به فهم موضوع مورد نظر کمک نماید.جامع ایران از زمان باستان و پیوسته تاکنون یک جامعه دینی و مـذهبی بوده است.روحانیت شیعه به خصوص در تاریخ معاصر ایران به دلیـل ایـنکه تـنها منبع رسمی تغذیه دینی و ارشاد معنوی در جامعه محسوب میشود، همواره در شرایطی که حکومتهای متمایل به دین بـر سـر کار بودهاند در حد طبقه حاکمان ارتقا یافته و در شرایطی جز آن،یعنی در جایی که حـکومت کـمتر روی خـوش به دینداری نشان داده است،در میان تودهها و به صورت سنتی اعتبار و اهمیت مستمر خود را محفوظ داشـته است. علویان،1382: 39).
به این ترتیب در هر دو حالت اعم از اینکه روحانیت در مقام طبقه برتر بـوده یا آنکه به دلیـل بـیاعتنایی حکومتها در سطح طبقه پایینتر،برخورداری از نقش اجتماعی تأثیرگذار و تعیینکننده از خصوصیات اصلی آن بوده است.با اوصاف پیشگفته،نقشهای اجتماعی روحانیت هرچند به اقتضای شرایط سیاسی دچار نوسان گردیده،لیکن هیچگاه اهمیت و مـوقعیت برتر خود را از دست نداده به همان نسبت جایگاه طبقاتی وی نیز به رغم وجود حکومتهای غیر دینی هیچگاه در سطح نظام اجتماعی به طور کامل از میان نرفته است.در چارچوب رویکرد فونکسیونالیستی و بر اسـاس نـگاهی که این نظریه نسبت به طبقه اجتماعی دارد میتوان این موقعیت تاریخی برای روحانیت را عاملی اساسی در تداوم نظامهای سیاسی و حفظ تعادل و ثبات در سطح نظام اجتماعی تلقی نمود.جز در مواقع حساس و بـر اثـر دستکاریهای عمدی و عمده حکومت در نقش اجتماعی و جایگاه طبقاتی روحانیت در طول تاریخ گذشته،کمتر شاهد کارکردهای منفی و عدم همکاری از جانب آنها بودهایم.ایفای نقش در صحنههای قیام مشروطه،اعتراض آشکار بـه بـرنامههای نوسازی و اصلاحات رضاخانی و مخالفتهای علنی با سیاستهای اسلامزدایی و دشمنی با روحانیت در حکومت پهلوی دوم مواردی هستند که طی آنها نهاد روحانیت نه تنها در مقام پیوند با طبقه حاکم نـبوده بـلکه جـایگاه طبقاتی و نقشهای اجتماعی آن نیز در داخـل سـیستم اجـتماعی و در ارتباط با تودهها مورد تهاجم و تهدید قرار گرفته است.با عطف توجه مجدد به نظریه فونکسیونالیستی میتوان اینگونه نتیجه گرفت کـه بـقای سـیستم اجتماعی و به پیروی از آن نظام سیاسی که در گروه کـارکردهای مـثبت اجزا(به ویژه اجزا و عناصری که دارای نقشهای مهمتری)هستند،زمانی تضمین میشود که آن عناصر اصلی(اعم از افراد،گروهها،اقـشار و طـبقات)در هـماهنگی با کل نظام اجتماعی و دارای کارویژههای مثبت و مناسب باشند.با ایـن نگرش،روحانیت در ایران با عنوان یک طبقه مهم در سیستم اجتماعی کشور مادامی که چنین نقشی را ایفا نموده،ثـبات و تـعادل سـیستمی نیز برقرار بوده است و در مواردی غیر از آن به یکی از مهمترین عوامل تـهدیدکننده و بـیثباتی در سیستم اجتماعی و نظامی سیاسی تبدیل شده است.در بررسیهای راجع به روحانیت به عنوان یک طبقه، بـا عـنوان طبقه متوسط سنتی در مقابل جدید یاد میکنند که این خود موضوع بحثانگیزی است(نادری،1391 :214- 212).
امـا در مـجموع اطـلاق عنوان طبقه به روحانیت عمومیت دارد که از آن جمله امام خمینی(ره)در مقام یک رهبر روحانی ایـنگونه اظـهار میدارند:ما هرگز نمیگوییم که این طبقه(روحانیت)یکسره خوب و مترقیاند و برای اصـلاح آنـها نـباید قدم برداشت.اینها هم مثل سایر طبقات خوب و بد دارند و بدیهای آنها از همه بـدها فـساد و ضررشان بیشتر است،چنانکه خوبهای آنها از تمامی طبقات نفعشان هم برای مردم و هـم بـرای کـشور و استقلال آن بیشتر و بالاتر است»( امام خمینی، 1388: 44)
سیر تحولی نقش علما و روحانیون شیعی در تحولات سـیاسی اجـتماعی ایران
در جوامع مختلف،نهادهای گوناگون در جامعهپذیر نمودن افراد نقش ایفا مینمایند.ایـران نـیز از ایـن قاعده مستثنا نمیباشد و نهاد روحانیت در کنار سایر نهادها و عوامل جامعهپذیری، تلاشهایی از خود بر جای گـذاشته اسـت.نـهاد مذهب و به دنبال آن روحانیت،از گذشتههای دور در ایران نقش ویژهای ایفا مینموده است،تـا جـایی که به اعتقاد یکی از ایرانشناسان،«آنچه که انسجام جامعه را حفظ میکرد،اسلام بود»(لمبتون،1379:140).از آغاز قـرن دهـم شمسی،این نقش به اسلام شیعی واگذار میشود و در این زمینه،روحانیت مـحور ارتـباطی بین مذهب و مردم قرار میگیرد و کارویژههایی نـیز مـانند تـصدّی موقوفات،مدارس دینی،محاکم شرعی و برخی امـور دیـوانی و دفتری به این نهاد واگذار میگردد(بشیریه،1374 :242) همچنین از آنرو که روحانیت تـشیّع،امـر حکومت و دخالت در سیاست را امری دور از صـلاحیت ذاتـی خود نـمیداند،در نـظام سـیاسی نیز نقشی برای خود قائل اسـت؛چـه آنکه«از لحاظ نظری،ریشه قدیت روحانیت شیعه را باید در اندیشه امامت و غیبت امـام آخـر(عج)و نیابت عامّه علما در دوران غیبت جـست»(ازغندی،1379 :130).از اینرو،بـا تـوجه به کارویژههای مزبور و انسجام و سـازمانی کـه در درون این نهاد نسبت به سایر نیروهای اجتماعی وجود داشت،موقعیت ویژهای بـرای روحـانیت فراهم آورد و همین امر موجب گـشت کـه«در چـندین حرکت ضد بـیگانه و ضـد حکومتی نقش تعیینکنندهای را ایـفا نـماید
الف.تبارشناسی روحانیت شیعی
روحانیت شیعه از منظر جامعهشناختی،به طبقه یا گروه رسمی مبلغ،مـروّج و مـفسر مذهب تشیع که به صورت زنـده و مـداوم،نقش مـحوّل خـود را در جـامعه ایفا میکند،اطلاق مـیگردد.آنان با توجه به تحصیل در حوزههای علمیه به عنوان«کارمندان اسلام»،حفظ اسلام در همه ابـعادش را وظـیفه خود میدانند(امام خمینی،1388 : 35).شـایان ذکـر اسـت کـه هـرچند اصطلاح«روحانی» در مـقابل«جـسمانی»-که منسوب به مسیحیت و ریشه در حواریون و هفتاد مبلغ منصوب حضرت عیسی(ع)دارد-از غرب و در عصر مشروطه وارد فرهنگ ایـران شـده(مـطهری،1370 :106).امّا بین این دو اصطلاح در اسلام و مسیحیت تـفاوت بـنیادین وجـود دارد؛در اسـلام روحـانیت وظـایف سیاسی و معنوی را توأمان بر عهده دارد؛اما در مسیحیت محدود به قلمرو معنوی است.همچنین در فرهنگ سیاسی ایران،واژه«روحانی»با واژههای عالم،معمم،اهل علم،آخوند،مبلغ، روضـهخوان،ملا،طلبه،فقیه و مانند آن مترادف است.
در خصوص منشأ پیدایش طبقه علما در جهان اسلام،برخلاف دیدگاهی که معتقد است در اسلام ذاتی طبقه روحانی نداشتیم و آن را پدیدهای نوظهور در تاریخ ایران میداند کـه سـلسله مراتب و عناوین آن تحت تأثیر کلیسای کاتولیک و زمینههای اجتماعی و اقتدارگرایی در ایران به وجود آمده است،باید گفت پیدایش طبقه روحانیت در اسلام همزاد آن بوده است.پیامبر اسلام(ص)به عنوان اولین و عـالیترین رجـل دینی،ضمن اینکه خود به ایفای نقش روحانی در ابعاد معنوی و سیاسی میپرداخت،برخی از اصحاب مانند مصعب بن عمیر و معاذ بن جبل را نیز مـأمور تـبلیغ عقاید و احکام اسلامی میکرد(مـطهری،135 7:477).یـک دلیل اساسی مبنی بر اینکه در«اسلام ذاتی»طبقه یا گروهی به نام«فقها»یا روحانیت هست و آن محصول«اسلام تاریخی»نیست،این دستور صـریح قـرآن کریم است که از هـر«فـرقهای»،«طایفهای»برای«تفقه در دین»کوچ کنند تا پس از کسب تخصص در دین،کارویژههای«انذار»و«تحذیر»قوم خود را در بازگشت به میان آنها ایفا کنند.{/«و ما کان المؤمنون لینفروا کافّه فلو لا من کلّ فـرقه مـنهم طائفه لیتفقهوا فی الدّین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون»/}(قرآن،توبه:29).توجه به شرایط صدور این فرمان یعنی موقعیت حساس و اضطراری جنگ و جهاد از یکسو و شمول آن {/«من کل فرقه»/}از سـوی دیـگر،بیانگر ضـرورت و اهمیت پیدایش این طایفه یا طبقه،هنگام ظهور اسلام است(قنبری،1381: 270 )علاوه بر توصیههای قرآنی و دستور پیـامبر(ص)،دلایل زیر از جمله عوامل پیدایش، تقویت و ماندگاری روحانیت در اسلام است:
ضـرورت تـعلیم تـازه مسلمانان که بر اساس نص آیه دوم سوره نصر،فوجفوج به دین خدا میگرویدند؛
نیاز به دفـاع فـرهنگی از شریعت اسلام به دلیل هممرزی با ادیان دیگر؛
.نیاز به دفاع فرهنگی در مـقابل فـرهنگها و تـمدنهای سابقهدار نظیر ایران و روم؛
ضرورت بیان احکام و عقاید اسلامی در خصوص حوادث و موضوعات جدیدی که در آیـات قرآنی و روایات مأثوره نیامده است؛
.ضرورت رساندن احکام و عقاید اسلامی به کسانی کـه در مناطق دور از مرکز وحی سـاکن بـودند(مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی،1375: 93 -92 )
به دنبال شکاف سیاسی-مذهبی که پس از رحلت پیامبر(ص)در دنیای اسلام حادث شد، عالمان دینی نیز به دنبال آن منشعب شدند.در شاخه اهل سنت،این سلسله پس از پیامبر و صحابه، در«تـابعان»و«تابعان تابعان»و سپس خلفای چهارگانه و پیروان روحانی آنها تداوم یافت و در شاخه تشیع،پس از پیامبر در امامان شیعه(ع)،شاگردان آنها،نواب خاص امام مهدی(عج)در عصر غیبت صغرا و فقها در عصر غیبت کبرا استمرار یـافت. در تـشیع با شروع غیبت کبرا،به دلیل عدم دسترسی به امام معصوم و نایبان خاص و ضرورت پاسخگویی به نیازهای دینی مردم و مسائل نوپیدا،نقش و اهمیت روحانیون روزافزون شد و عالمانی چون شیخ مـفید،سـید مرتضی،شیخ طوسی و ابن ادریس در رأس طبقه علما،طلایهدار تداوم حرکت روحانیت شدند.در ادامه،روی کار آمدن صفویه در قرن دهم هجری(907 ه 1501/ م.)نقطه عطف بزرگی بود.روحانیون شیعه که تـا ایـن زمان در درون حاکمیتهای سنّی به عنوان یک اقلیت درصدد«حفظ هویت مذهبی»و«کسب امنیت اجتماعی»بودند،با رسمی شدن مذهب تشیع در ایران موقعیت ممتازی یافتند.در این مقطع،بسیاری از علمای شـیعه از سـوریه، عـراق،لبنان و بحرین برای کمک بـه دولت شـیعه،بـه ایران مهاجرت نموده و گروه روحانیت از تقویت و برجسته کردند.به دنبال این تحول،روحانیت شیعه در ایران،علاوه بر کارویژههای ترویج تشیع»و«مـقابله بـا تـصوف و رابطه مرید و مرادی»،میبایست مناسبات خود را با دولت و سـلاطین حـاکم را نیز تنظیم میکرد. (لمبتون،1363:125- 124).
.نقش علما و روحانیت در انقلاب اسلامی
اتخاذ«استراتژی کسب مستقیم قدرت»و«فتح قله سیاست با سلاح دیانت»به دنبال انقلاب اسلامی،حاکی از تـحول مهمی بود که ریشه در تحولات جامعهشناختی ایران و مناسبات دین و دولت در تاریخ معاصر از یکسو و تحول گفتمانهای اندیشه سیاسی شیعه از سوی دیگر داشت. به هر روی،حاکمیت تئودموکراتهای شیعه به رهبری روحانیت در وضـعیت فـعلی،معلول سنت و گذشته سیاسی جامعه ایران است؛در حالیکه اقشار مختلف اجتماعی نظیر روشنفکران،بازاریان و کارگران و احزاب و سازمانهای وابسته به جریانهای مختلف فکری-سیاسی همچون مارکسیسم، ناسیونالیسم و جریانهای ترکیبی(اسـلام و مـارکسیسم،مارکسیسم و ملیگرایی،اسلام و ملی گرایی)،تلاش زیادی برای کسب قدرت و براندازی نظام شاهنشاهی انجام دادند ولی موفق نشدند.با نگاهی به دو سه دهه قـبل از انـقلاب با افراد برجستهای از درون روحـانیت مـواجه میشویم و زحمات زیادی در روشن کردن افکار عمومی مردم و ساختن یک فرهنگ اصیل و ناب ملی- مذهبی را بر دوش کشیدند؛از جمله آنها امام خمینی(ره)اسـت(قـنبری،1381 :268)
ابزارهای جامعهپذیری سیاسی عـلما
روحـانیت(عالمان دینی)با محور قرار دادن فعالیتهای فرهنگی و فکری،سعی در طرح یک فرهنگ سیاسی مستقل در میان مردم به عنوان الگوی جایگزین را داشتند.در این میان از ابزارهای گوناگونی برای جامعهپذیری سیاسی بهره مـیجستند کـه مهمترین آنها عبارتند از:
مرجعیت دینی:یکی از کارویژههای مهم روحانیت،رهبری و هدایت دینی مردم و استنباط احکام اسلامی است که این نقش یک رابطه تاگسستنی در تمام مراحل زندگی بین مردم و روحانیت را سـبب مـیگردد.روحانیت بـا استفاده از این ابزار سعی در برقراری ارتباط با مردم و گروههای مختلف سنّی داشتند و با طرح حکومت اسلامی،الگـوی جدیدی را مطرح کردند.
رهبری سیاسی:نقش روحانیت شیعه در مسائل سیاسی و اجـتماعی کـاملا در زمـانهای مختلف مشهود است.این نقش به پایگاه اجتماعی روحانیت،موقعیت و فضای ذهنی مردم و نظام سیاسی برمیگشته اسـت. چـه آنکه«تعلق آنان به جنبش بیشتر به طرفداری از بینش اجتماعی و یا اصول اعـتقادی خـاص مـربوط میشد که همانا اعتقادات شیعه و پیروی آنان از مراجع بوده است که بر اساس آن برای مـشارکت در فعالیتهای سیاسی آماده میشدند»(زهیری،1379: 291-290)مساجد،منابر و مجالس وعظ و خطابه:از مهمترین راههای ارتـباط روحانیت با مردم مـساجد اسـت.جان.دی.استمپل یکی از دیپلماتهای آمریکا و نویسنده کتاب«درون انقلاب ایران»و از شاهدان نزدیک وقایع انقلاب در این زمینه میگوید:«یک جنبه مهم رشد حرکت انقلابی،مشارکت دایمی و فزآینده سازمانهای شیعیمذهب ایرانیان در جنبش بوده اسـت.در کشور 35 میلیونی ایران،تقریبا هشتاد تا نود هزار مسجد و 180 تا دویست هزار روحانی وجود دارد،سریعترین و مطمئنترین راه برای رساندن پیام از شهری به رهبران شهر دیگر از طریق شبکه مسجد انجام میگرفت که تـوسط روحـانیون ردهبالا صورت میگرفت(استمپل،1378 :68)
مهمترین کارویژه مسجد مکان ویژهای برای ترویج و تبلیغ و تبیین مبانی فرهنگ اسلام در زمینههای مختلف از جمله فرهنگ سیاسی اسلام بوده است.روحانیت به عنوان نیروهای اصلی و مـحوری مـساجد،هدایت مذهبی و اجتماعی و حتی سیاسی را بر عهده داشتند.علما از ابزارهای فوق و همچنین دیگر راهها،در گستردهتر کردن جامعهپذیری سیاسی بهره میجستند،به خصوص این نقش زمانی پررنگتر میگردد که سـیاست فـرهنگی و اجتماعی رژیم در تغییر اساسی فرهنگ ملی-مذهبی مردم استوار گردیده بود.سلسلهپهلوی که تداوم و تحکیم پایههای قدرت خود را در اصلاحات جدید و تغییر فرهنگ عمومی مردم میدانست به تدوین سیاست جـدید فـرهنگی پرداخـت»(علویان،1382: 243)
با نگاهی جاممعهشناختی مـیتوان گـفت روحـانیت شیعه،لااقل از دوره صفویه،از جمله نیروهای مقتدر اجتماعی و یکی از ارکان مهم جامعه مدنی به شمار میآمده است.آنان همچون نیروها و گروههای دیـگر اجـتماعی،در تـعامل با قدرت سیاسی علاوه بر ایفای نقش مـعنوی خـود، عهدهدار نقش سیاسی نیز بودهاند که کارکردهایی همچون مشارکت و نفوذ در ارکان دولت،انزوا و انفعال سیاسی،اپوزیسیون داخلی،رهبری قیامها و انـقلابهای اجـتماعی را مـیتوان برشمرد.با پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی،در مناسبات دیـن و دولت در ایران معاصر، تحولی بسیار عظیم پدید آمد.این دگرگونی موقعیتی برتر و فراتر از عصر صفوی در اختیار علما گذاشت؛بـدین مـعنا کـه اگر در آن دوره،روحانیون در کنار حاکمان و امرا قرار داشتند،اینک خود حاکم و امـیر شـدند.به دنبال این امر،با توجه به اینکه در کنار روحانیت،اقشار دیگری همچون روشنفکران و کارگران نـیز در پی کـسب قـدرت بودند.این نکته حائز اهمیت است که چرا روحانیون بر سریر قـدرت نـشستند.بـیشک پاسخ این پرسش در«میزان قدرت روحانیت»نهفته بود، زیرا به تعبیر نیکولو ماکیاولی«پیـروزی قـدرتمندترین اشـخاص،واقعیت اساسی تاریخ بشری است (شوالیه،1363: 19-18).بر این اساس،روحانیت شیعه در ایران به عـنوان«قـدرتمندترین گروه اجتماعی در کشور،صاحب منابع بزرگی از قدرت بود که سایر طبقات جامعه فـاقد آن بـودند.در ادامـه به بیان این منابع میپردازیم:
منابع قدرت روحانیت
1-ایدئولوژی و مکتب:مکتب و ایدئولوژی روحانیت یـک دنـیای کامل و بینقص را برای آنان الگو قرار میداد.این ایدئولوژی که به طور دائم و مـستمر تـوسط روحـانیان از منابع اصلی بازتولید و ترویج میشد،نقش فرهنگ و«ایدئولوژی مسلط»-و نه سلطه-را در جامعه پیدا کرده و بـه مـتدینان میفهماند که امور جامعه میتواند بسیار بهتر از آنچه هست باشد.این ایـدئولوژی بـه خـوبی انگیزه و محرک لازم را برای مبارزه کردن،جانبازی و فداکاری و در صورت لزوم جنگ و جهان در اختیار آنان میگذاشت.بـر اسـاس مـبانی نظری شیعه،در کنار توحید،نبوت و معاد،دو اصل عدالت و امامت نیز جزء اصـول دیـن است.اصل توحید،روحانیت انقلابی را به بالاترین قدرت هستی یعنی خداوند متصل میکرد و در آنان نیرویی قـوی بـرای ایستادگی در مقابل قدرتهای ظالم دنیوی پدید میآورد؛همچنین آنان را به حکومت اللّه یـا تـئوکراسی در زمین رهنمون میشد و برای استقرار آن در زمین،در آنـها احـساس تـکلیف ایجاد میکرد.نبوت پیامبر اسلام(ص)،نوع حـکومت زمـینی مورد نظر آنها را که همان دولت دینی مدینه النبی بود،روشن میساخت.بر اسـاس اصـل معاد،روحانیون انقلابی،پشتگرمی لازم را بـرای تـحمل سختیهای ایـن جـهانی بـه امید پاداش در آخرت به دست میآورند.ایـن اصـل نه تنها آنها را از وابستگی به قدرتهای دنیوی و دستگاه ظلموستم بازمیداشت،بلکه در آنـان تـکلیفی برای مقابله با ظلم و ستم دسـتگاه استبداد ایجاد میکرد و عـدالتخواهی آنـان باعث میشد تا تودهها و اقـشار زیـر ستم، در زیر پرچم آنان گرد آیند.الگو قرار دادن اصل«امامت»که رهبری هـمزمان دنـیوی و روحانی است،در عصر غیبت کـبرا مـنجر بـه احیای«مرجع اعـلا»یـا«مرجع عام»نظیر شـیخ انـصاری،میرزای شیرازی و امام خمینی گردید و قدرت فراوانی به روحانیت شیعه بخشید.همچنین طرح حـکومت جـهانی حضرت مهدی(عج)نیز آنان را تـا پایـان تاریخ سـرزنده و فـعال نـگه میداشت(قنبری،1381: 273 )
2-داشتن سـازمان و تشکیلات:روحانیون در مقایسه با سایر گروههای سیاسی و نیروهای اجتماعی در ایران،مناسبترین سازمان را در اختیار داشتند.سـازمان و تـشکیلات هم وسیله کسب قدرت است و هـم وسـیله اجـرای آنـ.هـیچ نیرو و طبقه اجـتماعی نـمیتواند قدرت را تصاحب کند، مگر آنکه صاحب سازمان باشد،روحانیون از دیرباز دارای سازمان نسبتا استوار و سلسلهمراتبی بودند(ازغـندی،1379: 131-130).البـته بـرخی از نویسندگان با نفی نظام سلسلهمراتبی در اسلام وجـود ایـن امـر در تـشیع را اسـتثنایی و مـتأثر از سنتهای مذهبی قدیم ایرانی میدانند(بدیع،1376: 107-106) تشکیلات روحانیت شیعه همچنین از یک ساختار دومنظوره و منعطف برخوردار بود و میتوانست به تناسب شرایط در انطباق با محیط سیاسی،کارکرد دوگانهای را ارائهـ کند.در شرایط سخت سیاسی و سرکوب،سازمان مذکور عمدتا بر کارویژهای مذهبی تأکید میکرد و حتی در اوضاع بسیار سخت،توسل به تقیه را به هنگام خطر فروپاشی جامعه،مجاز میشمرد.همچنین هرگاه«احـکام اولیـه»مصالح جامعه را به خطر اندازد،به«احکام ثانویه»متوسل میشد(اخوی، 1379: 16)
در شرایطی هم که زمینه مساعد بود به مثابه یک حزب سیاسی تمامعیار کارکرد سیاسی خود را به نمایش مـیگذاشت.ایـن ویژگی در کنار سایر خصوصیات نظیر استقلال مالی، باعث گردید که روحانیت همواره به عنوان یک نهاد اقتدار مشروع در جامعه در کنار قدرت سیاسی حـاضر بـوده و به رقابت با دولت بـرای جـذب و وفاداری پیروان بپردازد.بر این اساس،میتوان یک ساختار و اقتدار دوگانه و به عبارت بهتر «حاکمیت دوگانه رسمی و غیر رسمی»را در جامعه شاهد بود.روحانیت کـه«حـاکمیت غیر رسمی» را همچون یـک«دولت غـیر رسمی»و«سایه»در بخشهای مهمی از جامعه اعمال میکرد مدام در چالش با حاکمیت رسمی به سر میبرد.تئوکراتهای هوادار روحانیت،جریانهای اصلی و مهمی در کشور بودند که در یک فرآیند تاریخی با نیروهای دولتـی در عـصر صفویه متحد شدند،سپس در دوره فترت پس از سقوط صفویه به خود مشغول گردیدند.در عصر قاجار خود را تجدید سازمان نمودند و در انقلاب مشروطه در کنار روشنفکران،در مقابل استبداد ایستادند.آنان علی رغم خطرات بنیادین در عـصر پهـلوی خود را حـفظ کرده و با ظهور امام خمینی(ره)،نیرویی فوق العاده یافتند و در نهایت«دولت بالقوه»خود را به«دولت بالفعل»تبدیل کردند.در حـالیکه دولت رسمی در کشور ارکان و تشکیلات خاص خود را داشت.دولت غیر رسمی روحـانیت نـیز تـقریبا همه ارکان یک دولت را در حد سادهتری دارا بود(عنایت، 1362:279)
3-نهاد مرجعیت:مرجعیت تقلید پس از آنکه در قرن نوزدهم از صورت پراکنده و سـاختار مـحلی و منطقهای قبلی خود با پیروزی مکتب اصولی و تلاش علما به شکل نهادی مـتمرکز درآمـد،یـکی از مهمترین منابع اقتدار روحانیت شیعه بوده است.به دنبال مقبولیت یافتن این فکر که مـجتهد«اعلم»سزاوار آن است که مورد تقلید همه شیعیان قرار گیرد،تمرکز معنوی و مـادی پس از آن،اقتدار مراجع تقلید را بـر تـودههای مسلمان تثبیت نمود و یک نوع تشکیلات سلسهمراتبی بین آنان و مردم ایجاد کرد همانگونه که در ابتدای رسالههای عملیه مراجع آمده است،در فروع دین،مسلمان باید به یکی از اشکال عقلانی اجتهاد،احتیاط و تـقلید عمل نماید.از آنجا که اکثر تودههای شیعه،توانایی تحصیل مرتبه اجتهاد را ندارند و رسیدن به مرتبه احتیاط لازمه مشغول شدن به دروس حوزوی به طور اساسی است،در نتیجه اکثریت مردم به عنوان مـقلد و پیـرو باقی میمانند. این امر خود باعث میگردد تا این اکثریت،اقتدار مراجع را بپذیرند. نهادینه شدن این موضوع با توجه به تأکید بر تقلید از مجتهد«زنده»،دستگاه مرجعیت را به طور فـعال و زنـده نگه میدارد و حلقههای واسط یعنی ملاها،مبلغان و خطیبان،مردم را با ترویج احکام شرعی و پذیرش وجوهات و فرستادن آن به مرجع دینی به دستگاه مرجعیت متصل میکنند. این امر باعث میشود کـه مـراجع تا عمق گستره کشور در بین تودههای شیعه چه مردم عادی و یا کارکنان دولت،اعم از نظامی و غیر نظامی،نفوذ داشته باشند.یک مقایسه با جریان تقلید در دنیای اهلسنت که رهبران آنـها زنـده نـیستند،اهمیت موضوع را کاملا روشن مـیکند(جـلیلی،1377: 10).در جـریان انقلاب اسلامی،مهمترین عامل قدرتمندی که نه تنها ابزارهای سیاسی،اقتصادی و فرهنگی،بلکه اساسیترین ابزار قدرت رژیم پهلوی یعنی ابزار نـظامی آنـ را از کـار انداخت و بیاثر کرد،مرجعیت امام خمینی رحمه اللّه بـود.عـمق تأثیر عامل مرجعیت در بین نیروهای مسلح رژیم پهلوی تا بدان حد بود که بسیاری از پرسنل آن،به طور شـفاهی،کـتبی و در عـمل بر اساس دستور امام خمینی اقدام میکردند.آنان اعلام مـیداشتند که مقلد آیۀ اللّه خمینی بوده و نمیتوانند برخلاف دستور مرجع تقلید عمل کنند.سرپیچی از دستور فرماندهان بالا و فرار از خـدمت نـظامی، تـحت تأثیر قدرت مرجعیت شیعه،در جریان انقلاب اسلامی ایران،کارآیی ابزار نـظامی را بـه عنوان آخرین عامل حفظ قدرت به طور کلی از بین برد و رژیم خلعسلاح گردید.به طوریکه مـسئولان ردهـبالای رژیـم پهلوی در جلسات محرمانه به این امر اعتراف کرده بودند(فلور،1365: 23)نکته دیـگر در ایـن خـصوص،زیاد شدن مرجع در دستگاه مرجعیت شیعه از یکسو و وجود «مرجع اعلا یا عام»از سوی دیـگر اسـت.از آنـجا که در شرایط خاصی مانند صدور احکام حکومتی یا سیاسی،مقلدان سایر مراجع و حتی خـود آنـها از مرجع اعلا پیروی میکنند،این امر موجب میگردد تا همه قدرتهای پراکنده،تـمرکز یـافته و اقـتدار روحانیت را دوچندان کند.نمونه این امر را میتوان در جنبش تنباکو و انقلاب اسلامی دید.امری کـه پس از پیـروزی انقلاب اسلامی،در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تحت عنوان«ولایت فقیه»به شـکل رسـمی تـجلی کرده و نقش قدرتمند آن در حوادث پس از انقلاب به ویژه جنگ تحمیلی کاملا روشن است.(همان : 29)
4-استقلال مـالی:چـهارمین منبع قدرت روحانیت شیعه،استقلال مالی آنها بوده است. اوقاف،نذورات،خـمس و زکـات از مـهمترین منابع مالی روحانیت شیعه محسوب میگردد که برخلاف روحانیت اهلسنت،آنان را از وابستگی به دولت نجات دادهـ و بـر اسـتقلال آنها در برابر قدرت سیاسی میافزود.در این راستا،علاوه بر وجوهات تودههای شـیعه،نـقش بازاریان مسلمان اساسی بوده است.البته تلاش حاکمان برای کسب مشروعیت از علما از طریق اعطای کمکهای مـالی،پول،زمـین و هدایا نیز در تقویت استقلال اقتصادی آنها مؤثر بوده است(ازغندی،1379: 25-23)در کنار اسـتقلال مـالی،میبایست از استقلال اخلاقی به دلیل تأکید بـر اصـول اخـلاقی و تهذیب نفس که بسیاری از روحانیون را از وابستگی بـه قـدرت دنیوی دور میکند و نیز«استقلال علمی»به این معنا که در تضاد با نظریه«قـدرت-دانـش»میشل فوکو و برخلاف علوم دانـشگاهی، عـلوم حوزوی وابـسته بـه دولتـ نبوده،هزینه رشد آن را مؤمنان میپردازند،نـام بـرد.همچنین برخورداری از نوعی«استقلال قلمرویی»به این معنا-آنگونه که لمبتون و فـلور یـادآور میشوند- که چون پیشوایان شیعه عـمدتا در عراق عرب و در خارج از قـلمرو دولت ایـران میزیستند و میتوانستند درباره هر مـوضوع مـستقلا تصمیم بگیرند،بر قدرت استقلال آنان میافزود(فلور، 1365: 64)
5- شخصیت کاریزماتیک مراجع:بسیاری از روحـانیان عـلاوه بر کاریزمای نهادی،از کاریزمای شـخصی نـیز بـرخوردار بودند.این ویـژگی کـه خود ناشی از تقوا،قـداست مـعنوی،طهارت روح،عالم بودن،نخبگی و به خصوص نیابت از امام زمان(عج)است،موجب شده تـا مـردم عادی با نگاه موجوداتی برتر بـه آنـها بنگرند،آنـان را مـقدس و صـاحب کرامت دانسته و ویژگیهای رفـتاری خاصی مانند تبرک جستن،دستبوسی،صلوات فرستادن در هنگام روبهرو شدن با آنها از خود نشان دهـند.اکـرام و احترام تودههای شیعه به علما و رفـتار خـاصی کـه در قـبال آنـان دارند تا بـدانجاست کـه برخی از علمای سنی از آن به نوعی بتپرستی یاد میکنند
6-اعتقاد به مهدویت:«دوله المهدی»آن آرمان شهر شیعه اسـت کـه بـه آینده نظر دارد و برخلاف دیدگاه«برتران بدیع»کـه مـعتقد اسـت آرمـان شـهر اسـلامی در مقایسه با آرمان شهر غربی به آینده نظر ندارد،بلکه به الگویی نظر دارد که از پیش وجود داشته و همه از آن باخبرند،بنابراین سیاست دیگر حوزه ابداع نیست(بـدیع،1376:98).این مسأله در مورد شیعه صادق نیست؛چنانچه منگول بیات مینویسد:«انتظاربخشی از ایدئولوژی آیندهنگر است که در برابر سنتگرایی گذشتهنگر قرار دارد»(بیات،1379: 69)
اندیشه حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)در دیدگاه شیعه که در واقـع«نـظریه پایان تاریخ» آن محسوب میشود فراروایت شیعه از تاریخ است.بر این اساس؛فرجام تاریخ،که عصر طلایی حکومت عدالت و قسط و نابودی ظلم و جور است،از آن اسلام و شیعیان است و دولت فاضله پایان تـاریخ،بـرخلاف دیدگاههایی که آن را متعلق به«کمونیزم»و یا«لیبرال دموکراسی»میدانند، یک تئوکراسی مهدوی است.این امر که،همیشه دولت کریمه و ایدهآل شیعه را پیش چشم روحـانیت آشـکار میکند،همواره یک قدرت مـقایسه بـه آنان بخشیده است،تا وضع موجود را با نمونه آرمانی و مطلوب حکومت خود مقایسه کنند و چنانچه دکتر شریعتی معتقد است،بر اساس آن مذهب اعتراضی بـر ضـد نابسامانیهای حکومتها به راه انـداخته و تـودههای معترض را با توجه به شعار عدالتخواهی بسیج نمایند.بر اساس این عقیده،بخشی از فقهای بزرگ به عنوان نایبان امام زمان و طلاب حوزههای علمیه به عنوان سربازان آن حضرت،در خود تکلیفی بـرای زمـینه سازی حکومت مهدوی میبینند(شریعتی،1359: 196)
7-مرجعیت قرآن و سنت و ظرفیت تفسیرپذیری آنها:بهرهبرداری هرمنوتیکی روحانیان از قرآن و سنت و به ویژه قرآن به عنوان متن با اقتداری که در مرکز ایدئولوژی اسلامی قرار دارد، ظـرفیت انـقلابی گستردهای در اخـتیار آنان قرار میداد آنان در سخنرانیهای خود با تفسیر روزآمد آیات و روایات،همچنین استفاده از نمادهای اسلامی نظیر شـهادت،امام حسین(ع)،کربلا،عاشورا،پیامبر،امام،عدالت و مفاهیم مقابل آن مانند ظـلم و فـساد، یـزید و…و بیان قول،فعل و تقریر معصومان،بر افکار عمومی جامعه تأثیر میگذاشتند و در واقع با ارائه«استراتژیهای زبانی خود کـه بـیانگر«جهان گفتمانی و گرایشهای مذهبی سیاسی آنان بود،فرهنگ سیاسی جامعه را دچار تحول اسـاسی نـموده،هـویتسازی میکردند. »(بیات،1379: 73)
علاوه بر اینها توان ارتباط با عوام و خواص،اجتهاد،عاطفیگری شیعه و استفاده از عنصر شـهادتطلبی و الگوی کربلا-همچنان که مایکل فیشر به درستی در بررسیاش آن را بسیار مهم شمرده-را مـیتوان از جمله منابع قدرت روحـانیان مـحسوب کرد؛الگویی که در ایام محرم قویترین نیروی ملی و بسیج اجتماعی را در اختیار روحانیت قرار میدهد؛به شکلی که به تعبیر رابرت واتسون،تمام ملت به سوی یکسوگواری با احساسات شدید تا آنـ درجه سوق داده میشوند که باور کردن آن برای کسانی که شاهد آن نبودهاند بسیار مشکل است همچنین دارا بودن تواناییهای لازم در حوزه تعلیم و تربیت و نهاد آموزش و فرهنگ و نهاد فضایی،قدرت بیان و به لسان قوم سـخن گـفتن و اصولی مانند تقیه،امر به معروف و نهی از منکر، موعظه و نصیحت و توان«از مشروعیتاندازی»گروههای سیاسی یا عقیدتی منحرف،قدرت تکفیر و تفسیق یا تفسید به عنوان یک سلاح نیرومند که دستکم مـوجب مـحرومیت از حقوق اجتماعی میشد از عوامل قدرت روحانیت به حساب میآیند:برای مثال این ابزار قدرت در مورد برخی از علمای منحرف و روشنفکرانی چون آخوندزاده،میرزا حسن رشدیه،تقیزاده و کسروی به کار رفـت(قـنبری،1381:283-282)نتیجه اینکه روحانیت شیعه در ایران برخلاف سایر اقشار اجتماعی،از منابع قدرت عظیم، متعدد و متنوعی برخوردار بودند که با بهرهگیری از آنها موفق به بسیج سیاسی مردم در جریان انقلاب اسلامی ایـران گـردیده و پیـشتاز مبارزات انقلابی شدند و سرانجام نـظام حـاکم را ریـشهکن کرده و خود قدرت را به دست گرفتند.
نتیجهگیری
همانطور که گفتیم نفش روحانیت در تحولات سیاسی،اجـتماعی ایـران در مقام مقایسه با سایر کشورهای اسلامی پررنگتر بوده است و در این کشور علما نـسبت بـه سـایر کشورهای اسلامی به صورت فعالانهتر و مسئولانهتری وارد عرصۀ سیاست و اجتماع شدهاند.این امر به ویژه از زمـان روی کـار آمدن سلسله شیعیمذهب صفویه و رسمی شدن مذهب تشیع به دست پرتوان شـاه اسـماعیل صـفوی قابل بررسی است.بررسی تحولات سیاسی اجتماعی در ایران،از دوره مشروطه تا به حال نیز نشان از حـضور گـروهای سـیاسی و مذهبی در این عرصه دارد.از میان گروههای مذهبی ما به سرآمد آنها اشاره کـردیم کـه همان علما و روحانیون شیعی هستند و از میان این گروه به مرجعیت دینی به عنوان مهمترین بازیگر از نـگاه ایـن پژوهش پرداختیم.به روشنی میتوان گفت این گروه در این دوران همواره جزء عـناصر تـأثیرگذار در روند تغییرات و بحرانهای اجتماعی بودهاند.در واقع،انـقلاب مـشروطه فـصل جدیدی از قدرتنمایی روحانیت بلندپایه یعنی مراجع تـقلید را در بـه رخ کشیدن قدرت و نفوذ سیاسی-اجتماعی به منصه ظهور رساند. ائتلاف مردمی نیروهای مخالف، مهمترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی محسوب میشود. یرواند آبراهامیان، درباره نقش گروههای مخالف در انقلاب اسلامی معتقد است «در حالی كه طبقه متوسط سنتی با سازمان كشوری خود به مخالفان كمك میكرد، طبقه متوسط جدید، جرقه انقلاب را زد، بر آتش آن دامن زد و آخرین ضربهها را فرود آورد. حقوقدانان، قضات و روشنفكران، نامههای سرگشاده نوشتند و انجمن حقوق بشر پدید آوردند. دانشجویان، تظاهرات خیابانی را شروع كردند. كارگران یقه سفید، به ویژه كارمندان بانكها، كارمندان اردارات و مأموران اقتصاد را فلج كردند…»؛ اما «با این حال ستون فقرات نهضت (آیت الله) خمینی، طبقه متوسط سنتی،به خصوص بازاریان و روحانیت بود.» بنابراین از نظر آبراهامیان، روحانیت با بسیج و همكاری سایر گروههای جامعهموفق به بسیج سیاسی علیه رژیم شد.چنان كه از چند نمونه پیامهای امام (ره) مشخص است، ایشان در هر فرصت تأكید میكند كه «مخالفتها را كنار بگذارید و با هم دوست باشید. همه با هم، هم قدم باشید… ما همه باید دست به هم دهیم و حتی الامكان تمامی نیروهای انقلابی را دعوت به مبارزه و همكاری میكند. نقش وحدت بخش و تمركز دهنده این پیامها در بسیج تودهها بسیار تعیین كننده بود و امكان ائتلافی فراگیر، میان مخالفین متعدد رژیم را فراهم نمود. ولی به طور کلی مخالفت مسالمتآمیز به صورت مقاومت منفی،از عمدهترین روشهای مبارزاتی روحانیون محسوب میشد. روشهایی نظیر اعتصاب، تعطیل نمودن نماز جماعت، تعطیل نمودن دروس حوزوی و تعطیلی بازارها از جمله مهمترین شیوهها بود.شهید محلاتی در خاطرات خود به اعتصاب روحانیون در دانشگاه تهران اشاره میكننداز عمدهترین روشهای شهید صدوقی در مبارزه، شیوه تعطیل كردن نماز جماعت و مجلس روضه، همراه درخواست تعطیلی بازار و اصناف و از خانه بیرون نیامدن و حتی گاه، تأكید بر آن با مشخص كردن ساعات خاصی و استفاده از این شیوه در بسیاری از بزرگداشتها و چهلمها بود
منابع
-امام خمینی،روح اللّه(1388).«ولایت فقیه». قم ، دار الفکر
-ازغندی،علیرضا(1379).«تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران»،تهران:سمت.
-اخوی،شاهرخ(1379).«ایدئولوژی و انقلاب ایران»کتاب انقلاب ایران:ایـدئولوژی و نـمادپردازی،گـردآورنده:باری روزن،ترجمه:سیاوش مدیری،تهران:مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
-استمپلجان.دی(1378).«درون انقلاب ایران»،ترجمه:مـنوچهر شـجاعی،تـهران:مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
بیرو،آلن(1366).«فرهنگ علوم اجتماعی»،تـرجمه:بـاقر ساروخانی،تهران:انتشارات کیهان.
-بشیریه،حسین(1374).«جامعهشناسی سیاسی»،تهران:نشر نی.
-براون،ادوارد(1376).«انقلاب مشروطیت ایران»،ترجمه:مهری قزوینی،تهران:کویر.
-.بیات،منگول(1379).«اسلام شیعی به عـنوان ایـدئولوژی کـارکردی در ایران»،کتاب انقلاب ایران:ایدئولوژی و نمادپردازی،گردآورنده:باری روزن،ترجمه:سیاوش مدیری،تهران: مرکز بازشناسی اسـلام و ایـران.
-جلیلی،سید هدایت(1377).«نـهاد مـرجعیت و قـدرت سیاسی»،روزنامه ایران،اول آذر
-حکیمی،محمد رضا(1377).«قیام جاودانه»،تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
-ذوعـلم،عـلی(1379).«نگاهی به مبانی قرآنی ولایت فقیه»،تهران:اندیشه معاصر.
-.ذوعلم،علی(1384).«روحانیت و قدرت سیاسی در تجربه جـمهوری اسـلامی»،مجله حکومت اسلامی،شماره
-.ربانی خوراسگانی،علی(1384).«نهاد مـرجعیت شـیعه و نقش آن در تحولات اجتماعی ایران معاصر»،مجله شـیعهشناسی،تـابستان،شـماره 10.
-زهیری،علیرضا(1379).«عصر پهلوی به روایت اسـناد»،قـم:دفتر نشر و پخش معارف.
-شوالیه،ژانژاک(1363).«آثار بزرگ سیاسی؛از ماکیاولی تا هیتلر»،تـرجمه:لیـلا سازگار، تهران:مرکز نشر دانـشگاهی.
-شـریعتی،علی(1359).«مـجموعه آثـار:تـشیع علوی و تشیع صفوی»،تهران:تشیع.
-طـباطبایی،سـید محمد حسین(1341).«بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»،تهران:شرکت سهامی انتشار.
-.عنایت،حـمید(1362).«انـدیشه سیاسی در اسلام معاصر»،ترجمه:بهاء الدیـن خرمشاهی، تهران:خوارزمی.
-عـلویان،مـرتضی(1382).«نقش علما در جامعهپذیری سیاسی بـا تـأکید بر انقلاب اسلامی»، مجله علوم سیاسی،شماره 21.
-.علویان،مرتضی(1382).«عـالمان دیـنی در فرآیند جامعهپذیری سیاسی با تـأکید بـر انـقلاب مشروطه»،مجله مـعرفت،شـماره 72
-فـلور،ویـلم(1365).«جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار»،ترجمه:ابو القاسم سری،تهران:توس،ج 2.
-قنبری،آیـت(1381).«مـنابع قدرت روحانیت شیعه در ایران»،مجله عـلوم سـیاسی،شماره
-کوهن،تامس(1369).«ساختار انـقلابهای علمی»،ترجمه:احمد آرام،تهران:سروش.
-لمبتون،آن.کی.اس(1379).«نظریه دولت در ایران»،ترجمه:چنگیز پهلوان،تهران:نـشر گـیو،چاپ دوم.
-.لمبتون،آن.لی(1363).«سیری در تاریخ ایران بـعد از اسـلام»،تـرجمه:یـعقوب آریـاند،تهران: امیر کـبیر.
-مـحمدی،نعیما(1389).«بررسی نوع و نحوه مداخلات روحانیت در سیاست»،فصلنامه علوم سیاسی،سال 13،شماره 51.
-مطهری،مرتضی(1357).«خدمات مـتقابل اسـلام و ایـران»،قم:انتشارات اسلامی.
-مطهری،مرتضی(1370).«خاتمیت»،قـم:صـدرا.
-نادری،شبنم(1391).«ولایتی از جنس یاقوت»،تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی.