فائزه قاسمی، دکترای روابط بین الملل
اندیشکده روابط بین الملل: کابل خیلی زودتر از آنچه دنیا تصورش را میکرد به دست گروه طالبان تصرف و کنترل کشور به طور کامل از دولت سابق گرفته شد. غنی-با یا بدون زد و بندهای پنهان با طالبان- به هر حال از کشور گریخت، ارتش تسلیم شد، زندگی در افغانستان به کابوسی برای فعالان مدنی و به ویژه زنان بدل شد و ادارات دولتی و فعالیتهای حکومتی در کشورر به حالت نیمهتعلیق درآمد. با وجود همه این تحولات، سادهانگاری است که این را پایان درگیریهای چند دههای در افغانستان بدانیم. کشور به احتمال زیاد زیر پرچم حکومتی یکدست از طالبان نخواهد رفت. هنوز هم ممکن است افغانستان، به دوره ای جدید از ناامنی، اعتراضات و مقاومتهای بیپایان و حتی جنگ داخلی وارد شود.
نخست اینکه اختلافات و دسته بندیها میان رهبران طالبان خیلی پیشتر از ورود آنها به کابل و دیگر شهرهای بزرگ افغانستان هم مشخص شده بود. رهبران «دوحهای» و اهل مذاکره نه فقط بر سر مذاکره با غرب، که به لحاظ رفتاری و ایدئولوژیک هم با رهبران «قندهاری» و میدانی تعارضهای جدی دارند. اینها را باید در کنار تعارضات زیاد میان سطح رهبران و نیروهای عادی طالب دید. رهبران طالبان اکنون دنیادیدهتر شدهاند درحالیکه مبارزان طالبان در میدان، اغلب تصوری گنگ و محو از جهان سیاست دارند و به زحمت جامعه خود افغانستان را هم میشناسند. خیلی از آنها به عمرشان شهرهای افغانستان را ندیده بودند و زندگیشان در کوهها، دور از جامعه، باعث خشونتی در منش و دیدگاهشان نسبت به «دیگران» و به ویژه «زنان» شده که نتیجه اش را هم می شود در نوع برخوردهای ابتدایی خیلی از آنان در روستاها و شهرهای کوچک افغانستان دید. از سوی دیگر، در حالی بدنه طالبان هنوز هم همان سطح زندگی ساده را دارد که رهبرانش به هتل های گران قیمت و لوکس قطر عادت کرده اند.
دومین مسئله مهم اینکه زندگی در افغانستان هم مثل قبل نیست. مردم سال 2021 افغانستان که اینترنت و رسانههای مختلف را آزموده اند، دیگر مردم دهه نود نیستند. مقاومتها از همین حالا شروع شده است. زنان از همان روزهای اول به خیابان آمده و حقوقشان را مطالبه کرده اند، تصاویر دخترانی که توسط طالبان به زور به عقد نیروهایشان درآمده با دوربین گوشیهای موبایل به سراسر جهان منتشر شده است. طالبان آن تسلط همه جانبه دهه نود بر کابل و حتی ذهنیتها از کابل را ندارد. زمانی که نه این تصاویر از شهرها و روستاهای افغانستان به بیرون درز می کرد و نه مردم آن اندازه طالبان را می شناختند که تصور کنند طالبان برای ایجاد امنیت و ثبات از مدارس مذهبی پاکستان، به کشور هجوم آورده اند. امروز هم رسانه ها طالبان را به مردم افغانستان بهتر می شناساند و هم تجربه گذشته.
نکته دیگر اینکه در کنار این مقاومتها، آنسوتر در درههای پنجشیر، ایستادگی احمد مسعود مانند یک رویا به نظر میرسد. جایی که رهبران مجاهدین با آن سوابق و آن ادعاهای بزرگ، در بهترین حالت دو سه روزی مقاومت کرده و بعد به کشورهای همسایه گریختند و یا با طالبان از در مصالحه درآمدند، دست کم تاکنون مسعود در دره های پنجشیر از مقاومت میگوید. مسعود البته تنها نیست و بیشتر به سمبلی از مقاومت گروههای مخالف طالبان بدل شده است. خودش هم در مصاحبههایش همین را تکرار میکند. که با یا بدون پیروزی او هم مقاومت ادامه خواهد یافت. اما پنجشیر ورای این وجه سمبلیک، ارزش استراتژیک بالایی دارد. نه تنها به دلیل درهها و جغرافیای صعب العبور، که به واسطه رهبری جوان که سیاوشوار از زد و بندهای سیاسی دوری کرده، فرزند یکی از مهم ترین مخالفان طالبان است و در حوزه جنگ و روابط بین الملل از چند دانشگاه بین المللی تخصص دارد.
از همین روست که پنجشیر ، جبهه ای که حدود دو سال است در حال تقویت توان لجستیکی خود بوده، احتمالا در کنار کابل و اسلام آباد که اکنون محور مذاکرات رهبران مختلف افغانستانی شده است، قطب دیگر تحولات ماههای آتی خواهد بود. همین حالا هم گروه های مختلف ضدطالب، پیامها و نیروهایشان را با پنجشیر هماهنگ میکنند و فرمانده پنجشیر امید زیادی در دل مخالفان طالبان روشن کرده است.
اینکه در آینده احمدمسعود چه خواهد کرد هنوز روشن نیست. آیا حرفهای او رجزخوانیهای پیش از جنگ است و یا صدای کسی که قبل از مذاکره قصد دریافت امتیازات بیشتر را دارد؟ تنها این نکته روشن است که هنوز کشورهای خارجی وارد حمایتی علنی از مسعود نشده اند. نه امریکا که خیلی زود و دستپاچه منطقه را ترک کرد، نه دیگر قدرتهای جهانی و نه حتی کشورهای منطقه. به نظر می رسد همه بازیگران خارجی، واقعیت طالبان را پذیرفته اند.
در نگاه اول به نظر میرسید هند باید اولین کشوری میبود که از هر نوع مقاومت علیه طالبان حمایت کند. اما مواضع هند هم در برابر طالبان نرمتر شده است. هند از تابستان گذشته مذاکراتی با برخی رهبران طالبان که روابط چندانی با پاکستان نداشته اند شروع کرده و به نظر میرسد به جای سیاست پیشین خود در تقابل با طالبان، اکنون به دنبال نفوذ در طالبان است.
ایران هم مذاکرات خود با طالبان را پیش از پیشرویهای برقآسای آن گروه شروع کرده بود. تهران محتاطانه حوادث افغانستان را رصد میکند. طالبان این بار برخلاف دهه نود قولهایی برای حفاظت از منافع ایران در افغانستان داده اند. این قولها البته ضمانت اجرایی چندانی ندارند. طالبان بعد از تصرف برخی از شهرها و روستاها، آزار شیعیان و هزاره ها را شروع کرده است. با وجود انکار رهبران طالبان، تبعیضها و خصومتها علیه هزاره ها و دیگر اقوام افغانستان از همین حالا هم گزارش میشود. اما تبعیضها علیه شیعیان و فارسزبانان، تنها نقطه ای نیست که می توان برای شروع بحثی پیرامون آینده افغانستان زیرچتر طالبان و منافع ایران پیدا کرد.
در واقع نقاط شروع خیلی بیش از اینهاست. طالبان به دنبال یک دستسازی قومی و زبانی و مذهبی افغانستان است. حضور این گروه، متحدان طبیعی ایران در افغانستان یعنی فارسزبانان و شیعیان را به حاشیه میبرد. هر اندازه هم که ایران با طالبان مماشات کند و تلاش کند حضور و وجود این گروه را بپذیرد، هرگز نمیتواند جانشین متحدان منطقهای و طبیعی طالبان یعنی قطر، پاکستان و در مرتبه بعد از آن ترکیه و حتی تا اندازه ای روسیه و چین باشد. مسئله ایران با طالبان مسئلهای ایدئولوژیک و هویتی است. نه تنها در خود افغانستان که تسلط ایدئولوژی طالبانی رقیبی برای ایران است؛ بلکه در کل منطقه هم رشد ایدئولوژی طالبانی، مغایر منافع بلندمدت ایران است. این ایدئولوژی بعد از تثبیت طالبان در افغانستان می تواند تبدیل به الگویی از حکومتداری در میان دیگر گروه های تکفیری شود، روحیه افراطیون را بیشتر کند و حامی عملیاتی برای سایر تکفیری های منطقه باشد. دست کم بیست گروه تکفیری همین حالا در افغانستان حضور دارند که نیروهای اغلب آنها با طالبان در جریان حملات دو سه هفته اخیر همکاری کرده اند. سهمخواهی ، جذب در بدنه طالبان و یا حذف این گروهها بعد از تسلط طالبان بر کل کشور، سه سناریوی هم ارزی هستند که می توان برای آینده آنها متصور شد؛ اما با توجه به تجربه تاریخی که از طالبان وجود دارد به احتمال زیاد طالبان به بقا و حضور و فعالیت آنها با دیده اغماض نگاه خواهد کرد. به همین دلیل بعید نیست در صورتی که طالبان قدرت مسلط کشور شود و دربلندمدت رویکار باقی بماند، با رشد گفتمان گروه های تکفیری در کل منطقه روبرو شویم. شرایط جدید گروههای زیادی را خرسند خواهد کرد. از حیات تحریر شام که طالبان را الگوی معنوی خود قرار داده تا گروه هایی نظیر جیش العدل در مرزهای ایران.
همه اینها را باید در کنار مسئله مهاجرت دید. ایران در همسایگی با افغانستان، یکی از بازیگرانی است که بیشترین تاثیر را از حوادث آن کشور خواهد دید. اگر ترکیه و اروپا مدتهاست نگران از ورود سیل مهاجران افغان، برای این روزها برنامهریزی کرده اند، ایران، با بیش از نهصد کیلومتر مرز مشترک، برنامه ای جامع در مقابل مهاجرت های آینده و نحوه مدیریت آن هم ندارد.
به این ترتیب افغانستانی ناامن ایران را هم ناامن می کند. به واسطه تضعیف نیروهای نزدیک به ایران و موج های گریزناپذیر مهاجرت، شیوع تروریسم تکفیری در مناطق مرزی ایران، افزایش هزینه های امنیتی کشور و نیز کاهش امکان تجارت آزاد و ایمن. طالبان اگر با قدرت روی کار بماند و بر کل افغانستان مسلط شود، متحدان طبیعی ایران را تضعیف می کند و نقش کشورهای رقیب منطقه ای ایران در افغانستان را افزایش خواهد داد. اگر هم جنگ و مقاومت در برابر طالبان از دل پنجشیر یا دیگر مناطق افغانستان شروع شود و به طور فرسایشی ادامه پیدا کند، ناامنی ها در افغانستان تاثیر خود را بر مرزهای ایران خواهد گذاشت. در کنار همه این اما و اگرها، در هر سناریویی که در آن طالبان یک سمت قدرتمند ماجرا باشد، چه به عنوان یک گروه کاملا مسلط بر کشور و چه به عنوان بخشی از یک منازعه داخلی، ایران در بهترین حالت می تواند از هزینه های این موجودیت بکاهد و منفعتی از حضور و بقای طالبان نخواهد برد. احمدشاه مسعود که زمانی گفته بود من نجارنيستم، ولي كجي دروازه را مي دانم. ما هم که آینده را ندیده ایم اما کجی این راه را از همینجا هم می شود دید.